شفقنا افغانستان-روزنامه جامعه باز-رییسجمهور اشرفغنی از «دفن داعش» سخن گفته است. در روزهای اخیر این برای چندمینبار است که ایشان در مورد داعش سخن میگوید.
داعش از ابتدای برآمدن تاکنون، حجم وسیعی از ویرانیها و تباهیها را بر بخشهای وسیعی از جهان اسلام تحمیل کرده است. هرچه زمان میگذرد، گستره و دامنۀ این دهشت جدید، بیشتر میشود. از همان آغاز ظهور داعش، فتح خراسان تاریخی و بسط اقتدار خلافت ابوبکر البغدادی در این قلمرو جغرافیایی فرهنگ و تمدن اسلامی، در دستور کار قرار داشته است. به همین منظور، هستههای این گروه در «ولایت خراسان» شکل گرفت و بهصورت منظم و تدریجی به دعوت، یارگیری و آموزش جنگجویان تازه اقدام کردند. در این میان ناامنبودن بخشهای وسیعی از کشور و حضور ضعیف و شکنندۀ اقتدار حکومت در این بخشها، برای فعالیتهای این گروه در حکم فرصت درخشان و مائدۀ آسمانی به شمار میرود. این گروه در یک دورۀ زمانی کوتاه به یک واقعیت انکارناپذیر مبدل شده است. اینکه چگونه میشود کشور و مردم افغانستان از موج جدیدی از شرارتهای مقدس رهایی یابند، یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین پرسشهای روزگار ماست. به نظر میرسد که «دفن داعش» یکی از آرزوهای بسیاری از انسانهایی باشد که در آتش خشم، خشونت و نفرت این گروه گرفتار شدهاند. موضع رییسجمهور در برابر داعش و برداشتی که او از داعش افغانی دارد، از چند منظر قابل تأمل است.
در جنگ کنونی، دو سوی این منازعۀ خونین و بیفرجام، همدیگر را مزدور و مزدبیگر بیگانگان توصیف میکنند. خوب است که به ادبیات سیاسی رسانههای امارت اسلامی توجه شود. از نظر امارت اسلامی، ادارۀ کابل «ادارۀ اجیرها» است. در اینسو، و از منظر متفاوت، طالبان برای تأمین منافع استراتژیک پاکستان اجیر شده و به نیابت از این کشور، به خوان و خرمن خودی آتش افکندهاند.
یکم: از نظر ایشان «داعش پدیدۀ افغانی نیست و جنایتهای آنها باعث رویگرانی مردم از این گروه شده است.» این برداشت و تفسیر از پدیدۀ داعش از جهات گوناگون، مخدوش، شتابزده و نوعی سادهسازیکردن رویدادی است که پیچیدگیهای فرهنگی و سیاسی خاص خود را دارد. بسیاری از جریانهایی که تاریخ معاصر افغانستان را رقم زدهاند، به مفهوم جغرافیایی و محلی، افغانی نبودهاند؛ اما بهرغم این، در اندکترین زمان ممکن خود را با کهنالگوهای فرهنگی ما سازگار کرده و پدیدۀ تازه را شکل دادهاند. برای مثال نه اخوانالمسلمین افغانی است و نه مارکسیسم. اگر از این زاویه به جدال ایدئولوژیها در کشور نگریسته شود، بسیاری از آنها، هیچ ربط و نسبتی با «افغانیبودن» ندارند. نه مارکسیسم و نه اخوانالمسلمین و نه اسلام سیاسی در فهم هواداران و پیروان افغانی آیتالله خمینی، هیچکدام، ایدئولوگها و نظریهپردازهای افغانی نداشته است. جریانهای سیاسی که در افغانستان بر محور آموزهها یا شعارهای این ایدئولوژیها پدیدار شدهاند، رفتهرفته خود را با رویهها و ساختارهای فرهنگی و سیاسی جامعه سازگار کردهاند. نتیجۀ این سازگاری، بهوجودآمدن نحلههای جدیدی از اخوانالمسلمین افغانی و مارکسیسم افغانی شده است. این نحلههای تازه، در موارد زیادی کمترین قرابت و شباهت را با نسخههای اصلی به نمایش گذاشته است.
انتهای پیام