شفقناافغانستان –علامه جعفری گفتاری درباره خون دل خوردن های امام حسین (ع) قبل از سلطه گری یزید بیان کرده است.
به گزارش شفقنا متن گفتار مطرح شده بدین شرح است:
شاید برخی از افراد ناآگاه، با مطالعه سطحیِ تاریخ صدر اسلام، چنین گمان کنند که مقاومت و مبارزه امام حسین علیه السلام از هنگام مرگ معاویه و نشستن یزید برجای او آغاز می شود. این گمان صددرصد برخلاف واقع است. نهضت و قیام امام حسین علیه السلام ریشه دارتر از آن است که بتوان آن را به شروع سلطه گری یزید محدود ساخت.سرور شهیدانِ راه حق و حقیقت، فرزند علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر اسلام، در فرازو نشیب هایی که برای جامعه اسلامی پیش آمد، شرکت داشت و با کمال هشیاری و احساس، حیاتی بودن آن ها را نظاره می کرد. این طور نبود که حسین، یک دفعه چشم باز کرد و نامه یزید را برای او خواندند که تو باید تسلیم طاغوتِ ساخته شده به دست پدرش (معاویه) شوی و در این جریان، هیچ گونه اختیاری برای تو نیست!چنان نبود که آن فرزند بنیان گذار اسلام، چشم باز کرد و یزید و یزیدیان را دید.
او سالیان متمادی بود که خون دل می خورد و مُهر سکوت بر لبانش بود. چرا؟ در این جا نمونه ای از عوامل خون دل خوردن حسین و بادهای تند و خزانی را که برگلزار روح بخش اسلام وزیدن گرفته بود، متذکر می شویم:او با چشمان خود، گرفتاری های بسیار سختی را که برای پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب علیه السلام به وجودآورده بودند، دیده بود.این ناگواری ها هیچ علتی جز ریاست پرستی و هوسرانی و حسادت نداشت.او سخنان پدر نازنین خود را که از دل پرهیجان و اندوهگین او سر می کشید، شنیده بود.او هرگز نمی توانست این جمله را که؛ «فَصَبَرتُ وَفی العَیْنِ قَذًی، وَفی الْحَلْقِ شَجًا» [۱۱۵] (من تحمل کردم، در حالی که خاشاک در چشمم و اندوه سخت در گلویم بود) فراموش کند.او دیده بود که دروگر سیاست های ماکیاولی، داس برّان بر دست، بر سر عده ای از بهترین انسان های کمال یافته که اعضای وفادار مکتب پدربزرگوارش علی علیه السلام بودند، تاختن آورده، آن ها را درو کرد و از بین برد. به عنوان نمونه:۱- او ابوذر غفاری را که به علت حمایت از اصلاح و تنظیم معیشت مردم و طرفداری از مکتبِ «تساوی در حقوق» که از انسانی ترین مبانی اسلام است تبعید شده بود،
با چشمانی اشکبار و دلی اندوهگین، بدرقه کرده بود. همان ابوذر که دو امام بزرگوار (امام حسن و امام حسین علیه السلام) در موقع وداع، او را «عمو» خطاب کرده، فرموده بودند: «یا عمّاه» (ای عموی ما). این کلمه پرمحتوا، شایستگیِ برادر بودنِ ابوذر را با علی علیه السلام که پیامبر اسلام او را برادر خود می دانست، با کمال وضوح اثبات می کند.۲- روزی فرا رسید که عمار بن یاسر را هم از علی علیه السلام گرفتند. این بزرگ مرد اسلام همان بود که به اتفاق تواریخ، پیامبر عظیم الشأن درباره او فرموده بود:یا عمَّارُ تَقْتُلُکَ ألْفِئَهُ الْباغِیَه«ای عمار، تو را گروهی ستمکار خواهند کشت.»عمار در جنگ های صفین به خاک و خون افتاد. هنگامی که خبر مذکور را که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله درباره سرنوشت عمار ثابت شده بود، از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام به معاویه و پیروانش یادآور شدند، این بار، آن پیروِ مکتب ماکیاولی حرفی زد که پوچی آن حرف، تاریخ را به شگفتی واداشته است! معاویه گفت:«عمار را علی کشت، زیرا علی او را به میدان جنگ آورده است!»باز به یاد مولوی می افتیم:چشم باز و گوش باز و این عمی! حیرتم از چشم بندی خدا!امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:«به آنان بگویید: پس حمزه بن عبدالمطلب علیه السلام را پیامبر کشته است، زیراپیامبر او را به میدان جنگ آورده بود.»۳- روزی دیگرفرا رسید که امام حسین علیه السلام خبر مسموم شدن مالک اشتر را شنید! مالک اشتر کیست؟ مالک اشتر از باعظمت ترین دلاوران و سلحشوران تاریخ و در عین حال زاهد و مردی ملکوتی بوده است. آری، در شخصیت کم نظیر او کافی است که به یاد آوریم، این
مرد از آن افراد استثنایی بود که به مقام والای «علی شناسی» رسیده بود. همین مرد بود که با مرگ مظلومانه اش، فرزند ابی طالب را که تحمل و شکیبایی او ضرب المثل تاریخ است، به ناله درآورد. وقتی شنید که آن انسان بزرگ با دست معاویه در مسیر مصر مسموم شده و چشم از این دنیا پوشیده است، از اعماق دل بی قرارش چنین ناله برآورد:مالِکٌ، وَما مالِکٌ، وَ أَنَّی لَنا مِثْلُ مالِکٌ؟ رَحِمَ اللَّهُ مالِکًا، کانَ لیِ کَما کُنْتُ لِرَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَمٌ.«مالک، چه مالکی! و دیگر مثل مالکی برای ما نیست. خدا رحمت کند مالک را، نسبت او به من، چنان بود که نسبت من به رسول خدا صلی الله علیه وآله.»او همان شخصیتی بود که شایستگی اجرای فرمان معروف، در کشور با سابقه مصر را داشت که امیرالمؤمنین به او داد. فرمانی که می توانست برای مدیریت و اصلاح همه کشورها، برنامه ارائه بدهد.۴- او از کشته شدن حُجر و یاران او که از وارستگان و شایستگان جوامع اسلامی بودند، با این که (معاویه) به آن ها امان داده بود که آنان را نخواهد کشت، اطلاع داشت. ناگواری و اندوه عمیق ناشی از مرگ این انسان های کمال یافته از یک طرف، و این که سبب سازانِ این خسارت های غیرقابل جبران، آن ها را یک نبوغ و هنر زمامداری تلقی می کردند! از طرف دیگر، برای شخصیتی مثل حسین علیه السلام بسیار شکنجه آور بود.۵- اویس قرنی، بزرگ مردی که از نظر عظمت روحی، محبوب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بود و حتی آن حضرت درباره او فرموده بود:إنِّی لَأَشَمٌّ نَفَسَ الرَّحْمنِ مِنَ قِبَلِ الَْیمَن [۱۱۶] .«من نفس رحمانی از طرف یمن
استشمام می کنم.»گر در یمنی چو با منی پیش منی گر پیش منی چو بی منی در یمنیمن با تو چنانم ای نگار یمنی خود در عجبم که من توأم یا تو منیاین انسان کمال یافته در جنگ های صفین، قربانی هوی و هوسرانی و ریاست پرستی معاویه و پیروانش شد. بدین سان، ده ها و بلکه صدها سالک راه حق و حقیقت که پروانه وار اطراف شمع وجود علی علیه السلام در تکاپو بودند، به خاک و خون افتادند. حسین بن علی علیه السلام همه این ناگواری ها را چشیده و زجر و شکنجه آن ها را دریافته بود.۶- امام حسین علیه السلام شاهد ظلم ها، محنت ها و تعدّی هایی بود که به برادرش امام حسن مجتبی علیه السلام از طرف دنیاپرستانِ متجاوز وارد می شد. سختی های مصایبی که به این بزرگوار می رسید، بسیار متنوع و فراوان بود.۷- پایمال شدن قوانین و ارزش های اسلامی با انواعی از مهارت ها و فریب کاری ها که مردم معمولی از درک آن ها ناتوان بودند. لذا، امام حسین علیه السلام نمی توانست برای آن مردم معمولی که اکثریت را تشکیل می دادند، حقیقت امر را روشن بسازد و مکر و حیله پردازی های دغل بازان را به آنان تفهیم نماید و در نتیجه، به قیام علیه معاویه اقدام کند. این همان علت بود که موجب شد امام حسن مجتبی علیه السلام متارکه جنگ با معاویه را بر مبارزه با او ترجیح دهد.۸- نقض حرمت و کرامت انسان هاو فداکردن حیثیت و شرف آنان در راه خودکامگی ها، و مردم را بردگان بی اختیار خود تلقی کردن، و ارزش ندادن به رأی و نظر و خواسته های قانونی آنان. با این محاسبه نابخردانه: «مردم، یک عده حیواناتی بی اختیارند! و من هم هرکار درباره آنان
بخواهم، انجام می دهم!» آری، با این محاسبه، نه از انسان چیزی می ماند و نه از انسانیت.در صورتی که نازل کننده قرآن، خداوند دانای مطلق، مشورت را از ارکان اساسی اسلام قرار داده و فرموده است:و شاوِرْهُمْ فِی الأَمْر [۱۱۷] .«ای پیامبر، با یاران خود مشورت کن.»وَ أَمْرُهُمْ شوری بَیْنَهُم [۱۱۸] .«و شؤون مسلمانان در میان خود، با مشورت انجام بگیرد.»حقیقت، درختی است برومند که شاخه های آن در درون پاک مردم قرار دارد.این یک دستور جاودانیِ عقل و وجدان است که از میوه های آن شاخه ها که در عقول و دل های انسان های پاک سربرمی آورَد، بهره بردارید. جمله «مشورت کنید» عبارت دیگری است از همین دستور: «از میوه های عقول و دل های مردم برخوردار شوید.»
انتخاب شفقنا ازکتاب : امام حسین علیه السلام شهید فرهنگ پیشرو انسانیت(جعفری تبریزی محمدتقی)
انتهای پیام
www.af.shafaqna.com