شفقنا افغانستان-نویسنده مقاله زیر در صدد است تا علاوه برتبیین شرح حال یکی از شاعران اهل سنت، سرودههای آیینی وی را پیرامون اهل بیت (ع) شرح نماید.
تحمیدیههای نسفی
نسفی همانند شاعران گذشته، چند تحمیدیه نیز دارد. وی در«بهاریات» پس از ستایش پروردگار و نعت پیامبر(ص) ادامه میپردازد:
اول به نـام آن کـه مبـرّاست از مکان خلّاق وحش وطیر و خداوند انس و جان
آن صانعـی که شـاهد اوینـد هر وجود آن قادری که درصفت اوست هر زبان
پیـر فلـک همیشـه بـود در سـراغ او برکف گرفته است عصایی زکهکشان
خورشیـد همچو ذرّه ز هر روزن اوفتد تـا از کـدام خانـه بیابـد از او نشـان
(رهبری، 39)
سپس به ستایش پیامبر میپردازد:
بعـد از ثنــا و حمد خداونـد ذوالجـلال منّت نَهـم ز نعت رسول خـدا، به جان
پیغمبـری کـه در شب معـراج، جبرئیل تـا پای عرش بوسه زنان رفته درعنان
بـر آستـان او، طبقـات زمیـن غبـــار یک پردهای ز پرده سرایش نُه آسمان
مُهر نبوّتی که به دوش شریف اوست روز جـزا به امّت عاصی است پشتبان
(دیوان : 40)
نسفی در چهار قصیده به مدح و ستایش پیامبر بزرگوار اسلام(ص) پرداخته است؛
الف) قصیده اول، شامل بیست وچهار بیت است که با این مطلع آغاز میشود:
ای به گِرد روضهات هرشب ملایک در طواف
دشمنـان را زنگ بستـه، تیـغ باشـد در غلاف
با دقت در واژگان قافیه این قصیده، که موسیقی کناری شعر را تشکیل داده است در مییابیم که شاعر هوش موسیقایی شگفتی داشته که علاوه بر پژواک وطنین واژهها، کلمات سختی را قافیه قرار داده است. در این سروده تنها به ویژگیهای اخلاقی پیامبر اشاره ندارد، بلکه با آوردن آرایههای ادبی در شعر خود، کوشش میکند به سخنش صبغه ادبی بدهد و اهمیت دین اسلام را بیان کند:
تا عَلم شد در جهان شمشیر دینت چون هلال
سینـهات با نیـک و بـد، ماننده آیینـه صـاف
بت پرستـان را بتان شـد سـرنگون در بتکـده
همچـو شمع کشته کوتـه شد زبان اهل لاف
شیشههای میکشان زیـن پیش دُردآلـود بود
باده وحـدت به دور احتسـابت، گشت صـاف
(دیوان: 124)
نسفی شاعر فرهیخته و دانشمندی است از این رو مخاطب شعرش باید به برخی از دقایق شعر و نکتههای تاریخی، احاطه داشته باشد تا به التذاذ ادبی که مقصود شاعر است؛ دست یابد. وی درهمین قصیده، تلمیحا به برخی از وقایع زندگی پیامبر(ص) نیز اشاره دارد:
پیکــرت لبریـز از علـــم لدنّـی ساختنــد جبرئیـل آن دم که زد برسینه صافت شکاف
از وجـودت تا شـده «عبدالمطلب» را نسب ای ز اسمت زنـده نـام «هاشـم عبد مناف»
رخت هستی بستی و از «مکه» بیرون آمدی جاهلان کردنـد تا بر آل و اصحابـت خلاف
در «مدینـه» خانههـای خود مزّیـن ساختند بهـر استقبــال تـو بافنــده زربفـت بــاف
یا رسول الله، در این دعـوی رسـول برحقی شاهد قولت به قرآن یاسن(=یس) وطه وکاف
در پایان قصیده، عاشقانه و با دلی شکسته به پیامبر، عرض ارادت میکند و آن بزرگوار را طبیب دل مجروح خویش میداند و استدعای کمک و شفاعت دارد:
قامتـم از ضعـف خم گردیـده ماننـد هـلال تندرستـی بـا مـن دلخستــه دارد انحــراف
صحت از ناشکری اعضای من، رنجیده است یا رسـول الله، به جـرم خویش دارم اعتراف
سایلان صف بسته گـرد روضهات استادهاند هر یکـی از جـرم افزونتر بـود از کوه قاف
ای طبیبـا، گـرنسازی گوش بـر فریـاد من سینـهام از نالـه جانکـاه خواهد شد شکاف
آستانــت قبلــه اربــاب حاجــت آمــده از تـو دارد «سیــدا» امـروز امیـد معـاف
ب) قصیده دیگری که شامل بیست و نه بیت میباشد و مطلع آن بیت زیر است:
نوبهــار آمـد شکفت از هر سـر دیـوار، گـل خار شد پامال و بیرون شـد به جای خار، گل
به ستایش حضرت رسول اکرم(ص) میپردازد.
در این قصیده، به چند نکته اشاره دارد: به لقب پیامبر، خاتم پیامبران؛ معراج پیامبر؛ هجرت پیامبر از مکه به مدینه؛ شفاعت.
چند بیت ازآن قصیده به شرح زیر است:
از شب معـراج با چنـدین لطافت آمـدی دست گل، پا گل، بدن گل، جبهه گل، رخسار گل
شوکت پیغمبـری روزی که ظاهر ساختی حور خاتم بود رضوان، مهتر و سرکار، گل
یا رسـول الله! رنجـورم به فریـادم بـرس غنچهای افسـردهام امسال، بودم یار، گل
تیـره بختـم، نیستـم آگاه از ردّ و قبـول از زبانـم توبه هر دم میکند صدبـار، گل
از پشیمانی، سرانگشتم سـر مسواک شد چشم آن دارم که سازد شاخ استغفار، گل
گر نگردی یا رسول الله، شفیع جـرم من وا نخواهـد کرد بر رویـم دَرِ گلـزار، گل
(همان : 125)
پ) قصیده سوم، سی بیت دارد که با این مطلع شروع میشود:
ای روضه تو قبله ارباب انس وجان بـام تـو را ملایکـه عرش پاسبـان
شاعر، عظمت و بزرگی مقام ممدوح خویش را که پیامبراکرم (ص) است با بیانی شاعرانه این گونه میستاید:
آمـاده کـردهانـد بـه او نعمـت بهشـت هرکس شدست برسر خوان تو میهمان
معمـار کـرده صفّه قـدرت چنـان رفیع یـک پایـه فروتـر او هفتـــم آسمـان
خورشید خرگه تـو را گشتـه پرده پوش مـه گرد او چـو کاغـذ زردی به تابدان
رفتن ز روضـه تو به جایـی چه زندگی است بودن بر آستان تو عمری است جاودان
با شوکت، آن شبـی که ز معراج آمدی دیدند رفعت تو به چشــم اهل کاروان
«اصحاب صفهات» همه نـور مجسمند جمعند همچو غنچه و دارند یـک زبان
اولاد تــو همیشـه عزیــز و مکـرمند چشم بـدی مباد در این پاک خانــدان
(همان : 127)
شاعر در این قصیده نیز از رسول اسلام، طلب شفاعت دارد و آرزو میکند برای پابوسی آن آستان به مدینه برود و این گونه نجوا سر میدهد:
افتادهام به گوشه محنت سرای خویش دست تهـی و پیر و کسلمند و ناتـوان
از لطف، سایه بر سـر بالیـن من فکـن ای بـر سـر مبـارک تـو ابـر سایـهبان
و در مصرع دوم به یکی از معجزات پیامبر(ص) اشاره کرده است:
میخواهم از خدای، شفاعت کنی مرا بخشد حیات خضر، دهـد دولت جوان
دارم هـوای مکـه به پـا بوسیـت روم مالـم رخ نیــاز بـر آن خـاک آستـان
چشمم بـه خاکپای مقیمـان روضهات انشـا کنـد دعا و سـلامی ز حاجیـان
جـاروب آستـان تـو مـوی سپیـد من روزی شـود خدای کنـد از مجـاوران
زاد سفــــر ز سفـره تـــو دارم آرزو از منــزل تو پشت و پنـاه مسـافران
نسفی با این که حنفی مذهب بوده، اما بر طریقت نقشبندیه سلوک مینموده است (رهبری، 15).
همچنین وی در مثنوی زیبایی که شامل پنجاه و یک بیت است، خالصانه به مناجات با خدا میپردازد. میتوان خلوص نیت و نالههای وی را ـ که از سویدای دل برخاسته و لاجرم بر دل مینشیندـ که صداقت در برکه زلال شعرش، موج میزند، از فحوای سرودهاش درک کرد:
خـداونـدا بکـن روشـن، دلم را بـر آر از تیـرگی، آب و گِلـم را
پُر است از گرد کلفت، سینه من بـــه زنگــار آشنـا، آیینـه مـن
گناهــی کـردهام، انـدیشناکـم کمر بسته است سودا بر هلاکم
خموشم، غنچه وار از شرمساری سرم در جیب، گردیـده حصاری
خداونـدا، خطایی سـر زد از من ز نادانـی، زدم آتـش به خرمـن
ضمیـرم از گنهکـاری، هراسان قَدَم گردیـده خم از بـار عصیان
سـری در جیب دارم از خجـالت زچشمم رفتـه بیـرون، خواب راحت
از ایـن اندیشه یـارب بـی قرارم مگـردان ای کریـما، شرمسـارم
(دیوان : 49)
سپس به صفات خداوند، اشاره میکند ومناجات خود را این گونه ادامه میدهد:
گنـه کـارم تـو غفّـار الذنـوبــی همـه عیبم، تو ستّـار العیوبــی
نـیام نومیـد از لطفـت، رحیمـی نهـادم رو به درگاهت؛ کریمـی
تو را پهن است دایم خوان احسان گدایـان راسـت امّید از کریمان
تـو را دریـای رحمت میزند موج گنه کاران زهر سو، فوج در فوج
شاعر تنها به درگاه خداوند متعال استغاثه و گریه نمیکند، بلکه با اعتراف و اذهان به گناههای خویش، با واژگانی زیبا، به نوعی از عمق وجود توبه نامه خویش را قرائت میکند و در آخر مثنوی، تخلص خود را ـ که معمولا در قصیده و غزل میآید ـ آورده و این چنین سروده است:
بـه غفلـت رفـت ایـام جوانـی شـده پیـدا در اعضـا، ناتوانـی
پشیمـانم ز کـردار بـد خـویش هراسانم ز جرم بی حد خویش
بـرآوردم ز خاطـر یـاد عصیـان به درگاه تو کردم عهد و پیمان
بـده یارب به طاعت استقامـت که سـازم عمر باقی صرف طاعت
مکـن بیرون زخاطر «سیدا» را به گل باشـد سری باد صبـا را
(دیوان، 18)
منقبت ائمۀ اطهار(ع)
در قصیده چهارم که سی و یک بیت است علاوه بر ستایش حضرت محمد(ص) به منقبت ائمه اطهار(ع) نیز میپردازد:
ای حریم روضـهات باشـد بهشت عنبرین پاسبـان آستانت روز و شــب روح الامین
دعــوی پیغمبـری مـیکرد نور پـاک تـو پیش از آن سـاعت که بود آدم میـان ماء وطین
سبـز و خـرم از تـو شـد نخل وجود انبیـا اولیاء الله گـرد خرمنـت را خوشــه چیـن
جبرئیل آمد به تکلیفت، شبی از سوی حق با بـراق گـرم رفتاری چـو بـوی یاسمیـن
وه چـه شب چـون سنبل حوران جنت مشکبار گفت: برخیز ای رسول حق، نشین بر پشت زین
از زمیـن مکـه، روح انبیـا صـف بستـهاند بهـر استفبال تــو، تــا آسمـان هفتمیـن
تا نهادی در شـب معراج پـا بر ساق عرش شد ز یمن مقدمت، نعلین تو کرسی نشین
در کنـار دایـهات مـیکرد پاپـوسی تـو را داغ خدمتکاریـت را مـــاه دارد بـرجبیـن
چشمــه کوثـر تمنّا مـیکنـد سـرو تو را مـیکنـد پاپوسـیات را آرزو مـاء معیــن
کـرد کار ذوالفقـار انگشت تـو با مشرکان دست خود روزی که بیـرون ساختـی از آستین
نامـداران بر زبـان کردنـد مُهـر خاموشی تا تو در انگشت خود انداختـی انگشترین
در میـان انبیـا، باشـد محمـد نـــام تـو بر زبان اهـل عالم، هسـت القابت امین
نور چشـم احمـد مرسـل «حسین» است و «حسن» قرهالعین علی(ع) شهزاده زین العابدین(ع)
تا به مهدی(ع) آل و اصحاب تو از خرد و بزرگ فاضـل و دانـا و کامـل طیبین و طاهرین
ای به توصیف جمالت آیت “شمـس الضحی” وی به ذاتت گشته نازل «رحمه للعالمین»
در حریم روضه ات هرکس اقامت میکند میرسـد او را نـدای« فادخلوها خالدین»
شبنـم روی گلت را بر فلـک بـرد آفتاب سایـه سروقدت برداشت خود را بر زمین
رو نمی تابند اصحاب تو از میـدان خصم پشت بر کوهند از تو لشکر اسلام و دین
شاه من روزی که فتح مکه کردی، آمدند تهنیت گویـان، ملایک از یسار و از یمین
کـردی از حنانه تا پشت مبـارک را جـدا در فراقت مانـد همچـون سایه، پهلـو بر زمین
داد آگاهـی تحیـر معجـزت بــا کـاروان تا نهـادی بر درخـت خشک گشت نارین
من همان نخلم ز برگ و بار دور افتادهام آرزو دارم که گـردم جـون زمـان اولیـن
یا رسول الله شفاعت کن زحق، جرم مرا بر جبین دارم خجالت از کـرام الکاتبین
بر کدامین توبـه آرم بر در تو آب و روی دارم از شرمنـدگی امـروز سر درآستین
هرچه کردم بی رضای حـق، پشیمان گشتهام گوشه چشمی به سویمای شفیع المومنین
از طبیبان شهریـارا دسـت، کوته کردهام روزگاری شـد که دارم خاطـر اندوهگین
از کف دسـت تو، رنجوران شفاهـا یافتند آرزو دارم بـه درگـاه تـو بگـذارم جبیـن
من کیام خود را کشـم در سلک مداحان تـو جغـد را چون بلبلان نبود نـوای دلنشین
خادمـان آستـانــت را کمینـه چاکــرم سیـدا اخلاصمنـدان تـو را از مخلصین
(دیوان : 128)
نسفی علاوه بر قصاید مزبور، چهار غزل نیز در ستایش پیامبر اکرم(ص) سروده است که در واقع، غزل ـ قصیده است و یکی از زیباییهای مشترک هر چهار غزل، موسیقی کناری غزلهاست که شاعر عبارت «محمد(ص)است» را ردیف قرار داده است.
خواننده با تامل در این سرودهها، در مییابد که شاعر نه از روی تفنن و تقلید، بلکه از سر ارادت تمام و خالصانه در خلسههایی از الهام و سرمستی به سرایش چنین غزلهایی پرداخته است و آنچه بر جای مانده محصول«رستاخیز کلمات» است که در کسوت واژگان، خودنمایی میکنند.
غزل نخست هشت بیت دارد و مطلع آن بیت زیر است:
دل در بـرم چـو کعبـه دیـار محمد(ص) است همچون مدینه، سینه، حصار محمد(ص) است
شاعر، دل و سینه خود را به سبب آن که از مهر و محبت پیامبر(ص) سرشار است به مکه و مدینه تشبیه کرده و در بیت سوم غزل نیز تلمیحی به حدیث قدسی دارد که خداوند فرموده است «لولاک لما خلقت افلاک».
آن نکهتی که تازه دماغ بهشت از اوست بـوی گلِ همیشـه بهار محمد(ص) است
ایجـاد آسمـان و زمیـن با طفیـل اوست ویـنها همـه برای نثار محمـد(ص) است
بـر دشمنـان خویش، نکـرده دعـای بـد خُلـق نکو به خصم، شعـار محمد(ص) است
از هـول روز حشـر، چو اصحـاب ایمن است هرکس که سیدا به جوار محمد(ص) است
(دیوان : 204)
برای پرهیز از اطاله سخن، در اینجا فقط به مطلع غزلهای دیگر اشاره میشود وخوانندگان مشتاق را به مطالعه دیوان شاعر ارجاع میدهد:
دل در برم چو کعبه مقام محمـد(ص) است پر، سینه چون مدینه ز نام محمد(ص) است
***
سرگشته آسمان، به هوای محمد(ص) است خورشیـد، پاسبان سـرای محمـد(ص) است
***
والشمس والضحـی، گل روی محمـد(ص) است واللیـل، تـار سنبل موی محمـد(ص) است
نسفی و حادثه کربلا
نسفی، در خلال چند سروده، بطور تلمیحی از فاجعه دردناک کربلا و ظلم و ستم اشقیا به امام حسین(ع) سخن گفته و به واقعه کربلا اشاراتی داشته است، و در مورد شهادت، تشنگی، غربت، غارت و اسارت مضمون سازی کرده است.
درغزلی با مطلع زیر:
خانه بر دوشم، دو زانو متّکا باشد مرا بستـر و بالین زلفـش بوریا باشد مرا
(دیوان شاعر: 169)
سینه پُرداغ را به «دشت کربلا» تشبیه کرده است
هر کجا بینم دل خونین، زیارت میکنم سینه پُرداغ، «دشت کربلا» باشد مرا
(همان : 170)
در بیت دیگری در همان غزل، شهر بخارا را به «کربلا» تشبیه کرده است:
در «بخارا» خامهام از تشنگی خون میخورد این زمیـن بی مروّت «کربـلا» باشـد مـرا
در غزل دیگری نیز همین مضمون را به گونه دیگری، تکرار کرده است :
ز داغ توست مرا سینه، روضـه شهدا به خنجر تو قسم، «دشت کربلا» اینجاست
(دیوان شاعر: 202)
نسفی در غزل دیگری، خود را درغریبی به حضرت امام حسین(ع) تشبیه کرده است:
در میــان نفس شیطـان، “سیـدا” باشـد غریـب
چون حسین، این تشنه لب در«کربلا» افتاده است
(دیوان: 210)
وی در غزلی دیگر، به مخاطب خویش، هشدار میدهد که دلبسته چمن (استعاره از دنیا) نشوید؛ زیرا مانند سرای آتش زدهای است که در آن، همه چیز، نابود شده است. همچنین، آرزو و امید به جهان نداشته باشید؛ زیرا جهان، مانند صحرای کربلا است:
دل در چمـن مبندیــد آتشــزده سرایــی است
کام از جهان مجویید «صحرای کربلایی» است
(دیوان : 215)
محبت نسفی به امام رضا(ع)
شاعر در قصیده زیبایی، ارادت و علاقه خود را نسبت به علی بن موسی الرضا(ع) بیان کرده است. قبل از این که به شرح قصیده قصیده بپردازیم، ذکر این نکته ضروری است که یکی از ابعاد مهم آثار ادبی، بهرههای فرهنگی آنهاست که در بردارنده آگاهیهای متنوع شاعر یا نویسنده است. شفیعی کدکنی برای ارزیابی شعر هر شاعر، نموداری چهار سویه ارائه کرده که پشتوانه فرهنگی، یکی از این سویههاست. (شفیعی کدکنی، 135) پشتوانه فرهنگی، همچون ماده خامی برای خلق مضامین، تعابیر، تصاویر و درنهایت، آفرینش سخنی ماندگار مورد توجه هنرمندان بوده است. در حقیقت سخن ادبی در نگاهی، حاصل پیوندی است که هنرمند بین این پشتوانه فرهنگی و توان سخنوری خود ایجاد میکند(مهدویفر، 24). عمدهترین مضامینی که وی در این قصیده، با ساختاری شیوا و روان، بدون هرگونه ابهام و پیچیدگی به آن اشاره کرده است عبارتند از: ستایش فضیلتها و مناقب امام رضا(ع)، اصالت و نجابت امام، توصیف روضه رضوی، درد اشتیاق زیارت، توسل و پناه جویی. سروده شاعر با بیت زیر شروع میشود:
زهی از طوطی نطقت مرصّع بال گویایی گرفته منشـی یونان ز تو منشـور دانایی
(دیوان: 131)
شاعر در بیت مزبور به یکی از فضیلتهای امام رضا(ع) که « عالم آل محمد» است و در منابع نیز آمده اشاره میکند که اباصلت هروی از محمد بن اسحاق و او از موسی بن جعفر(ع) نقل کرده است که آن حضرت به فرزندانش میفرمود:
«هَذَا أَخُوکُمْ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى عَالِمُ آلِ مُحَمَّدٍ فَاسْأَلُوهُ عَنْ أَدْیَانِکُمْ وَ احْفَظُوا مَا یَقُولُ لَکُمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع غَیْرَ مَرَّه یَقُولُ لِی إِنَّ عَالِمَ آلِ مُحَمَّدٍ لَفِی صُلْبِکَ وَ لَیْتَنِی أَدْرَکْتُهُ»؛ ترجمه: برادرتان، علی بن موسی، دانای خاندان پیامبر است. نیازها و پرسشهای دینی خود را از وی فرا گیرید و آن چه را به شما تعلیم داد، به خاطر بسپارید. چه این که بارها پدرم صادق به من فرمود: «دانای خاندان پیامبر در نسل تو است وای کاش من او را درک کرده و میدیدم» (صدوق، 2/182؛ طبرسی، 315).
نباشـد طاقت بـازوی تـو زور آزمایـان را اگر از آستیـن بیرون کنـی دست توانایی
صدف پر کرده از آب گهر، پیمانه خود را به گِرد روضـهات هر روز آید بهـر سقّایی
شاعر با تلمیح به حدیثی از امام رضا (ع) دربیت مزبور، تربت پاک ایشان را «روضه» و بهشت میداند : «اِنَّ بِخُراسانَ لِبُقعه یاتی عَلَیهَا زَمانَُ تَصِیرُمُختَلَف المَلائِکَهِ فَلایزالُ فَوجُ ینزِلُ مِِن السَّماءِ و فُوجُ یصعَد الی اَن ینفَخَ فی الصُّور… هِی باَرضِ طُوس وهی و الله رَوضَه مِن ریاض الجَنَّه… »(صدوق، 1/286).
شاعران معروف ادبیات فارسی نیز قبل از نسفی، به این موضوع اشاره کرده اند:
آن بقعـه شده به پیش فردوس آن تربه به روضه کرده رضوان
(دیوان سنایی، 452)
بـر سـر روضه معصـوم رضـا شبـه رضـوان شـوم انشاء الله
گرد آن روضه چو پروانه شمع مست جـولان شـوم انشاء الله
(دیوان خاقانی، 512)
روضه پاکِ رضا دیدن اگر طغیان است شایـد ار بـر رهِ طغیـان شدنم نگذارنـد
(همان، 185)
تبـارک الله از ایـن روضـه بهشـت آیین که یک غبار درش آبروی نه چمن است
(دیوان بابا فغانی، 226)
شاعرادامه میدهد:
هوا خواه تواند از روی دین، پیوستـه دینداران
طلبکار تواند از جان و دل شهری و صحرایی
یکی از اعتقاداتی که شاعر در این قصیده به آن اشاره کرده، متوسل شدن و پناه بردن معتقدان به حرم و آستان مقدس حضرت رضا(ع) برای برآوردن حاجت و نیاز است. برآوردن حاجت نیازمندان از الطاف ائمه اطهار(ع) است. سنایی غزنوی نیز در قصیدهای همین مضمون را اینگونه در شعر خود آورده:
همواره رهش مسیر حاجت پیوسته درش مشیر غفران
(دیوان سنایی، 451)
دم صبحی که بهر عید از خلوت برون گشتی
علم شـد دولت مأمون عبّاسـی به رسوایـی
شاعر از عهد امام(ع)، معلومات وافی و کافی دارد و در بیت مزبور به نماز عید فطر حضرت امام رضا(ع) اشاره میکند.
شاعر در ادامه قصیده، در چند بیت متوالی به بیان اصالت و نجابت حضرت رضا(ع) پرداخته است:
امــام اعـدل اکمـل، علــی موسـی جعفـر نسب دارد به پیغمبـر حسـب دارد به دانایـی
شها وارث تویی در مملکت تخت خلافت را بود الحق تو را مسندنشینی و صفآرایی شود
روی زمیـن ماننـد دامــان شفـق، گلگـون اگر یـک ره به خـون دشمنان انگشت آرایی
به جـدّت لشکـر روی زمین گشتنـد کینآور ندیدنـد از سمنـد او به غیـر از پای برجایـی
از گذشته شرح نسب امام به خاندان رسول (ص) و اعتراف به امامت آن بزرگوار زینت بخش دفتر شاعران رضوی بوده است:
از خاتم انبیا در او تن از سید اوصیا در او جان (دیوان سنایی، 490)
قــره عیـن بتــول، مفخـــر آل رســول سرو قدی زان ریاض، سرخ گلی زان چمن
(دیوان ناصربخاری، 187)
به کـوه قاف اگر حکـم تو را سـازد فلک وزنی
شود از شرمِ تمکین تو همچـون سیـل دریایی
به دامـان شریفت داد هـرکس دسـت بیعت را
شـد از عقبی بـه سامان و لبالب شـد ز دنیایی
قـدت را دیـد سرو و گفت اینـک طوبی جنّت
عَلَم شد در گلستان بوی سنبل جنّت ز همپایی
به تعظیـم تو بر خیزنـد از جا دوست تا دشمن
کــــلاه نـور افشـان را اگـر از دور بنمایــی
کرامات و فضایل امام رضا(ع)
سپس شاعر به برخی کرامات و معجزات امام رضا«ع» اشاره میکند:
به چشم خود اگر اعمی بمالد خاک کویت را همانـدم سـازد از روی یقین دعـوی بینایـی
ز یمـن مقدمت ایمـن بود مشهـد زغارتگـر جبیـن، وقف درت کردنـد سـرداران یغمایی
کند گرداب پنهان در سبـوی خویش دریا را دَرِ گنجینه گوهـر همان روزی که بگشـایی
زند گرد رهت سیلی به روی کحل اصفاهان به پابـوس تو میآینـد از هـر سـو تماشایی
عصا بر دست اگر گیری و سازی حمله بر دشمن از او تا روز محشـر گل کند اعجـاز موسایی
نـدارد احتیاجی روضه ات با شمـع کافوری سر پنجـهی لوحت ز شب تـا روز، بیضایـی
به مَدحت هر که بگشـاید زبان سـازد فلک او را ملقّب در شکـرریزی مسلّـم در شکر خایـی
در پایان قصیده، با نهایت عجز و استدعا رو به درگاه و آستانه امام رضا(ع) آورده و آرزوی خودش را با دلی شکسته و محزون بیان میکند:
شهنشـاها تویـی یوسف، منـم پیــر جهانخـورده
فتـاده بــر سـرم هــر روز ســـودای زلیخایـی
نـــدارم قوّتی بـر روضــهات حاضر کنم خود را
ولیکــن میکنـد پیـک خیالــم دشت پیمایــی
ز گـردشهای دوران، روی آورده مــرا رنجــی
زدست و پــای مـن رفتسـت اظهــار تـوانایـی
ز درمـان طبیبـان، کــردهام کوتاه، دسـت خود
غریبـم، بـی کَسَـم، افتـادهام در کنــج تنهایـی
دَم روح اللهــی داری؛ نظـر بـر جسم زارم کـن
نِـهای عیسـی و لیکـن میتوانــی کرد عیسایی
ز داروخانـه تحقیـق، معجونــی بــه کارم کـن
مزاجـم را خیـال مختلف کـردهسـت سودایــی
به سـرسبـزی علم گـردان نهال خشکسالـم را
که همچون سرو مشهور جهان گردم به یکتایی
رضای حق به سوی توست از بس صادق القولی
شود مقبـول عالـم هرچـه گویـی هرچه فرمایی
ز جوبـار خضـر ده آب و تابــی سبــزه زارم را
کنم در باغ صحبت همچو بوی گل سمن سایی
به سـوی «سیدا» از لطف افکن گوشـه چشمی
نگنجـد در قبـای جسـم خـود از روی برنایــی
( همان : 132)
کلام پایانی
یکی از درون مایههای شعرفارسی، نعت ومنقبت پیامبروائمه اطهار(ع) است که به شعرآئینی مشهوراست. میتوان به صراحت گفت که این نوع ادبی، تقریبا همزاد شعرفارسی است. از کسایی مروزی که پرچمدار شعرشیعه است تا امروز، شاعران بزرگی به سرودن اشعار زیبایی درمدح وستایش ائمه اطهار پرداختهاند واین ابراز عقیده و احساسات پاک، منحصر به شاعران شیعی مذهب نیست، بلکه شاعران اهل سنت نیز سرودههای زیبایی در این زمینه از خود به جای گذاشتهاند که یکی از آنان سیدای نسفی، شاعرتاجیکستانی است که علاوه بر اشعاری در مدح پیامبراسلام (ص) قصیده زیبایی درمنقبت حضرت رضا(ع) سروده است که نشات گرفته از ایمان خالصانه، احساسات و اندیشههای متعالی شاعراست.
مراجع
ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، (1379)، شرح حال وفضایل خاندان نبوت، ترجمه محمدرضاعطایی، مشهد، بنیادپژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
احمدی بیرجندی، احمد، (1377)، مدایح رضوی درشعرفارسی، مشهد، بنیادپژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ سوم.
انوشه، حسن و دیگران، (138)، دانشنامه ادب فارسی (ادب فارسی در آسیای میانه)، جلد اول، سازمان چاپ و انتشارات، تهران.
جامی، عبدالرحمان، دیوان جامی، (1389)، تصحیح دکترمحمدروشن، انتشارات نگاه.
خاقانی، افضل الدین، (1375)، دیوان خاقانی، ویراست دکترمیرجلال الدین کزازی، نشرمرکز.
خویی، آیت الله سیدمحمد، (1395ق)، البیان فی تفسیرالقرآن، دارالزهرا، بیروت، لبنان.
ریاحی، محمدامین، (1386)، زندگی، اندیشه و شعر او، چاپ دوازدهم، انتشارات علمی.
زرین کوب، عبدالحسین، (1367)، جستجودرتصوف ایران ا، میرکبیر، چاپ سوم.
شافعی محمدبن ادریس، (1988)، دیوان اشعار، بیروت، دارالفکر.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، (1383)، ادوارشعرفارسی، چاپ دوم، سخن.
صدوق، ابن بابویه، (1372)، عیون اخبارالرضا، ترجمه حمیدرضامستفید، علی اکبرغفاری، نشرصدوق.
—–، کمال الدین وتمام النعمه، (1405ق)، تصحیح وتعلیق علی اکبرغفاری، موسسه نشرجامعه مدرسین، قم.
—–، الامالی، قم، موسسه بعثت، 1417ق، ص119.
طبرسی، حسن بن فضل، (1338)، اعلام الوری باعلام الهدی، مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران.
عطایی، محمدرضا، ( 1388)، امام رضا (ع)درآثاردانشمندان اهل سنّت، مشهدمقدس.
قمی، شیخ عباس، (1363)، سفینه البحار، فراهانی.
قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، (1416ق)، ینابیع الموده لذوی القربی، تحقیق سیدعلی جمال اشرف حسینی، دارالاسوه للطباعه النشر.
مالمیر، محمدابراهیم، (1390)، نسیم جنان، فرهنگ رضوی وجلوههای آن درزبان فارسی، مجموعه مقالات اولین همایش علمی – پژوهشی فرهنگ رضوی، کرمانشاه، نشرانصاری.
مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، (1362)، ترجمه ابوالحسن موسوی همدانی، نشر کتابخانه ولیعصر.
ملیحای سمرقندی، محمدبدیع بن محمدشریف، (1390)، مذکّرالاصحاب، تحقیق وتصحیح محمدتقوی، کتابخانه موزه و مجلس.
میرزایف، عبدالغنی، (1947)، سیدا و مقام او در تاریخ و ادبیات تاجیک، آکادمی علوم تاجیکستان.
نسفی سیدا، (1990)، کلیات سیدای، تصحیح جابلقا دادعلیشایف، نشر دانش، دوشنبه.
—–، دیوان سیدای نسفی، (1382)، تصحیح وتعلیغات حسن رهبری، انتشارات بین المللی الهدی.
جعفریان، رسول، (1382)، «مروری اجمالی برمنقبت امامان درشعرفارسی»، مشکوه، ش78.
مقالات
سبحانی، جعفر، (1380)، «احساسات شاعرانه درستایش اهل بیت(ع)»، کیهان فرهنگی، ش184.
صانعی، شهین دخت، (1387)، «مقایسه شعرصائب و نسفی درحوزه لفظ و معنا»، فصلنامه ادبیات فارسی، سال چهارم، ش11.
غفوری، عبدالله (1380)، «پرتو خاندان پیامبر(ص) در آثار دانشمندان اهل سنت»، کیهان فرهنگی، ش184.
مختاری، علی (1382)، «حقانیت اهل بیت درشعرشافعی»، مبلغان، ش47.
موسوی گرمارودی، علی، (1385)، «نگاهی به نمونه ادبیات تاجیک وشعر صدرالدین عینی »، نامه انجمن، ش21.
مهدوی فر، سعید، (1392)، درباب بیتی از منطق الطیر، کتاب ماه ادبیات، ش81.
نویسنده:
سیدهادی میرآقایی: مدرس و استاد حوزه علمیه اهلسنت
فصلنامه حبل المتین شماره 10
انتهای متن/