شفقنا افغانستان- عمران راتب در شماره امروز روزنامه اطلاعات روز نوشت:
مردم با آخرین فیصلهی کابینهی حکومت وحدت ملی که فکر میکنند در مخالفت با موازین قانون اساسی کشور، عدالت اجتماعی و انکشاف متوزان و بررسیهای چندسالهی شرکتهای معتبر خارجی جهت اثبات موجهبودگی عبور لین برق توتا از مسیر بامیان، قرار دارد، خودشان را بهتمام معنا تحقیرشده احساس میکنند.
تاریخ نشان داده که وقتی ملتی به آگاهی میرسد و دستان ناروای بازیگران را میخوانند، نادیده گرفتن حقوق مسلم آن ملت و بازی با احساس و آرمان مردم، چه هزینهی سنگین و برآوردناپذیری در پی دارد. امیدواریم این را رییسجمهور کشور، رییس اجراییه و بقیه کسانیکه در تغییر بلاتوجیه مسیر تثبیتشده توسط شرکت فیشنر دست داشتهاند، مدنظر داشته باشند و اگر دلشان برای ملت نمیسوزد –که گویا چنین است و اگر نمیبود، عدالت اجتماعی و انکشاف متوازن نقض نمیشد- برای فردای کار و کارنامهی خود دست و پایی بجنبانند و تا خشم ملت به نقطهی انفجار خود نرسیده است، با لغو فیصلهی کابینه و اعتراف به آنچیزی که شهروندان نقض قانون اساسی کشور میخوانند، این ناروایی عظیم را از کارنامهیشان بزدایند.
در پی تجمع و اعتراضات گسترده و فراگیر شهروندان در شماری از ولایتها و احتمال جدیتر و گستردهتر شدن آن در روزهای آینده، ارگ ریاستجمهوری بالاخره ناگزیر از شکستن سکوتش شد و شام روز دو شنبه رییسجمهور روی پردهی تلویزیون ظاهر شده و از ایجاد کمیسیونی جهت بازبررسی پروژهی توتا حرف زد. حرفهای نگران و مواظب، چهرهیی فروتن و بااینحال آشفته، سری بهشدت فرورفته در میان دو بازو، چشمانی غبارگرفته، و حالتی گرفته برای کسیکه شاخصترین مشخصهی آن حرفهای فاقد محور و انسجام، سروصدای زیاد، جیغ زدنهای خستهکننده، مطایبههای فاقد ارزش، خندههای بیمورد و اداهای عوامفریبانه، بهلحاظ روانی نشان عریانی از درماندگی و استیصال است. این تحولی است مثبت که به اشرفغنی رسانیده که بهعوض خود -محقپنداشتن و با تکرأیی سلطه راندن بر ملت، خود را در برابر آن مسئول و مکلف بداند. اینک مکثی بر چند مورد.
یک: اشرفغنی شام روز دو شبنه از ایجاد کمیسیونی که بار دیگر پروژهی توتا را به بررسی بگیرد، حرف زد. نخست باید بگویم که حرف زدن کار خوبی است. گفتمانها نقش بزرگی را در زندگی مدنی انسانها بازی میکند. اما آنچه که نمیتوان بر آن چندوچونی داشت، این است که کارآیی و ارزش گفتمان زمانی است که دو جانب از موضع همارز در صدد فهم صورت مسألهی جانب دیگر و یا هم تفهیم منطقی و روشمند مسألهی خود به آن جانب باشند. یعنی هر دو سوی قضیه به گفتمان منحیث راهی برای حل منطقی قضیه باور داشته باشند. گفتمان در کنار اینکه بهقول دیکارت «روشی است در گفتار منطقی برای پرداختن به مسألهیی ورای آن گفتار»، خود نیز دارای یکسری اصول و قواعد لازمالمرعی است. یعنی ما وقتی جهت حل منطقی مسألهیی میخواهیم آن را گفتمانی سازیم، به خود گفتمان، به نفس گفتار و به قداست این روش هم ارج قایل باشیم. زیرا گفتمان خود بخشی از صورت قضیه است و بر این مبنا، پیرو قاعده، اصولمند و منطقی است و نمیتوان بیتمکین و اقتدا به این اصول و قواعد منطقی گفتمانی را شکل داد.
دو: ما چرا اصلاً به گفتمان روی میآوریم؟ منظور این است که ما چه زمانی و با چه هدفی به گفتمان متوسل میشویم؟ گفتمانها معمولاً برای حل چه نوع از مناقشات و منازعات میتواند ما را کمک رساند؟
الف: منظور از گفتمان اگر آنچیزی باشد که علوم انسانی امروز از آن اراده میکند، یعنی بهکار بستن واژهها و گفتارها در محوریت موضوع واحد طی یک قاعده و روش منطقی و منظم بهمنظور فهم، تبیین و استخراج نتیجهی منطقی از آن موضوع؛ بدیهی است که با این خوانش از گفتمان و هرآن گفتاری که در این پیوند میان دو جانب قضیه صورت میگیرد، منطق در محور این گفتمان و گفتار قرار خواهد داشت. لذا ما گفتمانی فاقد معیار منطقی نداریم.
ب: برای اینکه موضوع و مناقشهیی قابلیت تبدیل شدن به یک گفتمان را داشته باشد، دو جانب مناقشه که هریک بر جانب خاصی اصرار دارد، انتظار میرود در ادعای خود حداقلِ معیارها و موازین منطق را مدنظر گرفته باشد. بهعبارت دیگر، مواضع دو جانب قضیه عینی، قابل اثبات و مورد اجماع نظر باشند. با حرکت از این منظر، نیک مبرهن است که آن موضوع و موردی قابل تبدیل شدن به یک گفتمان است که دو سوی متضاد آن منطقپذیر باشد. اینجا میخواهم سوءفهمی را برطرف سازم و آن اینکه وقتی گفته میشود موضع دو سوی قضیه اثباتپذیر و منطقی باشد، این تصور بهوجود میآید که لابد ماهیت آن دو موضع واحد است که چنین امکانی در آن موجود است. زیرا هر مورد تجربهپذیر فقط یک حقیقت دارد. اما در بحث از ایجاد کمیسیون از سوی رییسجمهور و یا خوشخیالی راهاندازی گفتوگو بر سر پروژهی توتا، چنین امکانی وجود ندارد. چه اینکه ما اینجا نه دو سوی متضاد، بلکه دو مورد متناقض را شاهد هستیم. همه میدانند که موضع حکومت مبنی بر عبور لین از مسیر سالنگ، نه از رهگذر منطقی قابل استدلال و توجیه است، نه بهلحاظ تجربی –که مطالعات شرکت فیشنر آن را نشان داده- توجیهپذیر است و نه اجماع نظر بر آن وجود دارد. لذا گفتوگو بر سر نه یک مورد، بلکه دو موردی که در تناقض با هم قرار دارند، منطقاً امکانپذیر و یا دستکم متضمن نتیجهی منطقی نیست. این همان چیزی است که اهالی معرفت آن را «امتناع تناقض» یا ممتنع بودن جمع نقیضین میخوانند. لذا گفتمان در این رابطه تا زمانیکه اصل فیصلهی کابینه لغو نشود، خود گمراهی و گزافپیمایی دیگر است.
سه: مواردی است که نمیتوان با صرف گفتمان یا حرافی آنها را حلشده انگاشت. قطعیت در موضوع یکی از این موارد است. منظور از قطعیت این است که وقتی قضیه مرحلهی اثباتی خود را طی کرده و حیثیت تثبیتشده یافته است، دیگر بینیاز از این است که بار دیگر مورد مناقشه قرار بگیرد. با حرکت از این منظر، قدر مسلم این است که نمیتوان بر موضوع قطعی گفتمانی را به راه انداخت. چه اینکه در اینصورت، گفتمان رویکرد مهمل و گزافی است که فقط میتواند به مخدوش ساختن اذهان و اتلاف وقت کمک کند. در خصوص حرف اخیر رییسجمهور که بعضیها آن را بهنادرستی فرصتی برای باز شدن راه گفتوگو عنوان کردهاند، با توجه به اینکه حقیقت قضیه در پروژهی توتا نه مخدوش، بلکه عینی و ثابتشده است و نیز این مورد که این دست سناریوی کمیسیونسازیها بارها و بارها تجربهها و آزمونهای ناکام و افتضاحآمیز خود را سپری کرده، نمیتواند چیزی بیشتر از یک دور باطل تسلسل باشد و رویآوری مجدد به این دور باطل منطقاً بیهوده است و پناهبردن در پس دیوار بیآب و رنگ مغلطه و پریشیدگی همهسویه. بگذارید این را هم بگویم که من از ارگ و نیز آنهایی که حقیقتاً و یا به تبعیت از طبع زمانه نسخهی نجات را در راهاندازی این کمیسیون میبینند پرسشی دارم و دور هم نمیروم، در همین دورهی عسرتبار و فراموشناشدنی حکومت وحدت ملی به تعداد روزهای سیاه این کشور کمیسیون تشکیل شده، آیا تا امروز کسی از نتیجهبخشی آنها چیزی میداند و خبر دارد که عاقبت آنها به کجا انجامید؟ کمیسیون بررسی فاجعهی زابل به کجا رسید؟ کمیسیون بررسی مسألهی قندوز چه شد؟ کمیسیون بررسی قضیهی دردناک جلریز چه کار کرد؟ کمیسیون بررسی ماجرای سقوط ولسوالی موسیقلعهی هلمند چه دستآوردی داشت؟ همین چند روز قبل، کمیسیون بررسی فاجعهی ریاست ده امنیت ملی معلوم شد چهکار کرد؟ و بیشمار کمیسیونهای دیگر. اصلاً دردناکترین داستان را ما در ماجرای همین کمیسیون انتخابات مگر شاهد نبودیم؟ پرسش دیگر اینکه، جانب حکومت همواره از ضیق بودن زمان و نبود بودجه شکایت دارد و آن را بهانهیی ساخته برای اجرای تصمیم ناعادلانه و ضدملی خود، آیا با این کمیسیونسازیها و پشت نخود رفتنها مشکل زمان و کمبود بودجه حل خواهد شد؟
چهار: پاردایم گفتمانی در علوم انسانی همواره برخاسته از درون نوعی پیشفرضها و پیشفهمهایی است که پایهها و قطبهای گفتمان به مدد آنها شکل میگیرند. یعنی آن پیشفهمهایی که قاعدتاً گفتمانپذیراند. معنای انضمامی این سخن این است که اگر ما آگاهانه به گفتمان روی میآوریم باید در نظر داشته باشیم که پیشفهمهای ما منطقی و اثباتپذیر باشد. حالا سؤال مشخص و روشن این است که آیا آن پیشفرضهایی که حکومت وحدت ملی و شرکت برشنا بر مبنای آن تصمیم به تغییر مسیر پروژهی برق ترکمنستان گرفتهاند، چیست و چقدر میتوان آنها را منطقی پنداشت تا بر اثبات آن اصرار و ابرام ورزید؟ (چیزی که در فقرهی «ب» منتفی ثابت شد.) نکتهی روشن این است که در علوم اجتماعی امروزه اجماع نظر بر این است که الگوهای رفتاری بدوی و غیر مدنی را نمیتوان روشمند و گفتمانپذیر ساخت. محض نمونه، وقتی از تبعیض قومی در این علوم بحث بهمیان میآید بنا بر آن گذاشته میشود که فقط با عبور از این تبعیض میتوان آن را مورد کنکاش قرار داد. قرار گرفتن در موضع تبعیضی و تلاش در جهت منطقینمایی آن و گشودن باب گفتمان منطقی در آن، گزاف دیگری است که علوم اجتماعی (نمایندهی خرد و عقلانیت انسانهای امروزی) امروزه جداً از آن پرهیز میکند.
پنج، و حرف آخر: عاملان تغییر مسیر در مسألهی واضح و روشن توتا با رویکرد مخدوش، ضدونقیض و فاقد امکان توجیه بر موضع خود پا میفشردند و هرلحظه در صدد توجیه دیگری بودند و راه جدیدی برای لاپوشانی وجه ناعادلانه و تبعیضآمیز آن تصمیم تبعیضآمیز و ناروای خود جستوجو میکردند. این همه رسوایی پیهم و این تصمیم تبعیضآمیز و آشکارا ضدملی، بهخوبی میتواند نمای کلی از فهم و درک و یا هم سوءنیت آقایان از سویهی منطقی قضیه، روش مواجهه با مسایل و امور جمعی و عینی را به دست بدهد؛ نفس این رویکرد در تضاد آشتیناپذیر با منطق گفتمان و گفتوگوهای مدنی قرار دارد ورنه موضع مردم همیشه موضع مدنی و گفتمانی بوده است.
انتهای پیام