شفقنا افغانستان-او آن گونه که تا حالا نشان داده، مدعی و در پی رهبری سیاسی ـ قومی نبوده است تا باشعارهای حاد قومی در میان هزاره ها بدنبال جلب پیروان توده ای برای خود باشد.
حضور و ادای احترام استاد دانش برمزار شهدای جنبش روشنایی در این روزهای عید نشان دهنده ی رویکرد معقول، اخلاقی و ارزشمندی است که من از ایشان انتظار داشتم و دارم.
بیش از سه دهه است که دانش را می شناسم. باهم رفاقت و همکاری داشته ایم. دانش را شاید امروزه بعنوان معاون ریس جمهوربشناسیم اما دانش را قبل از آن که بعنوان یک دولتمرد بشناسیم می باید کارنامه ی فرهنگی و فکری اورا مورد توجه قرار بدهیم. دانش نقش اساسی در ترویج کارهای فرهنگی و مطبوعاتی و پژوهشی در میان نیروهای فرهنگی جامعه ی هزاره و بخصوص در بین گروهها و احزاب سیاسی داشته است.
دانش اهل خرد، منطق، اخلاق و اعتدال است. این چهار ویژگی معمولا درمیان سایر سیاست گران کمتر یکجا جمع می شوند. در طول سال های پسین که دانش بعنوان یک سیاستگر وارد عرصه ی کارهای اجرایی گردیده و به حیث یک دولتمرد در نظام سیاسی نقش گرفته همواره کوشیده به دور از جلوه گری ها و هیاهو و ادعاهای رهبری سیاسی، سیاست بورزد. شاید خیلی ها و بخصوص درمیان نیروهای فرهنگی هزاره نقدهای تندی علیه دانش وکارنامه ی سیاسی او مطرح گردیده. متاسفانه در اغلب این نوع نقدها نوعی هتک شخصیت وجود داشته و کمتر با شناخت از کارنامه و درک شخصیت و فهم جایگاه معنوی وفکری دانش همراه بوده است.
مهمترین ایراد و اشکالی که در مورد دانش مطرح می گردد بر محور دو موضوع می چرخد: اولا این که اورا در موضع گیری های سیاسی ـ قومی محافظه کار می پندارند و دوم آن که می گویند دانش برای “هزاره ها” کار نکرده است. این ایرادها ناشی از این باور و برداشت و رویکرد نسبت به سیاست می گردد که سیاست در افغانستان قومی است، پس انتظار این است تمامی سیاست مداران هزاره نیز در هر موقعیت و جایگاهی که قرار دارند می باید رویکرد قومی نسبت به سیاست داشته باشند.
تا آن جایی که من دانش را می شناسم او اولا سیاستمداراخلاق گرا و اعدال اندیش است که اعتقاد دارد مبارزه با تبعیض و رسیدن به حقوق شهروندی جامعه هزاره از مجرای تندخویی و دشمن پنداری و شعارهای صرفا قوم گرایانه و عصبیت زا نباید بگذرد. دوما او اهل شعار و هیاهو نیست و به کارهای بنیادین معتقد است و سوما او آن گونه که تا حالا نشان داده، مدعی و در پی رهبری سیاسی ـ قومی نبوده است تا باشعارهای حاد قومی در میان هزاره ها بدنبال جلب پیروان توده ای برای خود باشد. با آن که به اعتقاد من از نظر فکری و اخلاقی و توانایی های مدیریتی و تجربی این شایستگی را درمیان نسل دوم سیاستگران هزاره بیش و پیش از هرکسی از همنسلان خود دارد. شاید بتوان درمورد کارنامه ی سیاسی و مدیریتی او نقد و سنجش های زیادی انجام داد اما خوب است که فرهنگ نقد و سنجش مبتنی بر رعایت جانب حق و انصاف و براساس شناخت دقیق و استدلال عمیق باشد نه آن گونه که اکنون رایج گردیده که عموما براساس شایعه و ذایقه و برمبنای حب وبغض ها و حتا توأم با هتک حرمت و رفتارهای غیر اخلاقی می باشد.
من شخصا معتقدم که اگر تمام کارهای دیگر دانش را در یک ونیم دهه اخیر کنار بگذاریم و تنها به یک کارنامه او تأمل کنیم کافیست که به جایگاه و شخصیت و تأثیر حضور او پی ببریم وآن، نقش دانش در تدوین قانون اساسی و گنجانیدن مفادهای معطوف به حقوق شهروندی نقش ماندگار و ارزشمند می باشد. همانگونه که نقش امروزه او هم در درون حاکمیت در روند قانونگذاری و تدوین لوایح ومصوبات بسیار تعیین کننده است.
در جنبش روشنایی هم، تا آن جا که میدانم دانش جزو نخستین مقامات حکومتی هزاره بود که قاطعانه بحث “توتاپ” را مطرح نمود و مجدانه ایستاد و آن را در حوزه ی عمومی به ذهنیت همگانی منتقل نمود و در راستای طرح آن به مثابه یک مطالبه ی اجتماعی، صادقانه و قاطعانه کوشید.
حال زمان آن فرا رسیده انتظار داشته باشیم برای استاد دانش زیبنده است که “مجرای” ارتباط و پشتیبانی خودرا نسبت به جنبش روشنایی گشوده نگهدارد و با نسل جوان و نیروهای فکری ـ فرهنگی جامعه “همسخن” شود. مطمئنا دانش بیش از هرزمانی و پیش از هر سیاست مدار هزاره، “زبان مشترک” با نسل اهل فرهنگ و خرد و جویای تغییر و حق طلبی می باشد. همچنین انتظاراین است که استاد دانش “پلِ ارتباطی” میان نیروهای سیاسی و پراکنده ی جامعه گردد. دانش، نه از موضع معاون ریس جمهور بلکه از جایگاه کسی که به ” اندیشه معاصر” معتقد است و ” ادبیات معاصر” را بها می دهد و می خواهد “بنیاد اندیشه” را فربه کند، می باید حلقه ی وصل اندیشه های متفاوت و گرایش های متنوع گردد و مجدانه و دلسوزانه در جهت ایجاد فضای گفتگو و همکلامی و همسویی نیروهای مختلف تلاش کند. تلطیف فضای آشفته ی سیاسی و عمومی میان هزاره ها، دانش و خرد و عقلانیت ومصلحت و اعتدال می طلبد نه همگانی کردن احاسات و هیاهو و یا سکوت و انتظار و یارگیری.
دانش اهل خرد، منطق، اخلاق و اعتدال است. این چهار ویژگی معمولا درمیان سایر سیاست گران کمتر یکجا جمع می شوند. در طول سال های پسین که دانش بعنوان یک سیاستگر وارد عرصه ی کارهای اجرایی گردیده و به حیث یک دولتمرد در نظام سیاسی نقش گرفته همواره کوشیده به دور از جلوه گری ها و هیاهو و ادعاهای رهبری سیاسی، سیاست بورزد. شاید خیلی ها و بخصوص درمیان نیروهای فرهنگی هزاره نقدهای تندی علیه دانش وکارنامه ی سیاسی او مطرح گردیده. متاسفانه در اغلب این نوع نقدها نوعی هتک شخصیت وجود داشته و کمتر با شناخت از کارنامه و درک شخصیت و فهم جایگاه معنوی وفکری دانش همراه بوده است.
مهمترین ایراد و اشکالی که در مورد دانش مطرح می گردد بر محور دو موضوع می چرخد: اولا این که اورا در موضع گیری های سیاسی ـ قومی محافظه کار می پندارند و دوم آن که می گویند دانش برای “هزاره ها” کار نکرده است. این ایرادها ناشی از این باور و برداشت و رویکرد نسبت به سیاست می گردد که سیاست در افغانستان قومی است، پس انتظار این است تمامی سیاست مداران هزاره نیز در هر موقعیت و جایگاهی که قرار دارند می باید رویکرد قومی نسبت به سیاست داشته باشند.
تا آن جایی که من دانش را می شناسم او اولا سیاستمداراخلاق گرا و اعدال اندیش است که اعتقاد دارد مبارزه با تبعیض و رسیدن به حقوق شهروندی جامعه هزاره از مجرای تندخویی و دشمن پنداری و شعارهای صرفا قوم گرایانه و عصبیت زا نباید بگذرد. دوما او اهل شعار و هیاهو نیست و به کارهای بنیادین معتقد است و سوما او آن گونه که تا حالا نشان داده، مدعی و در پی رهبری سیاسی ـ قومی نبوده است تا باشعارهای حاد قومی در میان هزاره ها بدنبال جلب پیروان توده ای برای خود باشد. با آن که به اعتقاد من از نظر فکری و اخلاقی و توانایی های مدیریتی و تجربی این شایستگی را درمیان نسل دوم سیاستگران هزاره بیش و پیش از هرکسی از همنسلان خود دارد. شاید بتوان درمورد کارنامه ی سیاسی و مدیریتی او نقد و سنجش های زیادی انجام داد اما خوب است که فرهنگ نقد و سنجش مبتنی بر رعایت جانب حق و انصاف و براساس شناخت دقیق و استدلال عمیق باشد نه آن گونه که اکنون رایج گردیده که عموما براساس شایعه و ذایقه و برمبنای حب وبغض ها و حتا توأم با هتک حرمت و رفتارهای غیر اخلاقی می باشد.
من شخصا معتقدم که اگر تمام کارهای دیگر دانش را در یک ونیم دهه اخیر کنار بگذاریم و تنها به یک کارنامه او تأمل کنیم کافیست که به جایگاه و شخصیت و تأثیر حضور او پی ببریم وآن، نقش دانش در تدوین قانون اساسی و گنجانیدن مفادهای معطوف به حقوق شهروندی نقش ماندگار و ارزشمند می باشد. همانگونه که نقش امروزه او هم در درون حاکمیت در روند قانونگذاری و تدوین لوایح ومصوبات بسیار تعیین کننده است.
در جنبش روشنایی هم، تا آن جا که میدانم دانش جزو نخستین مقامات حکومتی هزاره بود که قاطعانه بحث “توتاپ” را مطرح نمود و مجدانه ایستاد و آن را در حوزه ی عمومی به ذهنیت همگانی منتقل نمود و در راستای طرح آن به مثابه یک مطالبه ی اجتماعی، صادقانه و قاطعانه کوشید.
حال زمان آن فرا رسیده انتظار داشته باشیم برای استاد دانش زیبنده است که “مجرای” ارتباط و پشتیبانی خودرا نسبت به جنبش روشنایی گشوده نگهدارد و با نسل جوان و نیروهای فکری ـ فرهنگی جامعه “همسخن” شود. مطمئنا دانش بیش از هرزمانی و پیش از هر سیاست مدار هزاره، “زبان مشترک” با نسل اهل فرهنگ و خرد و جویای تغییر و حق طلبی می باشد. همچنین انتظاراین است که استاد دانش “پلِ ارتباطی” میان نیروهای سیاسی و پراکنده ی جامعه گردد. دانش، نه از موضع معاون ریس جمهور بلکه از جایگاه کسی که به ” اندیشه معاصر” معتقد است و ” ادبیات معاصر” را بها می دهد و می خواهد “بنیاد اندیشه” را فربه کند، می باید حلقه ی وصل اندیشه های متفاوت و گرایش های متنوع گردد و مجدانه و دلسوزانه در جهت ایجاد فضای گفتگو و همکلامی و همسویی نیروهای مختلف تلاش کند. تلطیف فضای آشفته ی سیاسی و عمومی میان هزاره ها، دانش و خرد و عقلانیت ومصلحت و اعتدال می طلبد نه همگانی کردن احاسات و هیاهو و یا سکوت و انتظار و یارگیری.
انتهای پیام