۱- شهادت جناب زید بن على بن الحسین علیهالسلام ۱۲۱ قمرى (بنا به نقل شیخ مفید)
شفقناافغانستان– امام زین العابدین علیهالسلام ۱۱ اولاد ذکور داشت یکى زید بن على که بعد از حضرت امام محمد باقرعلیهالسلام از برادران دیگر افضل و مادرش ام ولد بود، او مردى عابد و سخى و شجاع و براى طلب خون امام حسین علیهالسلام قیام کرد و به جانب کوفه رفت قرّاء و اشراف با او بیعت کردند زید در زمان خلافت هشام بن عبدالملک خروج نمود و یوسف بن عمر ثققى عامل عراق از جانب هشام آماده جنگ شد بعد از شروع جنگ اصحاب زید بیعت را شکستند و فرار کردند زید با جماعت کمى جنگ مى نمود تا شب فرا رسید و هر دو لشکر از جنگ دست کشیدند و زید زخم بسیار خورده وتیرى هم بر پیشانى آن مظلوم رسیده بود حجامى آوردند تا تیر را از پیشانى او بیرون آورد همین که تیر را بیرون آوردند روح شریف زید به عالم بقا پرواز کرد جنازه او را برداشتند و در نهر آبى دفن نمودند و قبرش را از خاک و گیاه پر نمودند و آب بر رویش جارى ساختند به حجام توصیه کردند به کسى نگوید وقتى که صبح شد حجام نزد یوسف بن عمر رفت و جاى دفن را نشان داد یوسف بعد از سه روز قبر را شکافت و جنازه را بیرون آورده سرش را جدا کرد به هشام فرستاد، هشام نوشت که زید را برهنه به دار کشد او را در کناسه (جائى در کوفه) برهنه به دار آویختند بعد از زمانى هشام به یوسف نامه نوشت که جثه زید را به آتش بسوزاند و خاکسترش را به باد دهد، و موقع شهادت ۴۲ سال داشت (در روز دوم صفر نیز نقل شده).
به گزارش شفقنا به نقل از اهل البیت علیهم السلام ناگفته نماند فرقه زیدیّه خود را اتباع زید مى دانند و بعد از امام زین العابدین به امامت او قائلند و عقیده آنها این است که هر علوى فاطمى که عالم و زاهد و شجاع باشد و خروج به شمشیر کند و مردم را دعوت نماید آن امام است.
جناب زید در زمان خلافت هشام بن عبدالملک اموى به واسطه فشار و ظلم بنى امیه در کوفه خروج کرد و شربت شهادت نوشید لذا او را امام دانند و پیروى او را بر خود واجب دانند.
اما جناب زید هیچ وقت ادعاى امامت نکرد و از سادات بزرگ بنى هاشم بود و در زهد و علم و فضل و فهم و دین و ورع و عبادت و شجاعت و سخاوت برجسته قوم خود بود آن بزرگوار خود را تابع و مطیع برادرش حضرت باقرعلیهالسلام مى دانست.
۲- ورود اهل بیت عصمت و طهارت و رأس مبارک امام حسین علیهالسلام و سایر شهداء به شام ۶۱ ق
به دستور ابن زیاد ملعون حامیانش رؤ س مبارکه شهدا را به نیزه زده و در پیش روى اهل بیت رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم مى بردند و ایشان را شهر به شهر و منزل به منزل با شماتت و ذلت کوچ مى دادند و هر گاه یکى از زنان یا کودکان مى گریست نیزه دار با کعب نیزه بر سر ایشان میزد تا در اول صفر به شام رسانیدند آن روز بر بنى امیه عید و بر آل محمد روز عزا و بر شیعیان آنها روز حزن بود سپس فرمان داد تا رؤ س شهدا را در میان محامل و شتران حرم نگهدارند و از دروازه ساعات که محل اجتماع مردم بود وارد کرده تا مردم بیشتر نظاره کنند.
اجمالا سر مقدس حضرت سید الشهداء را در طشتى از طلا به پیش یزید نهادند و بقیه سرها را هم به مجلس وارد نمودند که یزید شاد شد و کردند آنچه کردند و شد آنچه شد اَلا لعنه اللّه على القوم الظالمین.
۳- جنگ صفین ۳۷ ق
در اول صفر سال ۳۷ قمرى روز چهارشنبه جنگ صفین در صحراى صفین آغاز گردید یعنى جنگ على علیهالسلام با معاویه و اهل شام (قاسطین)، از هر دو طرف مردم بسیار کشته شدند نزدیک بود تمام لشکر معاویه از بین بروند که معاویه با عمر و بن عاص با مشورت یکدیگر حیله اندیشیدند که قرآن را بر سر نیزه ها زنند و برابر لشکر على علیهالسلام بایستند و بگویند بیائید قرآن حکومت کند.
چنان کردند و بسیارى از لشکر حضرت على از جنگ دست کشیدند و ناگاه اشعث بن قیس با بیست هزار نفر از میان لشکر على علیهالسلام حرکت کردند در حالتی که پیشانیهاى ایشان از کثرت سجود پینه بسته بود و بعضى حافظ قرآن بودند گفتند اهل شام راست مى گویند حضرت فرمود چون قتل شان نزدیک است حیله مى کنند اگر اینها به قرآن ایمان داشتند این قدر مردم کشته نمى شدند گفتند یا على به حکمیّت قرآن راضى باش والّا تو را مى کشیم على علیهالسلام فرمود اینها قصدشان قرآن نیست قرآن را بهانه کردند حضرت هر چه نصیحت داد قبول نکردند چون چنین دید فرمود اختیار با شماست به اتفاق لشکر معاویه عمر و بن عاص از آن لشکر انتخاب شد و حضرت فرمود عبدالله بن عباس هم از این لشکر واگر راضى نیستید مالک بن اشتر نخعى برود اشعث و جماعت قرآء لشکر على علیهالسلام گفتند ما راضى به حکمیّت این دو نفر نیستیم بلکه به ابوموسى اشعرى راضى هستیم حضرت غضبناک شد فرمود لا راءى لمن لا یطاع.
یادآورى مى شود اشعث بن قیس فتنه حکمین در صفین و خروج خوارج در جنگ نهروان است، زوجه اش ام فروه دختر ابوبکر و دخترش جعده قاتل امام حسن علیهالسلام و پسرش محمد بن اشعث به جنگ امام حسین علیهالسلام حاضر شد و خود آن ملعون شریک ابن ملجم در قتل حضرت على بود و ۴۰ روز بعد از شهادت على علیهالسلام در کوفه به جهنّم واصل شد.
ابوموسى با عمر و بن عاص در دومه الجندل که قلعه ایست بین مدینه و شام جمع شدند تا حکم کنند عمر و بن عاص به ابوموسى گفت معاویه پسر مرد آزاد شده از طرف پیغمبر است و حضرت على علیهالسلام قاتل عثمان را در جوار خود پناه داده من معاویه را از خلافت خلع مى کنم تو نیز على را از خلافت خلع کن بعد از خلع این دو اگر صلاح باشد عبدالله بن عمر را به خلافت نصب کنیم و اگر صلاح نباشد امر را به شورى گذاریم.
ابوموسى پسندید و گفت فردا نزد مردم حاضر شویم و این سخن را بگوئیم، فردا ابوموسى به عمر و بن عاص گفت تو بایست و معاویه را از خلافت خلع کن عمر و عاص مکار گفت من هرگز بر تو پیشى نمى گیرم تو در ایمان و هجرت از من اسبق هستى، عبدالله بن عباس گفت اى ابوموسى این مرد تو را فریب داد ولى ابوموسى گوش نداد و گفت اى مردم من على و معاویه را از خلافت خلع کردم کسى را که اهل به خلافت مى دانید انتخاب کنید انگشتر خود را از دست بیرون کرد و گفت من على را از خلافت خارج کردم، عمروبن عاص گفت اى مردم آنچه ابوموسى گفت شنیدید منهم على را از خلافت خلع کردم و خلافت را بر معاویه بن ابى سفیان ثابت نمودم که احق است از على، من انگشتر خود را در نصب معاویه در انگشت مى کنم، سپس ابوموسى و عمروعاص به یکدیگر فحش و دشنام دادند و دست به گریبان شدند.
ابوموسى از ترس اصحاب امیر المؤمنین علیهالسلام و شماتت مردم بر ناقه خود سوار شد و به مکه معظمه رفت و مجاور بیت الله الحرام گردید.
و حضرت امیر المؤمنین علیهالسلام به کوفه و معاویه به شام برگشت، بعضى گویند این جنگ صد و ده روز طول کشید و بعضى گویند ۱۴ ماه، صفین موضعى است کنار شط فرات بین موصل و حلب قرار گرفته.
در حبیب السیر آمده بعد از قضیّه حکمین عده اى اظهار کردند که این تحکیم خطاست و ما کسى را به امامت احق و اولى از على علیهالسلام نمى شناسیم هر کس را که غیر از على باشد رفض مى کنیم یعنى ترک مى کنیم و این جماعت به روافض مشهور شدند.
تذکر:
۱- عمر و بن عاص در جنگ صفین بالاى منبر به صداى رسا گفت اى ارتش على و معاویه، هشیار باشید همان طوریکه من انگشتر را از انگشت کوچک دست راست خارج مى کنم و به انگشت کوچک دست چپ مى نماید على را از خلافت عزل و معاویه را به خلافت نامزد کردم از آن زمان معاویه دستور داد پیروان من انگشتر را به انگشت کوچک دست چپ نمایند (برخلاف دستور شرع).
۲- عده اى از علماى اهل سنت نوشته اند که اسم سنّى را معاویه بر تابعین خود نهاد در سالی که على علیهالسلام شهید شد مردم به سر معاویه جمع شدند معاویه به اینها اهل سنت نامید یعنى اهل طریقت زیرا اتفاق کردند به اطلاعت معاویه بعد از اینکه بر طریقه على علیهالسلام بودند.
منبع:
کتاب حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی
انتهای پیام
www.af.shafaqna.com