پنج‌شنبه 30 حمل 1403

آخرین اخبار

تخریب واحد «آی‌وی‌اف» در غزه؛ روزی که ۴ هزار جنین نابود شدند+ تصاویر رویترز

شفقناافغانستان- به لیست تلفات چند ده هزار نفری مردم...

هسته خورشید و میلیون ها تن هیدروژن+ ویدئو

شفقناافغانستان _ ویدئو؛ عجایب خلقت/ هسته خورشید و میلیون...

جشنواره «گل ارغوان» در ولایت پروان برگزار شد

شفقناافغانستان- ریاست اطلاعات و فرهنگ طالبان در ولایت پروان...

36 کشته و زخمی در پی حادثه ترافیکی در پاکستان

شفقناافغانستان- رسانه ها گزارش داده اند که در نتیجه...

افزایش سه برابری اخراج مهاجران افغان از تهران

شفقناافغانستان- احسان حیدری، سرپرست اداره کل امور اتباع تهران...

یک پسر جوان در قندهار بعد از درگیری با پدرش خودکشی کرد

شفقناافغانستان- منابع محلی در قندهار می‌گویند که یک پسر...

طالبان: سیلاب اخیر 70 کشته و 56 نفر زخمی برجای گذاشت

شفقناافغانستان- وزارت دولت در امور رسیدگی به حوادث طالبان...

اعمار ساختمان یک مکتب لیسه با هزینه شخصی باشندگان جاغوری غزنی

شفقناافغانستان- منابع محلی در ولسوالی جاغوری غزنی می‌گویند که...

طالبان در غزنی یک خبرنگار محلی را بازداشت و زندانی کرده‌اند

شفقنا افغانستان - مرکز خبرنگاران افغانستان اعلام کرد که...

هواپیمای بدون سرنشین در آسمان پروان گشت زنی می کنند

شفقناافغانستان- منابع محلی در ولایت پروان از گشت‌زنی هواپیمای...

حادثه ترافیکی در قندوز جان پنج نفر از جمله سه برادر را گرفت

شفقنا افغانستان - در پی وقوع یک حادثه‌ی ترافیکی...

قتل مشکوک یک جوان در سمنگان

شفقناافغانستان- منابع محلی از قتل مرموز یک جوان در...

نرخ اسعار؛ چهارشنبه (29 حمل)

شفقنا افغانستان - نرخ اسعار در بازار مرکزی افغانستان...

مرکز خبرنگاران: دستور طالبان برای تعلیق فعالیت دو تلویزیون‌های خصوصی غیرقانونی است

شفقنا افغانستان -  مرکز خبرنگاران افغانستان دستور تعلیق فعالیت...

٢ کشته و زخمی در پی انفجار ماین در بدخشان

شفقناافغانستان- انفجار ماین باقی‌مانده از جنگ‌های داخلی در یک...

فروریختن سقف معدن طلا در بدخشان جان یک معدنچی را گرفت

شفقناافغانستان- منابع محلی در بدخشان می‌گویند که در پی...

آغاز روند مجدد اخراج اجباری پناهجویان افغان از پاکستان

شفقنا افغانستان - مهلت پاکستان برای خروج داوطلبانه مهاجران...

سازمان ملل: بیش از ۱۰ هزار زن در غزه کشته شده است

شفقناافغانستان- نهاد زنان سازمان ملل متحد امروز(سه شنبه) از...

12 کشته و زخمی در پی تیراندازی در آمریکا

شفقناافغانستان- در حادثه تیراندازی در نزدیکی یک باشگاه شبانه...

پروانه امپراطور+ ویدئو

شفقناافغانستان _ ویدئو؛ عجایب خلقت/ پروانه امپراطور

جبهه مقاومت ملی: 3 جنگ‌جوی طالبان را در کابل کشتیم

شفقناافغانستان- جبهه مقاومت ملی افغانستان مدعی کشتن سه جنگ‌جوی...

قتل مشکوک یک مرد در پکتیکا

شفقناافغانستان- منابع محلی در پکتیکا از قتل مرموز یک...

“غربت بی انتها”/دیگر به افغانستان برنمیگردم؛ آرزو دارم فرزندانم هویت داشته باشند!

شفقنا افغانستان/پرونده غربت بی انتها(1)- مهاجرت برای انسانهای مختلف معناهای متفاوتی دارد، خیلیها مهاجرت می کنند تا تجربه های جدیدتری داشته باشند اما بسیاری دیگر مجبورند بخاطر حفظ جانشان کشور و خاک خود را ترک کنند و بروند.
خبرگزاری شفقنا افغانستان با رویکردی واقع گرایانه قصد دارد تا پای درد دلهای مهاجرانی بنشیند که در کشورهای مختلف زندگی می کنند و تجربه های متفاوتی از مقوله مهاجرت دارند.
محمد رضا، سی و چهار ساله و مجرد ساکن سوئد است، او پس از تلاشهای فراوان خود را به اینجا رسانده و امیدوار است در آینده زندگی خوبی در این کشور داشته باشد. آنچه می خوانید شرح وقایعی است که در طول سالیان برای محمدرضا اتفاق افتاده است.
محمدرضا : من سی و چهار سال قبل در ایران به دنیا آمدم، پدرم کارگر بود و مادرم هم مثل تمام مادران مهاجر خانه داری می کرد و کارهای عمومی مثل پسته شکنی و زعفران پاک کنی انجام می داد.
با زحمت زیاد دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه شدم، خانواده ما یک خانواده شلوغ بود و بخاطر همین برادر و خواهر بزرگم از تحصیل ماندند و به کار مشغول شدند.
وقتی وارد دانشگاه شدم مجبور بودم نیم روز کار کنم و نیم روز درس بخوانم، آن سالها در ایران رشته علوم سیاسی طرفداران زیادی داشت و من هم تحت تاثیر همان فضا این رشته را انتخاب کردم و ای کاش این کار را نمی کردم، چون بعدها دیدم که در هنر استعداد بیشتری دارم تا در سیاست!
شرایط مهاجرت در ایران زیاد قابل تعریف نبود، دولت ایران تازه از جنگ خلاص شده بود و خودش هزاران مشکل داشت و طبعا این مشکلات روی مهاجرین هم تاثیر داشت.
من در طول دوران تحصیلم مشکل خاصی نداشتم، بجز اینکه در برخی موارد بخاطر مهاجر بودن از برخی فرصتها می ماندم و نمی توانستم جلوتر بروم. همینطور در بحث تمدید پروانه اقامت هم بی نظمی هایی وجود داشت که گاهی آدم را اذیت می کرد.
بهر ترتیب بعد از پایان تحصیلات بخاطر شرایط اقتصادی بدی که داشتم مجبور شدم با مدرک کارشناسی خود را فارغ التحصیل کنم، هر چند علاقه داشتم که ادامه بدهم، اما واقعا وضعیت اقتصادی جوابگوی ادامه تحصیل من نبود.
خیلی زود پروانه اقامتم مهر خروج خورد و برای اولین بار به افغانستان رفتم، حس می کردم آمده ام تا کشورم را بسازم، یک حسی سرشار از انرژی و پر از امید به آینده.
بهتر است بگویم حس یک فرمانده جنگ را داشتم که بعد از فتوحات بسیار به کشور بازگشته و توقع دارد مردم از او قدردانی کنند و به او منصب خوبی بدهند.
در افغانستان اما شرایط به طرز شگفت آوری بد بود، بعد از شش ماه خوردن و خوابیدن هیچ کاری نتوانستم بکنم و تمام پولهایم هم تمام شده بود.
اما در تمام آن لحظات امیدوار بودم که یک روزی درست می شود و من می توانم کشورم را بسازم و در جایگاه خودم قرار بگیرم.
چندبار تا مرز قبول شدن در ادارات دولتی رفتم اما بخاطر اینکه آشنا نداشتم، قبول نشدم و کسانی که فامیل فلان وزیر و فلان سفیر بودند شانس بیشتری داشتند، هر چند که آنها از لحاظ علمی در سطوح پایین تری بودند اما چون پارتی داشتند راحت تر قبول می شدند.
نکته ای که خیلی آزاردهنده بود، معضل مسخره شدن در ادارات بود، من در ایران تحصیل کرده بودم و خودم را نسبت به سایرین که در پاکستان درس خوانده بودند، یک پله بالاتر تصور می کردم اما آنها مرا قبول نداشتند و با لقبهایی مثل ایرانی گگ مسخره می کردند.
جالب این بود که در ایران ما را بخاطر افغانستانی بودن قبول نداشتند و در کشور خودمان هم بخاطر اینکه در ایران مهاجر بودیم قبول نداشتند.
یکبار در یکی از ادارات اعتراض کردم و گفتم این چه جور امتحانی است که نمره بالا را من آورده ام ولی دیگری قبول می شود؟
متصدی آن اداره گفت : تو این سی سال خواب بودی و در ایران چلوکباب می خوردی، حالا دیر آمده ای و زود هم می خواهی بروی، ما اینهمه سال اینجا ماندیم و جهاد کردیم، فعلا باید آخر صف بایستی!
این منطقی بود که بخاطر آن در بسیاری از ادارات جایی نداشتم و سخت آزارم می داد.
مجبور شدم به ایران برگردم، اما اینبار دیگر کسی نبود که پاسپورتم را تمدید کند و باید هر چه زودتر ایران را ترک می کردم. تلاشهایی برای دریافت بورسیه در کشورهای ثالث داشتم اما نتیجه ای نداشت.
بار اول تا ترکیه رفتم، اما از بخت بد خیلی زود دستگیر شدم و به افغانستان دیپورت شدم. باز در کابل تلاش کردم اما دیگر دلم افغانستان را نمی خواست. آن حس وطن دوستی در من مرده بود و من حس می کردم به این خاک تعلق ندارم.
با کمی کار در ادارات خارجی مقداری پول دست و پا کردم و دوباره به دریا زدم و به ترکیه آمدم، در ترکیه به کار خیاطی مشغول شدم تا مقداری پس انداز کنم و بعد به اروپا بروم.
شبهای سختی بود، با کسانی هم اتاق بودم که اکثرا شرابی و بی سواد و خیابانی بودند و واقعا نه من و نه آنها همدیگر را درک نمی کردیم.
آنهمه درس خوانده بودم، شاگرد ممتاز دانشگاه بودم و عاقبت سرگردان و حیران بین مرزهای اروپا و ترکیه گیر مانده بودم.
بهر ترتیب خودم را به یونان رساندم و با مقدار اندکی پول که داشتم زمستان پارسال به سوئد رسیدم. اینجا مدتی را در کمپ بودم و بعد از چندین مرحله مصاحبه دادم و خوشبخاتنه در مصاحبه قبول شدم.

1827514
اینجا از روز اول با خودم عهد کردم حتی اگر مردم خاک سوئد را ترک نکنم، دوست نداشتم دوباره افغانستان و ترکیه و ایران را تجربه کنم.
من واقعا به مرحله ای از استیصال رسیده بودم که حاضر بودم دست به خودسوزی و خودکشی بزنم اما دیگر برنگردم.
سوئد کشور منظمی است، آدمهایش فرق دارند، البته باید متذکر شوم که اینجا کشوری است که مردمش نه به سیاست کار دارند و نه به حقوق بشر و این چیزها، اینها مردم خوشحالی هستند و زندگی را دوست دارند. چیزی که ما آنرا نداریم.
اینبار بخت با من یار بود و خیلی زود قبول شدم، البته هنوز مراحل قانونی دریافت شناسنامه و پاسپورتم ادامه دارد ولی جواب اولیه را دریافت کرده ام و جای خوشحالی است.
اوایل کمی احساس غربت داشتم، بخاطر اینکه اینجا زبان بلد نبودم و با فرهنگ این مردم بیگانه بودم. در ایران اینگونه نیست، ما آنجا زبان و فرهنگ مشترک داریم و خیلی از مشکلات خودبخود رفع شده است. اما اینجا اولین مشکل بلد نبودن زبان است.
حالا برای خودم برنامه ریزی کرده ام، اولین مساله ازدواج است، می خواهم با یک خانم سوئدی ازدواج کنم و بعد به فرزندانم درباره افغانستان هیچی نگویم. حتی دوست ندارم آنها بدانند که من اهل افغانستان بوده ام. می خواهم فرزندانم سوئدی باشند و هویتی مستقل داشته باشند.
تقریبا هر روز با خانواده ام تماس دارم اما خب ارتباط مجازی کجا و لمس دستان مادر و آغوش پدر کجا؟ با این حال به آنها گفته ام که من زندگی جدیدی را شروع کرده ام.
کلاسهای زبان را بشدت ادامه می دهم و به طرز شگفت آوری امید در من زنده شده و حتی آرزو دارم روزی بتوانم در این کشور افتخاراتی کسب کنم و برای این مردم(مردم سوئد) خدمت کنم.
برعکس دوستان دیگری که به اروپا می آیند اما هنوز درگیر افغانستان و ایران هستند، من تلاش دارم تا خاطرات و زندگی گذشته ام را در همان گذشته دفن کنم و آینده را طور دیگری رقم بزنم. راستش دیگر افغانستان وطن من نیست، من از آن نه تنها خیری ندیده ام، بلکه دردهای زیادی از افغانستانی بودن نصیبم شده است.
من امروز یک انسان سوئدی هستم، به سوئدی بودن خودم افتخار می کنم و تمام تلاشم این است که برای کشورم افتخار بیافرینم.
افغانستان را گذاشته ام برای آنها که میراث خور آن هستند، آن کشور باشد برای آنها، برای فرزندان جنرالها و صاحبان سیاست که سیاست نخوانده و سیاستمدار شده اند.
من دیگر حتی اگر مجبور هم باشم به افغانستان برنمیگردم، حتی به فرزندانم هم نمی گویم چنین جایی وجود دارد، هر چند گاهی دلم برای کابل، کوته سنگی، پل سرخ و خاطرات شبهای کابل تنگ می شود، ولی ترجیح می دهم دیگر به آن وضعیت برنگردم.
تا این مرحله از زندگی مهاجرت زندگی من را خراب کرده بود، تازه دارم طعم آرامش و هویت را درک می کنم و حاضر نیستم این آرامش را با اخبار وحشتناکی که از افغانستان می رسد خراب کنم.
البته برای بسیاری از مخاطبان شما شاید قدری تلخ باشد، اما من آنقدر سختی کشیده ام که امروز این حرفها را می زنم، من هم زمانی وطن را دوست داشتم و عاشقش بودم و آرزو داشتم برایش خدمت کنم اما آنچه بر سرم آمد و هر روزه بر سر هزاران جوان مثل من می آید، باعث شده تا امروز به این مرحله برسم که عطای وطن را به لقایش ببخشم.
مهاجرت در یک جمله تلخ ترین تجربه ایست که یک انسان می تواند داشته باشد، امیدوارم روزی برسد که در افغانستان اول از همه جنگ نباشد، بعد از آن بر اساس لیاقت افراد شامل مقامات شوند و اگر روزی برسد که این آرزوها براورده شوند، شاید من هم دوباره به وطن برگردم اما فعلا شرایط افغانستان به گونه ای است که علاقه ای به بازگشت ندارم.
انتهای پیام
نوت : به دلیل مسایل شخصی از آوردن شهرت محمدرضا خودداری کرده ایم و به خواست او از انتشار عکسش اجتناب کرده ایم.
انتشار این مطلب در مقالات، تحقیقات و سایتهای دیگر تنها با ذکر منبع و نام نویسنده امکان پذیر است.
سیدجمال الدین سجادی/پرونده “غربت بی انتها”/خبرگزاری شفقنا افغانستان

اخبار مرتبط