سه شنبه, مارچ 19, 2024

آخرین اخبار

پاکستان: عملیات ضد تروریستی مبتنی بر اطلاعات در خاک افغانستان انجام دادیم

شفقناافغانستان- وزارت امور خارجه پاکستان گفته که «عملیات ضد...

اورانوس، غول یخی منظومه شمسی+ ویدئو

شفقناافغانستان _ ویدئو؛ عجایب خلقت/ اورانوس، غول یخی منظومه...

پرش حیرت انگیز سیاه گوش+ ویدئو

شفقناافغانستان _ ویدئو؛ عجایب خلقت/ پرش شگفت انگیز سیاه...

درخواست ترامپ از اسرائیل: فوراً به جنگ غزه پایان دهید، ما به صلح نیاز داریم

شفقناافغانستان- رییس جمهور سابق آمریکا از اسرائیل خواست فوراً...

طالبان سفیر پاکستان را احضار کرد

شفقناافغانستان- در پی حملات اخیر پاکستان بر ساحاتی در...

کشف جسد یک‌ زن جوان در سمنگان

شفقناافغانستان- منابع محلی در سمنگان از کشف جسد یک...

استفاده پاکستان از سه هواپیما با ۱۲ بمب لیزری هدایت‌شونده در حملات شب گذشته

شفقناافغانستان- یک حساب مربوط به ارتش پاکستان گفته است...

مکتبی با هزینه یک میلیون افغانی توسط باشندگان ولسوالی جاغوری بازسازی شد

شفقنا افغانستان - شماری از باشندگان ولسوالی جاغوری غزنی،...

پیروزی منچستر یونایتد در برابر لیورپول

شفقناافغانستان- تیم فوتبال منچستر یونایتد در مرحله حذفی رقابت‌های...

افراد ناشناس به دانشجویان افغانستانی در هند حمله کردند

شفقناافغانستان- رسانه‌های هندی گزارش داده‌اند که گروهی از افراد...

تیم کریکت افغانستان در برابر ایرلند به پیروزی رسید

شفقناافغانستان- تیم ملی کریکت افغانستان در دومین دیدارش در...

پاکستان مرحله دوم اخراج مهاجران افغانستان را آغاز می‌کند

شفقنا اافغانستان - وزارت داخله پاکستان از آغاز مرحله...

طالبان در فراه کرایه های دکان ها را چهار برابر کرد؛ دکان‌داران اعتصاب کاری کردند

شفقناافغانستان- منابع محلی در فراه از اعتصاب کاری دکان‌داران...

الفت آهنگ، موسیقیدان و آوازخوان مشهور کشور درگذشت

شفقنا افغانستان - الفت آهنگ، موسیقیدان و آوازخوان مشهور...

درگیری طالبان با مرزبانان پاکستانی در دند پتان ولایت پکتیا

شفقنا افغانستان - در پی بمباران اهدافی در ولایت‌های...

هشدار پوتین به غرب: درگیری روسیه و ناتو سرآغاز شروع جنگ جهانی سوم است

شفقنا افغانستان- پوتین به غرب هشدار داد که درگیری...

دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان

شفقناافغانستان- متن و ترجمه دعای روز هفتم ماه مبارک...

مجاهد: حملات پاکستان تجاوز به خاک افغانستان است/ اجازه حمله را نمی دهیم

شفقناافغانستان- طالبان در واکنش به حملات پاکستان بر ساحاتی...

یک فرمانده ارشد طالبان در بدخشان توسط جبهه مقاومت کشته شد

شفقنا افغانستان - منابع محلی می‌گویند که یک‌تن از...

افزایش همکاری‌های علمی دانشگاه‌های ایران و افغانستان

شفقنا افغانستان - یک تفاهم‌نامه همکاری دوجانبه میان دانشگاه...

روز ملی خبرنگار؛ وضعیت خبرنگاران و رسانه‌های افغانستان رو به وخامت است

شفقنا افغانستان - مرکز خبرنگاران افغانستان به مناسبت «روز...

گسترش روابط طالبان با روسیه از همراهی دیپلماتیک تا همکاری نظامی

شفقنا افغانستان -همزمان با گرم شدن روابط طالبان -...

اینجا آمریکاست و من یک بانوی مسلمان افغانستانی هستم!

شفقنا افغانستان/پرونده غربت بی انتها(2)- مهاجرت برای برخی افراد تهدید است، دوری از خانواده و بستر فرهنگی مناسب، آشنا نبودن با فرهنگ کشور مبدا و افسردگی های ناشی از هجرت از جمله عواملی است که مهاجرت را به یک تهدید تبدیل می کند، اما برای عده ای دیگر مهاجرت فرصت گرانبهایی برای شکوفا شدن است.
نبود امنیت در کشور، اصلی ترین عامل موثر بر مهاجرت های دسته جمعی و خانوادگی است. بسیاری از مصاحبه شونده ها علاقه دارند تا به کشور بازگردند؛ اما اولین شرط لازم برای بازگشت آنها وجود امنیت در کشور است.
به گزارش خبرگزاری شفقنا افغانستان، قسمت دوم پرونده غربت بی انتها متعلق به یک خانم دانشجوی هنرمند افغانستانی است.

خانم حمیرا قلندری، 21 ساله و مقیم ایالات متحده آمریکاست، او یک بانوی مسلمان شیعه است که در ایران متولد شده و حالا در آمریکا زندگی می کند. مشروح مصاحبه خانم قلندری را در زیر می خوانید :

خانم قلندری : من در شهر مشهد ایران متولد شدم و تا دوران راهنمایی در آنجا زندگی کردم و در آن دوران جزء بهترین دانش آموزان مدرسه بودم و بخاطر عشق و علاقه ای که به هنر داشتم از همان سالها در رشته نقاشی و طراحی فعالیت می کردم.

در خانواده ما همیشه حرف این بود که به افغانستان برمی گردیم حتی بعد از سقوط طالبان آنجا خانه ساختیم و همه چیز مهیا بود ولی به خاطر نبود امنیت هیچ وقت این آرزوی دیرینه خانواده من واقعیت پیدا نکرد.

در ایران مشکلات زیادی وجود نداشت، یا شاید ما به آن شرایط عادت کرده بودیم، من هیچ وقت از زندگی کردن در ایران ناراضی نبودم، شاید یکی از دلایلش این باشد که من در آن سالها نوجوان بودم و نمی توانستم بسیاری از مسایل را درک کنم، اما واقعیت این است که ایران کشور میزبان خوبی برای من و خانواده ام بود، چون هنوز وقتی از مادر و پدرم درباره زندگیمان در ایران می پرسم آنها می گویند که از زندگی در ایران راضی بوده اند.

مهاجرت غیرمنتظره و اتفاقی!

داستان مهاجرت ما کاملا اتفاقی رخ داد، خانواده و فامیل ما در ایران زندگی خوبی داشتند و همگی دور هم جمع بودند. عموی من اسم پدرم را در لاتاری ثبت نام کرده بود و بصورت غیرمنتظره ای اسم پدرم جزء قبول شدگان لاتاری بود.

بعد از آن قرار بود برای مصاحبه به اسلام آباد برویم، پدربزرگم اصرار داشت که پدرم تنهایی به این سفر برود، اما بعد از مدتی قرار شد که همگی در کنار هم برای مصاحبه راهی شویم.

پس از چند روز و مشورتهای فراوان بار سفر بستیم و تصمیم گرفتیم برای امتحان هم که شده این سفر را تجربه کنیم. یادم هست من هنوز امتحانات پایان سال را نداده بودم و قصد داشتم بعد از سفر اسلام آباد دوباره به مدرسه بروم و درسم را تمام کنم.

بهر ترتیب از مرز عبور کردیم و وارد خاک افغانستان عزیز شدیم، من در آن سالها نوجوان بودم و این اولین تجربه من از ورود به خاک وطنم بود. حس عجیبی داشتم، انگار پس از سالها دوری دوباره به خانه برگشته ام و در جایی نفس می کشم که متعلق به من است.

در آن حال و هوا حس می کردم عاشق افغانستان هستم، حس می کردم این سرزمین و این آسمان و اکسیژنهایش مال خود خودم است و هیچ حس غربتی وجود نداشت. آن روزها روزهای قشنگی بود که تا هنوز خاطراتش برایم عزیز است.

بعد از چندروز هرات گردی به کابل رفتیم و سپس از راه زمینی راهی اسلام آباد شدیم، در همین سفر به پیشنهاد یکی از دوستان که گفته بود راهها ناامن است و ترس حمله طالبان وجود دارد، من و مادرم برای اولین بار چادر برقع پوشیدیم. هوا بشدت گرم بود، من تا آنزمان برقع نپوشیده بودم و در آن هوای گرم، که از زمین و زمان آتش می بارید، حس می کردم مغز سرم در حال پخته شدن است و حس بدی پیدا کرده بودم، اما ترس از طالبان باعث می شد تا این گرمای طاقت فرسا را تحمل کنیم.

به پاکستان رسیدیم و در یک روز جمعه برای انجام مصاحبه عازم محل مربوطه شدیم. بجز ما افراد دیگری هم در آنروز مصاحبه داشتند و وضعیت بسیاری از آنها بلاتکلیف بود یا معلوم نبود پرونده شان چطور می شود. نوبت ما رسید، بعد از چند سوال کوتاه فرد مصاحبه کننده با لبخند گفت : شما قبول شده اید و تا روز دوشنبه(سه روز بعد) ویزایتان حاضر می شود.

این یک اتفاق غیرمنتظره دیگر بود، با وجود اینکه بسیاری از مراجعه کنندگان پس از چندین مصاحبه جواب می گیرند، ما در همان مصاحبه اول قبول شدیم و ویزایمان هم سه روز بعدش دستمان بود.

تصمیم داشتیم بعد از گرفتن ویزا به سفارت ایران برویم و درخواست ویزای ترانزیت کنیم تا قبل از رفتن با خانواده و فامیل خداحافظی کنیم. تنها خاطره تلخی که تا هنوز گاهی مرا ناراحت می کند این است که سفارت ایران به محض رویت ویزای آمریکا درخواست ویزای ترانزیت ما را رد کرد و ما نتوانستیم قبل از رفتن عزیزانمان را ببینیم و خداحافظی کنیم.

قبل از رفتن به پاکستان ما با بسیاری از فامیلها خداحافظی نکرده بودیم و کارهای نیمه تمام زیادی داشتیم و حتی وسایل خانه مان دست نخورده بود و تصورمان این بود که حداقل یکبار دیگر قبل از رفتن به ایران برمی گردیم، اما با آن اتفاق دیگر نتوانستیم قبل از رفتن به ایران سفر کنیم.

بعد از اینکه ویزا به دستمان رسید، در کمترین زمان ممکن وارد خاک ایالات متحده آمریکا شدیم.

در آمریکا وضعیت قدری شوکه کننده بود، همه ما دچار یک اتفاق عجیب شده بودیم، اینجا دیگر هیچ کس به زبان ما حرف نمی زد و قیافه ها و نوع لباس پوشیدن و همه چیز متفاوت بود.

شش ماه اول خیلی سخت گذشت، مشکل بلد نبودن زبان باعث شده بود که از همه چیز عقب بمانیم. ما خانواده اجتماعی بودیم و این غربت واقعا غیرقابل تحمل بود، مدرسه رفتن برای من به یک کابوس ممتد تبدیل شده بود، منی که در ایران همیشه شاگرد ممتاز بودم و سر کلاسها همه اشکالاتشان را از من می پرسیدند، حالا سر کلاس هیچی نمی فهمیدم و این عذاب آور بود.

حداقل روزی یک وعده گریه می کردم، گوشه گیر و منزوی شده بودم و حس و حال بیرون رفتن از خانه را هم نداشتم و سعی می کردم خودم را با نقاشی کشیدن سرگرم کنم.

وضعیت غیرقابل تحملی شده بود و من شبانه روز تلاش می کردم تا زبان یاد بگیرم و همین باعث شد که در کمتر از شش ماه بتوانم در حد خوبی پیشرفت کنم و زبان را یاد بگیرم.

در شش ماه دوم وضعیت عوض شده بود، دانش آموزان در راهروهای مدرسه نقاشی های من را می دیدند و تقریبا برای همه شان شناخته شده بودم.

دوره چهارساله دبیرستان را در سه سال تمام کردم و در سه دانشگاه درخواست بورسیه دادم و خوشبختانه در هر سه قبول شدم و با مشورت خانواده در یکی از آنها تحصیل را شروع کردم.

ورود به دانشگاه برای من آغاز یک فصل جدید از زندگی ام بود، خودم را انسان موفقی می دانستم که می تواند پله های ترقی را زودتر از دیگران بپیماید.

مادرم به من انگیزه می داد و پدرم تشویقم می کرد و این بزرگترین سرمایه ای بود که من داشتم و دارم و می توانم بگویم پدر و مادرم برای همیشه سرمایه های معنوی من هستند که باعث رشد و ترقی من می شوند.

دوسال اول دانشگاه مثل باد گذشت، از سال سوم بنا به دلایلی بورسیه دانشگاه قطع شد و باید خودمان هزینه های جاری دانشگاه را بپردازیم.

در حال حاضر سال سوم دانشگاه را می گذرانم و در کنار تحصیل بصورت نیمه وقت کار هم می کنم.

به وطن عشق می ورزم و اگر روزی شرایط مساعد شود برمی گردم!

وقتی آقای ترامپ در انتخابات پیروز شد، همه فکر می کردند که چه بر مسلمانهای آمریکا خواهد آمد، اما واقعیت این است که اینجا در اوج هرج و مرج و شلوغیها خسارت زیادی به مردم وارد نمی شود. اگر واقع گرایانه به موضوع نگاه کنیم می بینیم که همه چیز عادی است، در حالیکه در همین ایام می بینیم که در افغانستان چقدر انسان بی گناه بدون دلیل کشته می شوند.

اینجا آمریکاست، جمعیت زیادی مهاجر از کشورهای مختلف اینجا در کنار هم زندگی می کنند، از ایرانی و افغانستانی و پاکستانی گرفته تا ژاپنی و عرب و روسی، اینجا از هر فرهنگ و نژاد و دینی زندگی می کنند، اما هیچ کس دیگری را نمی کشد!

مردم چه مسلمان و چه مسیحی مهربان هستند و دروغ نمی گویند، همه به هم احترام می گذارند و کسی بر کس دیگری برتری ندارد. اینجا هویت جرم نیست، نژاد باعث برتری نمی شود و رنگ پوست ملاک نیست.

من اینجا از تمام حقوقی که یک شهروند آمریکایی دارد، برخوردارم، اینجا کسی به خاطر قومیت و مذهبم مرا مورد اذیت قرار نمی دهد، در حالیکه همینها در کشور خودم(افغانستان) تا هنوز جرم تلقی می شود.

hm

من یک زن مسلمان شیعه هستم، اینجا کسی به حجاب من کار ندارد و من خودم انتخاب می کنم که حجاب داشته باشم یا نه! من حجابم را خودم انتخاب کرده ام و آنرا دوست دارم.
ما اینجا همه امور مذهبی خودمان را انجام می دهیم، در ماه محرم و صفر به مسجد می رویم، ماه رمضان مراسم های ویژه داریم و خلاصه هیچ کس مانع فعالیت مذهبی مان نیست و ما آزادانه می توانیم شعائر و مراسمهای مذهبی مان را برگزار کنیم.

اینجا زن و مرد از یک حقوق برخوردارند و جنسیت نمی تواند مانعی برای پیشرفت باشد، در حالیکه در افغانستان زنها هر چقدر هم که نخبه باشند، باز هم زن هستند و از خیلی چیزها محرومند.

من از سن هفده سالگی استقلال دارم، سعی کرده ام روی پای خودم بایستم و سربار خانواده نباشم، این برای خودم افتخار بزرگی است که توانسته ام خودم روی پای خودم بایستم.

وجود امنیت در اینجا، مهر و محبت و لطف پدر و مادرم، امنیت روانی و روحی که دارم معنایشان خوشبختی است، من حس می کنم همه چیز دارم و می توانم به تمام اهداف خودم برسم.

با این وجود هنوز هم گاهی وقتها به افغانستان و ایران فکر می کنم، درست است که ما اصالتا افغانستانی هستیم اما بخشی از هویت ما در ایران شکل گرفته، من دلم برای افغانستان و ایران تنگ می شود، چون افغانستان سرزمین مادریم است و بسیاری از عزیزانم هم در ایران هستند و خودم هم در آنجا به دنیا آمده ام.

هنوز به وطنم عشق می ورزم و از آن گریزان نیستم، با وجود اینکه به وضعیت موجود انتقاد دارم اما این دلیل نمی شود که از افغانستان عزیز متنفر باشم. من وطنم را دوست دارم و به آن عشق می ورزم.

من در کودکی برخلاف دیگر هم سن و سالانم که آرزو داشتند معلم و پرستار شوند، آرزو داشتم روزی اولین رییس جمهور زن افغانستان باشم.

حالا تلاشم این است که بعنوان یک افغانستانی مهاجر در ایالات متحده آمریکا طوری رفتار کنم که مردم اینجا دیدشان به افغانستان و افغانستانی عوض شود، دوست دارم آنها بفهمند که افغانستانی ها تروریست نیستند.

آرزو دارم روزی افغانستان آباد شود، جنگی در کار نباشد، خون بی گناهان نریزد و خانه ای خراب نشود، انسانها فارغ از نژاد و مذهبشان از حقوق مساوی برخوردار باشند و مذهب و قومیت جرم نباشد و زن و مرد هم حقوق مساوی داشته باشند.

آرزو دارم افغانستان آباد شود، امنیت برای همه باشد و روزی برسد که کابل دوباره به عروس شهرهای منطقه تبدیل شود، هرات دوباره سرسبز و آرام باشد، بلخ پایتخت باشکوه جهان اسلام شود و بامیان، این قلب داغدیده افغانستان دوباره بتپد و خون تازه در رگهای سرزمین مادری سرازیر شود!

مطمئن باشید اگر روزی شرایط وطن مساعد باشد، هم من و هم بسیاری از مهاجرین باز خواهیم گشت.

انتهای پیام

سیدجمال الدین سجادی

نوت : این یک مصاحبه اختصاصی است، بازنشر این مصاحبه فقط با ذکر منبع و نام نویسنده مجاز است.

اخبار مرتبط