شفقنا افغانستان- استقرار اکثریت اصحاب امام رضا (ع) بر امامت حضرت جواد (ع) که پشتوانه اش همین فرموده ها بوده، بهترین دلیل بر حقانیت امامت آن بزرگوار است. فقها و محدثان شیعه، برای پذیرش امامت امامان (علیهما السلام) بسیار احتیاط و دقت می کردند و همان گونه که گذشت، باوجود نص، تنها پس از سؤالات علمی بسیار، امامت آنان را می پذیرفتند.
به گزارش شفقنا، امام محمد بن علی التقی علیهما السلام نهمین پیشوای شیعیان در سال ۱۹۵ق. در مدینه دیده به جهان گشودند. پدرشان امام رضا علیه السلام و مادر ایشان سبیکه نام داشتند و مهم ترین لقب آن حضرت، جواد است. از امام جواد علیه السلام به عنوان مولودی پربرکت، یاد شده است.
یاری و همراهی با پدر
حضرت جواد (ع) با وجود کمی سن، امور جاری پدر گرامی خود را در مدینه اداره می کرد. مسعودی ضمن اشاره به این نکته، از همراهی دوستان امام و مخالفت نکردن آنان روایت می کند. همچنین نامه های متعددی میان پدر و پسر ردوبدل می شد. حضرت رضا (ع) در این نامه نگاری ها، بر وصی بودن فرزند خود تأکید داشتند.
مقام امامت
امام هشتم چند سالگی صاحب فرزند نشده بودند و برخی از واقفیه، نداشتن فرزند را بهانه ای برای ایجاد شک و تردید در امر امامت ایشان قرار دادند.
حسن بن بشار واسطی می گوید: حسن بن قیاما صیرفی به من گفت: از امام رضا (ع) برای من اذن ورود بگیر. من نیز برای او اذن گرفتم. هنگامی که در مقابل آن جناب قرار گرفت، گفت: تو امام هستی؟ فرمود: آری، امام هستم. گفت: من گواهی می دهم که تو امام نیستی! فرمود: از کجا می گویی من امام نیستم؟ گفت: از حضرت صادق (ع) روایت شده که فرمود: امام عقیم نمی گردد و تو اکنون به این سن و سال رسیده ای و فرزندی نداری. در این هنگام حضرت رضا (ع) سرش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «بار خدایا! من گواهم که تو پس از گذشت چند شب و روز فرزندی به من عطا می کنی.» راوی گوید: ما آن روز را شماره گذاشتیم و پس از نه ماه ابوجعفر (ع) متولد شد. [i]
ابن قیامای واسطی که از واقفیان بود، خطاب امام رضا (ع) عرض کرد: ممکن است [در یک زمان] دو امام وجود داشته باشد؟ امام فرمودند: «نه، مگر این که یکی از آن ها ساکت باشد.» گفت: «اینک امام ساکتی همراه ندارید [تا جانشین و امام بعد از شما باشد]؟ حضرت فرمودند: «به خدا سوگند که خداوند از من فرزندی می آفریند که به دست او، حق و اهل حق را ثابت کند و باطل و اهل باطل را از میان ببرد.» بعد از یک سال، ابوجعفر (ع) متولد شدند. [ii]
حضرت رضا (ع) همواره پیش از ولادت فرزندشان، بر به دنیا آمدن فرزندی از ایشان که جدا کننده حق از باطل باشد بشارت می دادند و می فرمودند:
«وَ اللهِ لَا تَمْضِی الْأَیامُ وَ اللَّیالِی حَتَّی یرْزُقَنِی اللهُ وَلَداً ذَکراً یفْرُقُ بِهِ بَینَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِل»؛ به خداوند سوگند ایام چندی نخواهد گذشت که خداوند به من فرزندی عطا خواهد کرد که حق را از باطل جدا خواهد نمود. [iii]
ایشان در جای دیگر این امر را به تعبیر دیگر بیان فرمودند:
«فَوَ اللهِ لَا تَمْضِی الْأَیامُ وَ اللَّیالِی حَتَّی یولَدَ لِی ذَکرٌ مِنْ صُلْبِی یقُومُ مِثْلَ مَقَامِی یحِقُّ الْحَقَّ وَ یمْحَقُ الْبَاطِل»؛ سوگند به خدا در آینده نزدیک خداوند متعال به من فرزندی عطا خواهد کرد که در جای من به امامت خواهد نشست؛ حق را زنده و آشکار خواهد ساخت و باطل را محو و نابود خواهد کرد»
حنان بن سدیر گوید: به امام رضا (ع) عرض کردم: امامی هست که فرزندی نداشته باشد؟ فرمودند:
«أما أنه لا یولد لی إلّا واحد ولکن الله ینشیء منه ذریه کثیره»؛ از من بیش از یک فرزند متولد نخواهد شد؛ اما خداوند متعال فرزندان بسیاری از وی پدید خواهد آورد.
حسن بن جهم گوید: خدمت امام رضا (ع) رسیدم. ابوجعفر درحالی که کودک بود، در مقابلشان قرار داشت. امام پس از سخنانی فرمودند: «ای حسن! اگر بگویم این کودک امام است، چه می گویی؟» عرض کردم: قربانتان شوم، هرچه بفرمایید، همان را می گویم. فرمودند: «سخن حقّی گفتی».
از این روایات به روشنی آشکار است که امام رضا (ع) در مناسبت های گوناگون، برای اصحاب بزرگشان، بر امامت فرزند بزرگوارشان تصریح می فرمودند. در واقع، استقرار اکثریت اصحاب امام رضا (ع) بر امامت حضرت جواد (ع) که پشتوانه اش همین فرموده ها بوده، بهترین دلیل بر حقانیت امامت آن بزرگوار است. فقها و محدثان شیعه، برای پذیرش امامت امامان (علیهما السلام) بسیار احتیاط و دقت می کردند و همان گونه که گذشت، باوجود نص، تنها پس از سؤالات علمی بسیار، امامت آنان را می پذیرفتند. این بدان دلیل بود که گاهی روایت و نص، مربوط به چند نفر بود تا دشمن روی شخص خاصی حساسیت نداشته باشد.
ارجاع شیعیان در امور مختلف به امام جواد (ع)
حضرت رضا (ع) هنگامی که مردم پرسش یا حاجتی از ایشان داشتند، آنها را به سوی فرزند خویش که کودکی با سنّ کمتر از هفت سال بود، ارجاع می دادند. این کار، برای تبیین جایگاه متعالی جوادالائمه (ع) و تصریح بر شایستگی ایشان در همه امور و رهنمون سازی او به عهده داری مقام امامت پس از خویش بود. در ادامه به چند مورد از این ارجاعات اشاره می کنیم:
. اسماعیل بن ابراهیم به حضرت رضا (ع) عرض کرد: زبان فرزندم گرفتگی دارد. فردا صبح او را نزد شما خواهم فرستاد تا دست خود را بر سر او بگذارید و دعا کنید. فرزندم دوستدار شماست. امام در پاسخ به درخواست او فرمودند: «او را نزد ابوجعفر بفرستید که به او تعلق دارد»
. محمد بن میمون می گوید: پیش از آن که حضرت رضا (ع) به سوی خراسان حرکت کنند، در مکه خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: می خواهم به مدینه بروم. نامه ای به من بدهید تا برای ابوجعفر ببرم. امام رضا (ع) تبسمی کردند و نامه ای نوشتند. درحالی که دیدگانم نوری نداشت و نابینا بودم، به سوی مدینه حرکت کردم.
چون به مدینه وارد شدم، حضور ابوجعفر جواد (ع) رسیدم. نامه را به آن جناب دادم و او به خادمش «موفق» فرمود تا نامه را باز کند. حضرت جواد (ع) به نامه نگریست و فرمود: «ای محمد! چشمت چگونه است؟» عرض کردم: یا ابن رسول الله! دردی در چشمانم پدید آمده و اکنون نابینا شده ام. فرمود تا نزدیک تر بروم. نزدیک رفتم و ایشان دست خود را بر چشمانم کشید و شفا یافت. پس از این که دست و پای او را بوسیدم، با دید بینا بیرون رفتم.
روایت دیگری شبیه روایت پیشین نیز از محمد بن سنان نقل شده است. او می گوید: از درد چشم به حضرت رضا (ع) شکوهِ کردم. کاغذی برداشتند و در آن چیزی نوشتند و به من فرمودند: همراه خادمی نزد ابوجعفر بروید. چنین کردیم. خادم نامه را باز کرد و در مقابل ابوجعفر (ع) نهاد. ایشان نامه را می خواند و سر خود را به سوی آسمان بلند می کرد و چیزی می گفت. در این هنگام درد چشم من شفا یافت. عرض کردم:
«جعلک الله شیخا علی هذه الأمه کما جعل عیسی بن مریم شیخا علی بنی إسرائیل»؛ خداوند شما را بزرگ این امت قرار دهد؛ همان طورکه عیسی (ع) را بزرگ بنی اسرائیل قرار داد.
. زکریا بن آدم چنین حکایت می کند: در خدمت امام رضا (ع) بودم که ابوجعفر (ع) را نزد ایشان آوردند. حدود چهار سال از عمرش می گذشت. وی دست خود را بر زمین کوبید و سرش را به آسمان بلند کرد و مدتی در فکر فرو رفت. امام رضا (ع) پرسیدند: به چه می اندیشیدی؟ گفت: «به ظلمی که به مادرم فاطمه (س) وارد شد. به خدا سوگند آنها را از قبر خارج کرده و از هم پراکنده می کنم.» حضرت رضا (ع) او را نزد خود فراخواندند و پیشانی اش را بوسیدند و فرمودند: «پدر و مادرم فدایت باد؛ شایست آن مقام [امامت] هستی»