شفقناافغانستان- مریم وریج کاظمی، دانش آموخته دکتری جغرافیای سیاسی در یادداشتی که در اختیار شفقنا قرار داد، نوشت: فضای بین المللی با آغاز جنگ سرد رو به سوی گسترش مناطق نفوذ دو قدرت اتحاد شوروی و ایالات متحده امریکا پیش رفته بود. علاقه وافر شوروی به آبهای آزاد گرم یعنی اقیانوس هند و خلیج فارس موجب هراس قدرتهای غربی شد (فدراسیون روسیه هم اینک به این مهم دست یافته و حضور پررنگی در آبهای آزاد دارد) و در این راستا ایالات متحده با اتخاذ استراتژی “دربرگیری دو جانبه” و اولویت قرار دادن پاکستان به عنوان سپر دفاعی برای مهار چنین تهدیدی برآمد که نتیجتا باعث شکل گیری پیمانهای سیتو، پیمان بغداد که بعدها به سنتو تغییر نام داد، شد. پیوستن به پیمانهای نظامی، حمایت های سیاسی و نظامی و دیپلماتیکی آنهم در سطح فرامنطقهای برای پاکستان موقعیت منحصر به فرد بوجود آورد. در این زمان بود که موقعیت ژئواستراتژیک پاکستان در کانون تصمیمگیریهای قدرتهای غربی قرار گرفت و وزن ژئوپلیتیکی پاکستان به یکباره بالا رفت.
اما با فروپاشی اتحاد شوروی در ۱۹۹۱ میلادی، دلارهای آمریکایی که توانسته بود رسالت غرب را در منطقه به سمت و سوی الگوی مناسب برای چانه زنی سیاسی- نظامی ترغیب کند، از پاکستان رو به سوی دیگر مناطق نهاد و خلا ناشی از این موضوع پاکستان را مجاب به کنشگری در مقابل کشورهایی کرد که دیر زمانی از آنها دوری گزیده بود تا بتواند نارساییها و کمبودهای خود را جبران کند.
پاکستان که همواره خود را از جانب هند آسیب پذیر می دید با نزدیکی و تعامل رو به سوی آسیای مرکزی نهاد و تمام تلاش خویش را صرف تقویت روندهای دیپلماتیک – نظامی در مقابل دشمن اصلی خود یعنی هند کرد و در کنار این مساله همواره به دنبال تامین برنامههای هستهای (ساخت بمب اسلامی) در همکاری با کشورهای آسیای مرکزی بخصوص قزاقستان بود.
این در حالی بود که آسیای مرکزی بعد از فروپاشی شوروی به طیف گستردهای از تهدیدات از سوی گروههای اسلامگرایی برخورد کرد که تا سالها زیر فشار کمونیست نتوانستهاند ابراز وجود نمایند و عربستان را به دلیل نزدیکی با غرب فاقد قابلیت رهبری جهان اسلام میدانستند، در نتیجه این گروهها با توجه به فرصت به دست آمده اجرای شریعت اسلام راستین با تمام اصول و قواعد و تعصبات افراط گرایی را در دستور کار قرار دادند و سعی در گسترش نفوذ ایدئولوژی خود و رویارویی با تمام نشانهای فرهنگ غربی و غیر اسلامی کردند و تاسیس مدارس اسلامی در مناطق عمدتا فقیرنشین و پرجمعیت آسیای مرکزی بخصوص ازبکستان و تاجیکستان فرصتی شد تا روابط نزدیکتری را به جهت همکاری های دینی- مذهبی با پاکستان داشته باشند.
به نظر میرسد بنیادگرایی اسلامی اهرم فشاریست که قرار است پایههای تمدن و دستاوردهای غربی را متزلزل کند، اما نکتهای که همواره از آن غفلت میشود حضور چین (از چین به اژدهای خفته تعبیر شده که البته در حال حاضر فاقد اعتبار است) در حاشیه منطقهای با ریشههای بنیادگرایی اسلامی است که همانند سدی در غرب آن خودنمایی میکند. این سد در برگیرنده کشورهای پاکستان، افغانستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ازبکستان و قزاقستان است که هرکدام از این کشورها دارای پیوندهای تاریخی، زبانی و فرهنگی مشترک با یکدیگر هستند.
باید بپذیریم که امروزه چین رقیب سرسختی در موضوعات اقتصادی و صنعتی- نظامی در حوزه های منطقهای و بین المللی برای غرب و ایالات متحده است. حضور شرکتها و محصولات چینی در سراسر جهان، خریداری و اجاره بنادر مهم و استراتژیک در دریای مدیترانه و دیگر نقاط و همچنین بانکها در ایالات متحده و زمینهای زراعی با کشت محصولات استراتژیک در اروپا و آمریکای جنوبی، نگرانیهای متعددی را برای غرب بوجود آورده است.
بی تردید یکی از راههای مهار یکهتازیهای چین که خیابانهای وال استریت را نیز در نوردیده در علاقمندی غربیها به ایغورهای مسلمان در منطقه سین کیانگ چین خلاصه میشود که سالهاست در سازش نسبی با پکن قرار دارند و خواستار استقلال نسبی از حکومت و نقش موثرتری در صحنه سیاسی چین هستند و اینجاست که حلقه مشترک بحران بنیادگرایی اسلامی که پاکستان و آسیای مرکزی را با خود همراه کرده در اتصال با این فضای جدید از چنان انسجامی برخوردار خواهد شد که میتواند چین را از پای درآورد.