شفقناافغانستان- هنر نقاشی سه بعدی، هنر جالب و در عین حال خیلی جذاب و دلنشین است. جذابیت خاصی که در این هنر نهفته است، مجسم بودن ابعاد همان تابلو و اثر نقاشی شده است که انسان فکر می کند، چنین چیزی در دنیای واقعی و در شرایط فعلی وجود دارد. گزارشگر شفقنا افغانستان یکی از هنرمندان و نقاشانی که اثرهای سه بعدی نقاشی مینماید را از نزدیک ملاقات کرده و مصاحبهی اختصاصی با وی انجام داده است. این هنرمند نقاش، نتنها یک هنرمند است که یک تابوشکن به تمام معنی نیز است. به دلیل اینکه بیشتر به هنر نقاشی سه بعدی و تابوشکنی وی آگاهی یابید، توجه شما را به اصل گفتگو و مصاحبه با وی جلب می نمایم:
گفتم: اسم شما چیست؟
گفت: جکی شین.
گفتم: جکی شین؟
گفت: اری. وقتی در سال 1354 در قریه چهاراسپان ولسوالی شهرستان ولایت دایکندی چشم به جهان گشودم، پدرم اسمم را “چمن” گذاشت. اسم خودش لعل محمد بود. اما بعداً، وقتی بزرگ شدم و به پاکستان و ایران سفر نمودم، تصمیم گرفتم به تابو شکنی کنم و اسمم را عوض نمایم. در وجودم استعداد عجیب و غریبی وجود داشت. خصوصاً در بخش ورزش و هنر نقاشی و خطاطی. منم تصمیم گرفتم متناسب با همین خصوصیات، اسم جدیدی انتخاب کنم. از واژه “جکی” خیلی خوشم می آمد. ناخودآگاه، از لحاظ درونی مرا به خود جذب می نمود. وقتی خواستم معنی این واژه را دریابم، دیدم معنی زیبا و متناسب با خصوصیات شخصی من داشت؛ “قدرت” و “اهرم قدرت”. واژه “شاین” یا “شین” در زبان چینی به معنی “کوه” یا “کوه بزرگ”، “وقار” و در زبان مغولی به معنی “برازنده” و “برگزیده” البته با پسوند هایی آمده است. من هم هردو واژه را ترکیب نمودم و از آن به بعد، اسمم را گذاشتم “جکی شین”.
گفتم: این اقدام شما یک تابو شکنی جالب و درعین حال باتوجه به سنتهای جامعه افغانستان، ممکن چالش برانیگز باشد. تا حالا شده بخاطر اسم تان با مشکلاتی در جامعه مواجه شوید؟
گفت: دقیقا با مشکلات زیادی مواجه بودم و گردیدم و اکنون هم مواجه هستم. خصوصا زمانی که با روحانیون مذهبی و آنانی که سواد کمتری نسبت به دین و جامعه دارند، بیشتر دچار مشکل می شوم. انسانهای بیسواد و سنتی در ابتداء خیلی به آنها سخت است که بپذیرد واقعا اسمم جکی شین است. اما آهسته آهسته عادت می کنند و زیاد مشکلتراشی نمی کنند. اما آنانی که سواد کمتری نسبت به دین و مذهب دارند و به شدت سنتی هستند، همیشه روی اسمم بحث دارند و جنجال براگیزند. یکی از خاطراتی که از دوارن تحصیل، خصوصا در دانشگاه کابل دارم این است که؛ اکثر استادان و محصلین بخاطر اسمم، مرا می شناختند. مثلا وقتی استاد در اولین روز درسی وارد صنف می شد و حاضری می گرفت، حداقل چند دقیقه ای روی اسم من بحث می نمود که این چه اسمی است. بعد او با سایر استادان و دانشکده ها و دانشجویانی که درس داشتند، این مسئله را روایت می کردند و قصه می نمودند. به همین دلیل بود که اکثراً اسمم را بلد بودند و مرا می شناختند. شناسنامه و اسنادهای تحصیلی مکتب و دانشگاه و تمامی مدارک من به نام جکی شین است و این در ادارات دولتی نیز مشکل ساز است برای من.
جکی شین تقریباً 7 ساله بوده که پدرش او را از خانه ترد می کند. او از خانه راهی سحرا می شود و گاهی یک جا و گاهی در جای دیگر پناه می برد. گاهی در دشت و کوه و گاهی در مسجد و منبر، شب و روزش را سپری می نماید. سرانجام وی راهی پاکستان و سپس ایران می شود و مشکلات زیادی را متحمل می گردد. وی از آوان طفولیت به هنر نقاشی و آلهی موسیقی “دمبوره” علاقمندی خاصی پیدا می کند. وی می گوید که: با نواختن دوتار دمبوره و نقاشی و رسامی، غم های زندگی را تسکین می کردم و تاحدودی از لحاظ روانی به خود آرامش می بخشیدم. فقر و تنگدستی و تنهایی و مهاجرت، طاقتم را تاق می ساخت و هی به خود فرو می رفتم. اما یار و همدم روزهای تنهایی و شب های تارِ من، دوتار دمبوره و مداد نقاشی بود.
وقتی از جکی شین پرسیدم که چه وقت و چگونه به هنر نقاشی رو آوردی، گفت: من از طفولیت، زمانی که حداقل دست چپ و راستم را شناختم، به هنر نقاشی علاقمند بودم. در آن زمان، ابتداترین امکانات وجود نداشت و من بخاطر اینکه عطش عشق و علاقه ام را ته نشین کرده باشم و حداقل، احساس درونی ام را فروکاسته باشم، با تباشیر، سنگ سفید، ذوغال چوب در روی زمین، تختهسنگ های که در منطقهی ما بود و گاهگاهی در روی کاغذهای فرسوده و کمیاب، آنچه که در ذهنم مجسم می کردم، نقاشی می نمودم تا بتوان همان تخیلات درونی را در بالای آنها پیاده کنم. این علاقمندی، زمانی که مهاجر بودم شدت گرفت. غربت، تنهایی و بی کسی مرا بیشتر وا می داشت تا یار و همدمی یابم و با آنها عشق بورزم که نقاشی، در غربت و تنهایی بهترین یار و همدمم بود.
جکی شین می گوید: من پول پرداخت فیس کورس نقاشی را نداشتم که به کلاس های نقاشی اشتراک کنم و بصورت علمی، هنر نقاشی را بیاموزم. فقر و تنگدستی از یک سو و نداشتن سرپرست و حمایتگر مالی از سوی دیگر، مرا در وضعیتی قرار داده بود که از نان و غذا و پوشاک و تفریح و با دوستان بودن بکاهم و پول پس اندازی آن را خرچ خریداری ابتداییترین امکانات نقاشی نمایم. کوشش می کردم که غذا کمتر بخورم اما یک پنسل و کاغذ خریداری نمایم، به عوض خریدن لباس و پوشاک و رفتن به تفریحگاه ها، مدادرنگی و آبرنگ خریداری نمایم تا به تخیلات و عشقی که داشتم، جلوه های بهترتر و زیباتر بخشم و یار و همدم تنهایی ام را، عاشقانه ترسیم نمایم.
جکی شین به این باور است که در افغانستان، وی اولین کسی است که نقاشی سه بعدی را روی دیوار انجام می دهد. او گفت: من با دیدن تعدادی از آثار هنرمندان چینی، علاقمند شدم را بیشتر روی نقاشی های سه بعدی فکر کنم و در نهایت توانستم، بدون رفتن به کلاس درس، فقط با سعی و تلاش فردی، قوانین سه بعدی را در یابم که بلاخره موفق شدم. اولین سوژه هایی را که کار میکردم، چهره زن بود به سبک مینیاتوری، بعداً به سبک رئالیست روی آوردم و فعلاً اکثر کارهایم به سبک رئالیست و سه بعدی است.
جکی شین در مورد رویای خود چنین می گوید: در رویای من یک زیبایی محض وجود دارد. همیشه به این فکر می کنم که اگر بتوانم با نقاشی یک تصویر، دل یک غمدیدهی را شاد کنم و او را مسرور سازم، این از بهترین لحظات زندگی من است و خواهد بود. من از شادی و سرور دیگران به وجد می آیم و دیدن خوشی های مردمم، مرا بیشتر قوت قلب می دهد تا عاشقانه به کارم ادامه دهم و به پیش روم. من نقاشی میکنم که تا هم خودم و هم مردمم به آن عشق بورزیم، لذت ببریم و خوشحال و مسرور گردیم.
از جکی شین پرسیدم که: چگونه شد که توانستی هنر نقاشی خود را کاربردی بسازی و حداقل منبع درآمد شود؟
وی گفت: کاربردی شدن هنر نقاشی من از نقاشی روی دیوار و میز تلویزیون شروع شد. ابتداء بصورت مجانی و با هزینهی شخصی، دیوارهای خانهی تعدادی از دوستان را نقاشی کردم. بعداً آهسته آهسته مردم خبر شدند و بعضی از دوستان فرمایش می دادند که کل دیوار یک اتاق خانه شان را، از روی عکس منظقه و سکونت اصلی شان نقاشی کنم. ابتداء با کمترین مزد کار می کردم تا اینکه با نقاشی هر دیوار، مشتری بیشترتری پیدا کنم. مکاتب و کودکستانها نیز بیشتر علاقمند شدند تا دیوارهای آنان را نقاشی کنم.
با آنکه نقاشی روی دیوارها در افغانستان، خصوصا نقاشی سه بعدی یک امر جدید محسوب می شود، از جکی شین پرسیده شد که نقاشی روی دیوارها، چه تاثیری روی زیبایی شهر دارد و افکار مردم دارد؟
گفت: نقاشی روی دیوراها، نقش فوقالعاده روی زیبایی شهر دارد. زشتی ها و رنگ های دلخراشی که در برخی از دیوارهای شهر وجود دارد را، زیبا و دلنشین می سازد. آثار جنگ و نابودی را به یک تصویر زیبا و صلح و آرامش مبدل می سازد. به مردم احساس مسئولیت می بخشد که در قبال محیط زیست و حفظ پاکی شهر. درکل، هم از لحاظ زیبایی شهر و هم از لحاظ روانی، تاثیرات زیادی را نقاشی روی دیوارها بازی می کند. امیدوار هستم که ادارات مربوط به زیبایی و نظافت شهری، به این مهم توجه جدی نمایند و نقاشان و هنرمندان نقاشی را حمایت کنند تا هم شهر وضعیت بهتری پیدا کند و هم حمایتی شود از هنرمندان و نقاشان. هم شهر زیبا و دلنشین شود و هم مردم به جای دیدن آثار جنگ و ویرانی، آبادانی و صلح و زیبایی را ببینند.
جکی شین در مورد مشکلاتی که فراروی هنر نقاشی وی وجود داشته و یا دارد، چنین گفت: چند نکته واقعاً برای شخص خودم در خصوص هنر نقاشی من مشکل ساز بود. اول، نبود امکانات درست و گران بودن قیمت مواد مورد ضرورت برای نقاشی، اینکه هنر نقاشی هنوز در افغانستان بصورت درست جا نیافتاده و مردم آنچنانی که باید از این هنر و تاثیرات آن استقبال کنند، نمی کنند و فرهنگ هنرپروری در کشور به میزان بسیار پایینی قرار دارد، اینها از مشکلات جدی و اساسی فراروی کارهای من و سایر نقاشان و هنرمندان است. وی گفت: هیچ ادارهی حکومتی و دولتی با ما همکاری نکرده و وزارت اطلاعات و فرهنگ نیز کاملاً بیخبر است. اینکه چرا و به چه دلیلی روی این موضوعات توجه نکرده و یا نمی کنند، نمی دانم.
در آخرین سوال از جکی شین در مورد مهمترین خواست وی از حکومت و ادارات زیربط پرسیدم.
گفت: از حکومت افغانستان و ادارات مربوطه میخواهم که هنرمندان را از هرلحاظ حمایت کنند. پروژه های نقاشی روی دیوار را به نقاشان واگذار نمایند تا هم شهر زیبا شود و هم نقاشان از لحاظ مالی و مادی حمایت گردند. هم شهر زیبا شود و هم مردم احساس مسئولیت کند. هم شهر زیبا شود و هم روان مردم با دیدن نقاشی های دیواری، احساس آرامش کند. هم شهر زیبا شود و هم به مردم القاء گردد که صلح، صفا، صمیمیت، اخلاق، انسانیت هنوز هم زنده است.
خبرنگار: ا.س.احمدی
انتهای پیام