شفقناافغانستان– سعید فلاحی ،طلبه حوزه علمیه درنوشتاری که در اختیار شفقنا قرار داده آورده است:
پس از مطرح شدن مبحث مذاکره در واقعه عاشورا و ارائه دیدگاهها و مباحث تاریخی آن، حس کنجکاویام مرا بر آن داشت که به مطالعه در این موضوع بپردازم. همواره نظرات دو جریان مختلف را دنبال کردم و از مباحثشان استفاده بردم. تا اینکه سایت رجانیوز مطلبی را با عنوان «پایانی بر دروغ بزرگ مذاکره در کربلا» را از جناب آقای مصطفی امیری منتشر کرد. البته احتمال میدادم که این تیتز ژورنالیستی از واقعیت دور باشد و اصلاً در مباحثه و مذاکره نمیتوان ختم دعوا را یکطرفه اعلام کرد. مثل همیشه مشتاقانه مطلب را خواندم. با خواندن متن سؤالات و اشکالاتی به ذهنم آمد ازاینرو خواستم آنهارا با نویسنده مقاله در میان بگذارم که متأسفانه سرشلوغیهای ایشان مانع از این کار شد.
در ادامه سؤالات و اشکالاتی را که ذهنم را درگیر خود کرده بود را تقدیم میکنم. بنده این نکات را به ترتیب مطرح شده در مقاله یادشده یادآور میشوم:
آیا مسئله طرح بیعت از امام حسین علیهالسلام بیسابقه است؟
نویسنده در متن خود آورده است:
«… اما ماجرا به اینجا نیز ختم نمیشود و مدافعان گفتمان مذاکره اخیرا، مدعی درخواست و پیشنهاد مذاکره امام حسین با یزید، نیز شدند. موضوعی که در طول تاریخ اسلام، بیسابقه است و هدف قیام امام حسین را لغو و چنین وانمود می کند که گویی امام بعد از سرباز زدن از بیعت با یزید، در میانه راه، به اشتباه خویش آگاه شده و از اینرو، موضوع مذاکره با یزید را در آخرین مرحله و در کربلا، مطرح فرمودند».
اینکه نویسنده ادعا میکند مسئله «درخواست و پیشنهاد مذاکره امام حسین با یزید» در تاریخ اسلام بیسابقه است ادعای عجیبی است؛ چراکه علاوهبر منابع اهلسنت این نقل و ادعا مورد قبول شماری از علمای اعلام شیعه است.
شیخ مفید که جلالت و عظمتش بر کسی پوشیده نیست در کتاب ارشاد این نقل را آمده است (نک: ارشاد، ج٢، ص٧٨). آنچه شیخ در این کتاب خود آورده صرف نقل تاریخ نیست، بلکه به شهادت خود در ابتدای کتاب آنچه نزد وی صحیح بوده را آورده است:
«و بعد فإنی مُثْبِتٌ بتوفیق الله و معونته ما سألتَ أیدک الله إثباتَه من أسماء أئمه الهدى ع و تاریخ أعمارهم و ذکر مشاهدهم و أسماء أولادهم و طرف من أخبارهم المفیده لعلم أحوالهم لتقف على ذلک وقوف العارف بهم و یظهر لک الفرق ما بین الدعاوی و الاعتقادات فیهم فتمیز بنظرک فیه ما بین الشبهات منه و البینات و تعتمد الحق فیه اعتماد ذوی الإنصاف و الدیانات و أنا مجیبک إلى ما سألت و متحر فیه الإیجاز و الاختصار حسب ما أثرت من ذلک و التمست و بالله أثق و إیاه أستهدی إلى سبیل الرشاد». (ارشاد، ج١، ص۴)
همچنین است سید مرتضی رحمهالله در کتابش این قضیه را نقل کرده است. (تنزیهالانبیا، ص١٧٧) او نیز مطالب کتاب خود را تأیید کرده و تأیید میکند که آنچه در کتابش آورده مطابق با مذهب صحیح خواهد بود:
«سألت أحسن الله توفیقک إملاء کتاب فی تنزیه الأنبیاء و الأئمه ع عن الذنوب و القبائح کلها ما سمی منها کبیرا أو صغیرا و الرد على من خالف فی ذلک على اختلافهم و ضروب مذاهبهم و أنا أجیب إلى ما سألت على ضیق الوقت و تشعب الفکر و أبتدئ بذکر الخلاف فی هذا الباب ثم بالدلاله على المذهب الصحیح من جمله ما أذکره من المذاهب…» (تنزیهالانبیا، ص٢)
و همچنین است فتال نیشابوری در کتاب روضهالواعظین (ج١، ص١٨٢)
و همچنین است امینالاسلام طبرسی (اعلامالوری، ص٢٣۶)
و همچنین است حمدبنحسن حر عاملی (ایامالحسین، ص٨٠)
و همچنین است سید هبهالدین شهرستانی (نهضهالحسین، ص۶١)
و همچنین است سید رضا صدر (پیشوای شهیدان، ص١٨٣)
و همچنین است عبدالمجید حسینی حائری شیرازی (ذخیرهالدارین، ص٣٩٩)
و همچنین است آیتالله بهجت (رحمت واسعه، ص٩٧)
و علمای اهلسنت که این قول را نقل کردهاند و در این مقال نیازی به ذکر نامشان نیست.
اینکه نویسنده میگوید این موضوع در طول تاریخ اسلام بیسابقه است با توجه به کدام تاریخ است؟ آیا این علما جزو تاریخ اسلام به حساب نمیآیند؟
آیا امام حسین علیهالسلام پشیمان شد؟
آیا اینکه نویسنده میگوید: «و چنین وانمود می کند که گویی امام بعد از سرباز زدن از بیعت با یزید، در میانه راه، به اشتباه خویش آگاه شده و از اینرو، موضوع مذاکره با یزید را در آخرین مرحله و در کربلا، مطرح فرمودند»، برداشت شخصی ایشان است؟ چراکه هیچیک از کسانی که قول بیعت را مطرح کردهاند به آن اشارهای نکردهاند.
آیا امیرالمؤمنین علیهالسلام وقتی خواستار حق خود شد و ادلهاش را بیان کرد و آنها مخالفت کردند و حضرت از آنها کناره گرفت، نشان دهنده پشیمان شدن حضرت از راه حق است؟
آیا اینکه امام حسن علیهالسلام در میانه جنگ پذیرفت که با معاویه صلح کند، نشان دهنده پشیمانی از هدف است؟
آیا این امکان وجود ندارد که با تغییر شرایط، آن هم شرایط ظاهری وظیفه امام علیهالسلام و در نهایت، تصمیم امام علیهالسلام تغییر کند؟
مگر کسانی که درک نکرده بودند که چرا امام حسن علیهالسلام از تصمیم جنگ کناره گرفت بر او خرده نگرفتند و به او اینگونه سلام ندادند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین» (تحفالعقول، ص٣٠٨)؟
پس اگر ممکن است که با تغییر شرایط وظیفه امام هم تغییر کند، چرا این احتمال از امام حسین علیهالسلام سلب میشود؟
آیا امام حسین علیهالسلام با امام حسن علیهالسلام اختلاف داشت؟
کمترین توقعی که میشود از هر کسی انتظار داشت پایبندی به اصولی است که انتظار دارد دیگران به آن پایبند باشند. اما متأسفانه در این مقاله میبینیم که نویسنده برای اثبات ادعای خود، به این اصل که خود توقع دارد دیگران از آن پی روی کنند، پایبند نیست:
«اخیرا و توسط آقای سروش محلاتی، در ایام محرم و عاشورای حسینی، با استناد به کتب تاریخی و نه سخن و سیره اهل بیت، ادعای مذاکره در کربلا…».
متأسفانه نویسنده خود با استفاده از کتب تاریخی حتی بدون نگاه به صفحاتی قبل و بعد تنها با دیدن مطلوب خود در میان عبارات، آنها را بهعنوان شاهد مثال آورده است.
نویسنده در قسمتی از متن خود برای اثبات اینکه امام حسین علیهالسلام مرد جنگ بود و منتظر بود پس از معاویه جنگ را آغاز کند به این گزارش تاریخی استناد میکند:
إنّی لَأَرجو أن یَکونَ رَأیُ أخی رَحِمَهُ اللّهُ فِی المُوادَعَهِ، ورَأیی فی جِهادِ الظَّلَمَهِ رُشدا وسَدادا، فَالصَقوا بِالأَرضِ وأخفُوا الشَّخصَ، وَاکتُمُوا الهَوى، وَاحتَرِسوا مِنَ الأَظِنّاءِ ما دامَ ابنُ هِندٍ حَیّا.
اما این گزارش با چند اشکال و سؤال جدی مواجه است:
این عبارت و گزارش را بلاذری از علمای اهلسنت در قرن دوم و سوم نقل میکند. بلاذری در کتاب انسابالاشراف ذیل عنوان حسین بن علی بن ابیطالب درباره نظر امام حسین علیهالسلام نسبت به صلح امام حسن علیهالسلام میگوید:
«قالوا: و کان الحسین بن علی منکرا لصلح الحسن معاویه…»
او دراثبات اختلاف رأی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام روایاتی را آورده که سیزدهمین این روایات همان روایتی است که مورد استناد قرار گرفته است.
نخست آنکه این روایت در هیچیک از کتب شیعه نقل نشده و علمای شیعه از آن اعراض کردهاند و تنها منشأ آن کتاب بلاذری است که از علمای دربار عباسی بوده و بهطور کلی مورد اعتماد نیست و از سویی نقلهایش در این کتاب مرسل است و با «قالوا» شروع میشود. او برای اثبات اختلاف بین امام حسن و امام حسین علیهماالسلام روایاتی از این دست را جمع کرده است.
آیا برای اثبات حرف خود جایز است به هر نقل تاریخی تمسک کرد؟
آیا نباید توجه داشت که نویسنده در چه فضایی و با چه شرایطی و چه چیزی را نقل میکند؟
آیا امام حسن و امام حسین علیهالسلام اختلاف نظر داشتند؟
و در آخر هم حضرت بنا به همین نقل، اعلام نظر نهایی را به بعد موکول میکند تا با سنجش شرایط نظر نهایی را بفرماید.
همچنین است این استناد نویسنده:
«إنّی أرجو أن یُعطِیَ اللّهُ أخی عَلى نِیَّتِهِ فی حُبِّهِ الکَفَّ، وأن یُعطِیَنی عَلى نِیَّتی فی حُبّی جِهادَ الظّالِمینَ»
آیا تقطیع اسناد صحیح است؟
نویسنده در قسمتی از متن برای اثبات اینکه امام قصد جنگ داشت و در هر شرایطی برای جنگ از مکه خارج شده بود، مینویسد:
«امام هنگام حضور در مکه و در مسیر حرکت به سمت عراق، درپاسخ ابن عباس، چنین می فرماید: وقَد وَجَبَ عَلَیَّ المَسیرُ لِقِتالِ أعداءِ اللّهِ. فَبَکَى ابنُ عَبّاسٍ، وقالَ: واحُسَیناه»
اما اصل این عبارت که مورد استناد نویسنده است چنین است:
«هذه کتبهم و رسلهم و قد وجب علی المسیر لقتال اعداء اللّه فبکا ابن عباس و قال وا حسیناه» (تذکره الخواص، ص٢١۶)
پس امام حسین علیهالسلام این وجوب قتال را منوط و مشروط میکند به نامههایی که از سوی کوفیان برای ایشان ارسال شده.همانطور که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به امام علی علیهالسلام میفرماید:
یَا عَلِیُّ إِنَّ قُرَیْشاً سَتَظَاهَرُ عَلَیْکَ وَ تَجْتَمِعُ کَلِمَتُهُمْ عَلَى ظُلْمِکَ وَ قَهْرِکَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَکُفَّ یَدَکَ وَ احْقِنْ دَمَکَ فَإِنَّ الشَّهَادَهَ مِنْ وَرَائِکَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَکَ. (الغیبه شیخ طوسی، ص١٩٣)
علاوهبر اینکه عبارت یاد شده تنها در کتاب تذکرهالخواص ابنجوزی از علمای اهلسنت آمده است و علمای شیعه این دیدار را چنین نقل نکردهاند.
سیره جد و پدر امام حسین چیست؟
امام حسین علیهالسلام در وصیت خود به ابنحنفیه مینویسد:
أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ. (بحارالانوار، ج۴۴، ص٣٢٩)
نویسنده ادعا میکند این وصیت مخالف است با اینکه حضرت بخواهد با یزید وارد گفتوگو شود؛ حال چند سؤال مطرح است:
اول اینکه حضرت این نوشته را در چه شرایطی صادر کردند؟ در حالت شدت بود یا رخا؟ در مرحله بیان مخالفت با حکومت غاصبانه و ظالمانه یزید بود یا حالت خوف از جان؟ مگر امام حسن علیهالسلام در میانه جنگ دلیرانه با معاویه نبود که دید شیعیانی برایش نمانده و آنها حضرت را رد کردند پس به صبر روی آورد؟ مگر امام علی سالیان دراز تحت حکومت خلفا نبود؟ مگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله صلح حدیبیه را امضا نکرد؟
پس سیره جد و پدرم یعنی همان امر به معروف و نهی از منکر است که گاهی با قتال همراه است و گاهی با صلح و گاهی با بیعت.
امام حسین علیهالسلام جنگ کرد یا دفاع؟
عمل امام دائر مدار وظیفهشان است. امام حسین علیهالسلام مانند برادرش امام حسن علیهالسلام آماده جنگ بود و از قتال با اعدای خدا هراسی نداشت، اما به شرطی که یاورانی علیه آنها مییافت؛ اما اگر این یاوران را نمییافت همچون همه ائمه علیهمالسلام مأمور به حفظ جان خود و شیعیان بود. از همین روست که بسیاری از علما جنگ امام حسین علیهالسلام را دفاع میدانند، نه جهاد ابتدایی.
اگر نبرد امام حسین علیهالسلام جهاد ابتدایی بود باید به این سؤالات پاسخ داد:
مگر محرم ماه حرام نبود؛ پس چرا امام حسین علیهالسلام برای نگه داشتن حرمت کعبه از آنجا خارج شد، ولی حرمت ماه حرام را نگه نداشت؟ امام رضا علیهالسلام همین نکته را از خباثتهای امویان معرفی میفرماید:
«یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنَّ الْمُحَرَّمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّهِ فِیمَا مَضَى یُحَرِّمُونَ فِیهِ الظُّلْمَ وَ الْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّهُ حُرْمَهَ شَهْرِهَا وَ لَا حُرْمَهَ نَبِیِّهَا ص لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّیَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ انْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَدا» (امالی شیخ صدوق، ص١٣٠)
اگر امام حسین علیهالسلام برای قتال آمده بودند، پس چرا وقتی زهیربنقین به امام عرض کرد با حر وارد جنگ شویم چراکه اندکند، امام حسین علیهالسلام فرمود: «ما شروعکننده جنگ نیستیم»؟ (ارشاد، ج٢، ص٨۴)
و یا چرا امام حسین علیهالسلام چند مرتبه فرمود: «اهل شهر شما برایم نوشتند که بیا حالا اگر نمیخواهند بر میگردم»؟ (ارشاد، ج٢، ص٨۴)
جلسات امام حسین علیهالسلام با عمرسعد
اما در آخر یادآور میشوم که بنا به گزارشات تاریخی عمر سعد و امام حسین علیهالسلام بیش از یک جلسه داشتند که بررسی این جلسات و نتیجهگیری درباره آنها در این مختصر نمیگنجد.