شفقناافغانستان- در یک سال اخیر زنان زیادی در شهر کابل در چوکات شهرداری این ولایت، مشغول پاککاری کوچه، خیابان و دریای شهر کابل هستند. اکثریت زنانِ بخشِ تنظیف شهرداری کابل، به دلیل مشکلات زیادی که در زندگی و خانواده شان دارند، از روی ناچاری به بخش تنظیف شهرداری کابل روی آورده اند. هر کدام این زنان بدون سرپرست مرد و دارای چندین فرزند بزرگ و کوچک میباشند و معاش اندکی را که شهرداری به این زنان پرداخت میکند تمام مصارف آنها را کفایت نمیکند.
به گزارش شفقناافغانستان به نقل از هشدار؛ در این گزاش با خانمهای زیادی مصاحبه شده است اما به دلیل تقاضای آنها، با نام مستعار از آنها یاد آوری میگردد.
یکی از این زنان، خدیجه است که پنجاه سال عمر دارد و همراه با دختر شانزده سالهاش مشغول کار و پاککاری در جاده های شهر کابل هست. خدیجه با فرزندانش در دهخدایداد در خانۀ کرایی زندگی میکند و چندین سال میشود که شوهرش را از دست داده است. این خانم کهن سال میگوید، به دلیل قرضداری اش به تنهایی نمیتواند از عهده تمام مصارف خانهاش بر آید و به همین دلیل مانع مکتب رفتن دخترش شده و هر روز دخترش را نیز با خود یکجا به وظیفه میبرد و کار میکنند تا بتوانند قرضداری های شان را بپردازنند.
خدیجه میگوید:”برایم خیلی سخت است دختران را میبینم به مکتب میروند اما دختر مه در سرکها مشغول صفا کاری هست. چطور کنم بچیم چاره ندارم باید یکی از اولادایمه قربانی میدادم تا دیگه اولادایم بتانند به مکتب برن.”
خدیجه و دخترش همه روزه از ساعت هشت صبح تا چهار بعد ازظهر کار میکنند و ماهانه هر کدام مبلغ یکصدو سی دالر معاش میگیرند. این زن میگوید، نصف معاشش را به قرض دارانش می پردازد و نصف دیگر معاشش را برای کرایه خانه و خرج و خوراک فرزندانش به مصرف میرسانند.
خدیجه از آینده دخترش نگران و متاثر است و میگوید:”از کارم راضی ام اما دخترم مرا رنج میدهد چون در حق دخترم ظلم کرده ام.”
جنگ های داخلی سبب بدبختی زنان
ماهگل چهل و هشت ساله، به دلیل جنگ سالهای اخیر خانه اش در کندز را رها کرده و به کابل آمده تا در امنیت و آرامش زندهگی کند. ماه گل مبتلا به مرض شکر هست و سه پسرش نیز شکر پیشرفته دارند و باید هر روز پیچکاری شوند. او میگوید، قیمت هر پیچکاری شکر پنجصدافغانی هست و این مساله برای ماه گل مشکل است با معاش ناچیز اش مصارف خانه، خوراک، پوشاک فرزندانش و همچنان پول داروهای خود و پسراناش را بپردازد.
ماه گل در خانه کرایی در چهار قلعه وزیرآباد زندگی فقیرانهای دارد که بیشتر به زندان شباهت دارد. در خانه ماهگل به جای فرش یک ترپال وجود دارد، از لباسهای شان بالشت درست کرده و با دو پتو (کمپل) که از کمکهای دولت برای شان رسیده است زندگی شان را سپری میکنند.
ماه گل که قادر به خریداری لباس گرم برای خانواده اش نیست و در این هوای سرد با لباس نخی زندهگی میکنند، از سختیهای زندگی اش به هشدار اینگونه میگوید:”زمانی که طالبها کندز را گرفتن ما نیم شب فرار کردیم تنها با لباس که د جان داشتیم و هیچ چیز با خود نبردیم. تمام اموال ما را چور کردن و خانه ما را ویران کردن.”
این خانم که سه بار عملیات کمر کرده است و پایش هم شکسته است، دو جا کار میکند. همه روزه ساعت پنج صبح تا هشت صبح خانه وکیل کوچهاش برای پاک کاری میرود. ماه گل از کارش به هیچ وجه راضی نیست او میگوید:” در کندز میتوانستیم به آرامی و کار کردن در زمین گذاره کنیم. اما در اینجا نمیشه. مه باید با همین پای شکسته ام کار کنم تا بتوانم تداوی پسرهایم را کنم شوهرم هر روز برای کار میره و با دست خالی پس میایه چون کار نیست و مه تنها در خانواده کار میکنم .”
بی فرهنگی و بی مسئولیتی مردم پایتخت
در غرب کابل، زنانی که از صبح تا شام در امتداد پل سوخته در داخل دریای کابل برای جمع کردن کثافتهای دریا میروند با ناراحتی میگویند، وقتی زحمت میکشند و همه کوچهها، خیابانها و دریای کابل را پاک میکنند، اما از طرف شب مردم دوباره کثافات خود را در دریا و سرکها میاندازند. این کارمندان بخش تنظیف شهرداری کابل به هشدار میگویند:” وقتی فردا میرویم و میبینم که دوباره مردم کثافات شان را در دریای کابل میاندازند واقعا ناراحت می شویم که دریا را تبدیل به مرکز کثافات دانی کرده اند.”
زهراچهل ساله مانند دیگر زنان تنها نانآور خانواده پنجنفری اش هست و در قلعه زمان خان در خانه کرایی زندگی دارد. او در سال ۱۳۹۴ در یک حمله انتحاری شوهرش را از دست داده و بعد از آن تمام مسئولیت خانه به عهده او افتاده است.
زهرا با قاطعیت میگوید برای بزرگ کردن اطفالش هر کاری میکند تا آنها احساس یتیم بودن نکنند و هیچ وقت کمبودی نداشته باشند. مدت شش ماه است که زهرا در بخش تنظیف شهرداری کار میکند و از زندگی اش شکایت دارد. اما با آنهم او شکرگزاری میکند که به گفتهای دستاش پیش کسی دراز نشده و نیست و برای ادامۀ زندگیاش مبارزه میکند.
دراین میان، بعضی مزدم از زنانی که در بخش تنظیف شهرداری کار میکنند، از آنها قدردانی میکنند و آنها را قهرمانان واقعی این شهر میدانند. اما شماری نیز با کلمات کنایه آمیز و گاهی زشت این زنان را تحقیر و توهین میکنند.
بیشتر این زنان به طور پنهانی در بخش تنظیف شهرداری کابل کار میکنند و دوستان واقوام شان خبر ندارند که در این بخش اند. به دلیل سنتی بودن و بسته بودن جامعه افغانستان، زنان هراس از این دارند که مبادا با فهمیدن وظیفه شان مورد تمسخر اطرافیان خود نیز قرار بگیرند و یا فرزندان شان همواره مورد طعنه قرار بگیرند.
رابعه چهل و هشت ساله، یک پسر و سه دختر دارد و در خانه کرایی در ناحیه سیزدهم کابل زندهگی میکند. او بیشتر از ۲۰ سال معلم ادبیات دری بوده اما با آمدن حکومت وحدت ملی خانه نشین شده است و چند ماه بعد پسر ۲۲ ساله اش مفقود شده است. او با اشکی که در چشماناش حلقه زده بود به هشدار میگوید:” شام بود پسرم از خانه برامد که تا سر کوچه بره، مثل همیشه اما دیگر نیامد نمیدانم زنده هست یا مرده و یا کجاست بعد از آن مجبور شدم برای زنده ماندن کار کنم.”
تسلیم نشدن در برابر مشکلات زندگی
رویا خانم جوان دیگری است که سه طفل دارد و شوهرش شش سال قبل در گردیز که سرباز پولیس نظم عامه بود کشته شده است. او نیز تنها نانآور خانه خودش هست و مدت سه ماه میشود در زیر پل سوخته مشغول پاک کردن دریاهاست. این خانم جوان در خانه کرایی در بادامباغ کابل زنده گی میکند و مادرش نیز با آنهاست.
رویا قبل از اینکه در تنظیف شهرداری کابل کار کند، در بادام باغ در مزرعه توت زمینی کار میکرد و حتا برای همسایههایش خشت زنی و مزدور کاری نیز کرده است. رویا که بعد از مرگ شوهرش مشکلات زیادی را دیده میگوید:” من برای فرزندانم هم مادرم هم پدر، زمانی که از خانه بیرون میشوم مادر پیرم را اولادایم د خانه تنها می مانم و میایم به کار. ای کار ره به خاطر ای می کنم که اولادایم گذایی نکنند و گشنه نمانند. از کارم راضی هستم همه هم مره تشویق میکنند و می گویند که مثل مردان قوی هستم. همی مره قوی تر میکنه.”
رویا بعد از هشت ساعت کار در بخش تنظیف شهرداری، دیگر توان کار کردن در خانه را ندارد اما بعد از رسیدن به خانه اش نیز مجبور است تمام کاراهای خانه را انجام دهد چون مادرش پیر هست و اطفالش نیز خرد استند.
اما این تنها وضعیت زنان افغانستان نیست. خیلی از زنان در گوشه و کنار شهر کابل از مجبوری دست به گدایی می زنند و یا تن به کارهای بسیار رنج آور تری میدهند. شنیدن داستان زنان کارگر در کابل به ویژه زنانی که در بخش تنظیف شهر کار میکنند، به مفهوم واقعی مشکلات زنان در افغانستان می توان پی برد.
قشری که از یک طرف با سنگسار، بریده شدن عضو و بسته شدن به رگبار روبهرو اند، از سوی دیگر نیز با فقر گسترده که بسیار زجر آور است.
انتهای پیام
www.af.shafaqna.com