ژنرال دوستم در پیامی که به مناسبت هفته شهید و یادبود از هفدهمین سالمرگ احمدشاه مسعود فرستاده بود، بار دگر قضیه بازداشت قیصارى را یادهانى کرد. محتواى پیام حاوی گلایهها، تضرع و در عین حال هشدار، عتاب و مجموعهای از احساسات متفاوت مانند سردرگمى، استیصال و عجز بود.
به گزارش شفقناافغانستان؛ تعدادى از سخنرانان این مراسم با روشهای بیان مختلف بر رهبرى حکومت مخصوصاً رئیس جمهوری تاختند که در بین آنها، پیام آقاى دوستم شاید یکى از تندترینها بوده باشد. در کشورى مانند افغانستان که ساختار قدرت سیاسى و اجرایى آن شدیدا مرکزى است، نقد و گلایهها نیز در اخیر به نام رئیس جمهوری ختم میشود.
سئوال این است که آیا واقعاً رئیس جمهور غنى یک مدیر انحصارگر و مستبد است یا اینکه این معاونش است که چنین شرایطی را مهیا کرده و نتوانسته با تغییرات و پیشآمدهای سیاسی خود را تطابق دهد؟
خلوتنشینى سیاسى
در بیشتر از یک و نیم دهه، تغییرات و تحولاتی که افغانستان در سیاست و نظام دولتدارى تجربه کرد، یکى از افراد مطرحى که تقریباً هیچ گاهى نتوانست با خاطر آرام و بدون دغدغه شامل در پیکره آن باشد، آقاى دوستم بود.
ژنرال دوستم از بدو تاسیس حکومت موقت تا به حال همواره در یک حالت “سردرگمى سیاسى و تلاطمهاى مختلف” درگیر بوده است. شاید او یکى از معدود افرادى در سطح بلند سیاسى باشد که تجربه بالفعل تبعید را نیز داشته است.
حداقل در یک مورد بر اساس ادعاهاى افراد نزدیک به خودش از نشست هواپیماى حامل او در فرودگاه مزارشریف جلوگیری صورت گرفت، که این عمل، به گفته حامیان آقای دوستم، میتواند در مغایرت با ماده ٢٨ قانون اساسى باشد که اتباع این کشور را از هر نوع تبعید مبرا دانسته است.
به هر حال، در کارکردهاى سیاسى آقاى دوستم در حدود شانزده سال گذشته خصوصا در جمعآورى حامى، تاثیر بر توازن در انتخابات و به اصطلاح عام “پادشاهسازى” تا حدى موثر بوده است.
در ساختارهاى دموکراتیک که در آنها انتخابات مفهوم واقعى خویش را پیدا میکند داشتن حلقه بزرگ از حامى موفقیت کوتاه مدت یک سیاستمدار را تشریح میکند.
اما چالش اصلى آنگاه آغاز میشود که سیاستمداران و احزاب بعد از به قدرت رسیدن باید استعداد اصلى خویش مبنى بر حفاظت از راى حامیان شان و تحقق برنامه هاى خود را به نمایش بگذارند.
زمانیکه بحث از دست دادن قدرت سیاسى مطرح میشود و مخصوصاً اینکه آن سیاستمدار گوشهنیشینى اختیار میکند یا حداقل طرح و دستاویز معقولى ندارد آنجاست که برازندگى و طریقه برخود او با معادلات و خرد سیاسیاش مورد سوال قرار میگیرد.
فعالیتهای آقاى دوستم برای سهمدار شدن بگونه واقعى در حکومت هر بار با منصبها و القاب سمبولیک مملو از دلخوردگى در میدان سیاسى دچار شده، که به نوعى این سوال را در اذهان ایجاد میکند که آیا این همه “ناکامىها” از ضعف برخورد خود او با معادلات سیاسى و بازىهاى مرتبط به آن است یا اینکه هر که او با آن معامله میکند زورگو و مستبد از آب در میآید؟
پختهگى مدنى و سیاسى تودهها
بگذریم از جواب سوال بالا که کی مقصر است، اما تاریخچه سیاسی معاون اول تاثیر مستقیم بر قضاوت تودهها خواهد داشت، چون مردم تصویر بزرگ از کارکردها را مینگرند تا بازىهاى ظریفانه پس پرده را.
قضاوت تودهها در مورد سیاستمداران زمانی مشکلزا میشود که مردم عادى خاصیت جوابخواهى و حسابگیرى را اتخاذ میکنند. نگاه اجمالى بر تظاهراتى که ماه جولاى گذشته در شمال رخ داد به گونه مفصل صحبت از یک بیدارى سیاسى-مدنى در میان افراد عادى دارد.
راهپیمایىهایی که به گونه موازى و همآهنگ شده به مدت بیشتر از بیست روز در اضافه تر از هشت ولایت کشور که در آن زنان نیز حضور پُر رنگ داشتند ادامه یافت در تاریخ سیاسى افغانستان تقریباً بىسابقه بود.
زمانیکه ما برماهیت دموکراسى و مردم سالارى تمرکز کنیم این نوع از حرکاتها پیام امیدوار کنندهیى از پویایى اقشار مختلف جامعه براى به دست آوردن حقوق شان را میرساند.
در عین حالى که جامعه بیدار ضامن استحکام پایههاى دموکراسى و نهادهاى مرتبط به آن است، باعث ایجاد اختلال و چالش به سیاستمدارانى نیز میشود که خود به گونه ژرف درک درست از مفاد دموکراسى ندارند.
حرف دیگرى که توده آگاه و پُر توقع میتواند به رهبران ضعیف در بازىهاى سیاسى گوشزد کند اینست که حجت و وظیفه ایشان تنها مملو ساختن صندوقها با راى نه بلکه جوابخواهى در قبال آن نیز است.
انفعال سیاسى و چالشهاى انتخاباتى
سر درگمى ای که در سیاست افغانستان براى مردم این کشور ایجاد شده، نبود برنامه مشخص و حساب شده و اتکای سیاستمداران به شعارهاى بزرگ در عین حال غیر عملى و آرمانگرایانه خیلى مشابه به هم اند.
احزاب چپ و راست همه با شعارهاى بازسازى، رفاه، انسجام، اتحاد، برابرى، ترقى، تامین عدالت و امثالهم بدون هیچگونه ارائه برنامه مشخص حتا بدون ارائه موجزى براى طرح رسیدن به همان آرمانها با هم در رقابتاند.
در چنین بازار سیاسى، تظاهرات آنچنان گستردهای که در شمال به وقوع پیوست، براى یک سیاستمدار کارکشته و موقعیتشناس شانس خوبى براى افزایش محبوبیت خویش در بین حامیانش بود.
زمانیکه مردم از حکومت شاکى هستند، بیشتر همدلى و “ِسمپاتى” به سیاستمدارانى میداشته باشند که نقش اپوزیسیون را ایفا میکنند.
ژنرال دوستم با وجودیکه در بالاى اهرم قدرت موقعیت دارد ولى این از کسى نهان نیست که صلاحیتهاى کارىاش به اندازه محدود شده که از او بیشتر یک اپوزیسیون ساخته تا شریک اجرأت امور حکومتى.
در این چنین حالات آقاى دوستم میتوانست بیشتر از حمایت مردم براى بازپسگیرى صلاحیتهاى مندرج در قانون براى معاون اول رئیس جمهور استفاده کند.
همچنین با بکارگیرى امکانات معاونیت اول کوششهاى واضحى را براى رها ساختن فرمانده خویش به خرج میداد که در نهایت اگر نتیجه هم نمیداد بر هر حال رضایت و همدردى حامیان خویش را جذب کرده و خود را یکهتاز اخذ راى هوادارن خویش در انتخابات آینده میساخت.
وقتى کار کردهاى معاون اول رئیس جمهورى را از زمان برگشتش تا به حال مرور کنیم، به جز از سوالات بىجواب حامیاناش و سرخودهگى تظاهر کنندگان به چیزى قابل حسى، حداقل تا به حال نمیتوان اشاره کرد.
اگر باقى کار نیز به همین منوال پیش رود، پیآمد آن به زندگى سیاسى آقاى دوستم که به باور بعضی از تحلیلگران یکى از چهرههاى منحصرى که کماکان توانسته دوره حامیان خویش را فراخ نگه دارد، منغص بوده و نگهدارى این همه حامى نه چندان مشهود بنظر میرسد.
مخصوصاً وقتى به تعامل در حال تغییر مردم شمال که زمانى به سرنهادن به اوامر و خواسته حکومتها مشهور بودند، نظر افگنده شود تظاهرات واپسین حکایه از یک دگرگونى قابل لمسى دارد که دیگر سیاستراندن به گونه سنتى و خود محور را برای سیاستمداران سخت خواهد ساخت.
انتهای پیام
Www.af.shafaqna.com