پنج‌شنبه 9 حمل 1403

آخرین اخبار

طالبان ساخت قطعه چهارم راه آهن هرات-خواف را به یک شرکت روسی سپرد

شفقنا افغانستان - طالبان اعلام کرده‌اند که قرارداد ساخت...

طالبان در پسابند غور با حمله بر یک خانه دختری را ربودند

شفقناافغانستان- منابع محلی در غور می‌گویند‌ که طالبان یک...

طالبان 5 نفر را در قندهار در ملاءعام شلاق زدند

شفقناافغانستان- منابع محلی می‌گویند که طالبان پنج تن را...

طالبان ‏هفت نفر را در کابل و قندهار در محضر عام شلاق زدند

شفقنا افغانستان- دادگاه عالی طالبان از تطبیق حکم تعزیزی...

حباب ماهی، زشت ترین موجود دریایی+ویدئو

شفقناافغانستان _ ویدئو؛ عجایب خلقت/ حباب ماهی لقب زشت...

وزارت صحت غزه: آمار شهدا در نوار غزه به ۳۲۵۵۲ نفر افزایش یافت

شفقناافغانستان- وزارت صحت فلسطین امروز(پنج‌شنبه) تعداد قربانیان جنگ میان...

وقوع زلزله ۵.۱ ریشتری در مرز افغانستان و پاکستان

شفقنا افغانستان- مرکز زلزله‌نگاری امریکا از وقوع یک زمین‌لرزه...

خبرنگاران در تبعید: عبیدالله احمدی و رامین امیری هر چه زودتر باید از بند طالبان رها شوند

شفقناافغانستان- گروهی از خبرنگاران تبعیدی افغان در امریکای شمالی...

انستیتوت مطالعات استراتژیک استرالیا: طالبان در خصوص مبارزه با داعش و القاعده در افغانستان دروغ می گوید

شفقناافغانستان- انستیتوت مطالعات استراتژیک آسترالیا می‌گوید که ادعای طالبان...

ابراز نگرانی عفو بین‌الملل از نقض حقوق زنان و دختران درپی اخراج مهاجران افغان از پاکستان

شفقناافغانستان- سازمان عفو بین‌الملل می‌گوید که طرح بازگرداندن اتباع...

آغاز به کار اولین بانک اسلامی در اوگاندا

شفقناافغانستان- اولین بانک اسلامی در اوگاندا آغاز به کار...

فروش آیفون در بزرگترین بازار دنیا حدود 33 درصد کاهش یافت

شفقناافغانستان- فروش آیفون در چین در فوریه نسبت به...

وضعیت آب و هوای کابل و دیگر ولایات/ ۹ حمل 1403

شفقناافغانستان- ریاست هواشناسی طالبان از احتمال بارش باران در...

باران الماس در سیاره نپتون+ویدئو

شفقناافغانستان _ ویدئو؛ عجایب خلقت/ باران الماس در نپتون

پرچم عزا در حرم مطهر امام علی علیه‌السلام برافراشته شد+ تصاویر

شفقناافغانستان- در آستانه سالروز شهادت امام علی علیه‌السلام مراسم...

رییس کمیته روابط خارجی پارلمان آمریکا خواستار آزادی فوری یک شهروند آمریکایی از زندان طالبان شد

شفقناافغانستان- مایکل مک‌کال، رییس کمیته‌ روابط خارجی مجلس نماینده‌گان...

کرن دیکر:محدودیت‌های طالبان بر زنان شاغل سالانه یک میلیارد دالر برای افغانستان هزینه دارد

شفقناافغانستان-  کرن دیکر، کاردار سفارت امریکا برای کابل گفته...

نرخ مواد سوختی و غذایی در بازارهای کابل/ ٩ حمل ١۴٠٣

شفقناافغانستان- قیمت مواد سوختی و مواد غذایی در بازار...

نرخ پول افغانی در برابر ارزهای خارجی/٩ حمل ١۴٠٣

شفقناافغانستان- ارزش پول افغانی در برابر ارزهای خارجی در...

پاسخ آیت شبیری زنجانی درباره حکم نماز و روزه در سفر شخصی با ماشین دولتی

شفقناافغانستان – حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی به...

دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان

شفقناافغانستان– دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان را در...

طالبان ادعا می کند که بیماری پولیو را در افغانستان ریشه‌کن کرده‌ است

شفقناافغانستان-  عبدالسلام حنفی، معاون اداری ریس‌الوزرای طالبان در یک...

آمریکا چگونه جنایت بمباران اتمی هیروشیما را توجیه می‌کند؟ / یادداشتی از «کریستین اپی» مورخ آمریکایی

شفقنا افغانستان- «کریستین اپی» استاد تاریخ آمریکا در دانشگاه مسچوست آمریکا است و تاکنون چندین کتاب درباره تاریخ جنگ های آمریکا به رشته تحریر درآورده است. او در یادداشتی که اخیرا وبسایت چپگرای «نیشن» منتشر کرده است به واقعیت های تاریخی بمباران هسته ای ژاپن و پیامدهای پنهان ماندن این واقعیت ها در جامعه آمریکا پرداخته است.

1e3baf32da807c6145df911df882d634_XL
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا در این یادداشت آمده است:

«هیچگاه، هیچگاه حتی یک دقیقه را هم صرف پشیمانی نکنید. این کار اتلاف وقت است».
(هری ترومن، رییس جمهور آمریکا)

اکنون، 70 سال از روزی می گذرد که «هیروشیما» و «ناگازاکی» بر اثر حمله هسته ای با خاک یکی شد، و من به این فکر می کنم که آیا حتی یک قدم، به تصفیه حساب اخلاقی با خودمان به عنوان تنها کشوری که از سلاح اتمی برای کشتار انسانها استفاده کرده است، نزدیکتر شده ایم یا خیر. آیا بالاخره روزی سر خواهد رسید که یکی از رؤسای جمهور آمریکا بخاطر این فاجعه رسما عذرخواهی کند؟ آیا کشور ما بالاخره روزی از پرتاب بمب های اتمی «پسر کوچک» (Little Boy) و «مرد چاق» (Fat Man) احساس ندامت خواهد کرد؟ آیا خواهد فهمید که چگونه این بمب ها در کمتر از یک لحظه هزاران قربانی را به بخار تبدیل کرد، ده ها هزار نفر دیگر را سوزاند، و زمین لرزه ها و طوفان های آتشینی ایجاد کرد که قدرتی غیر قابل تصور داشت و تا مایل ها آن سوتر از محدوده ی پرتاب خود را ویران کرد؟ آیا بالاخره ماجرای «باران سیاه» را خواهد فهمید که تشعشعات اتمی را گستراند و باعث مرگ – آرام و دردناک – انسان های بیشتری شد، و دست آخر جان دست کم 250هزار نفر را در این دو شهر ستاند؟
اگر به هفت دهه ی اخیر تاریخ آمریکا که صرف نظامی سازی مداوم و «مدرن سازی» تسلیحات هسته ای شده است توجه کنیم، پاسخ این سوالات آشکارا «نه» به نظر می رسد. با این حال، من به عنوان یک تاریخدان، تلاش کرده ام امتناع ملت آمریکا از ابراز پشیمانی را اندکی عمیق تر بررسی کنم. در طول این بررسی ها، نقل قولی عجیب و غریب از فرهنگ عامه ی آمریکا دائما به ذهنم خطور کرده است، که سطری از یکی از فیلم های گریه آور و محبوب دهه 1970 به نام «داستان عاشقانه» (Love Story) است: شخصیت مونث اصلی فیلم وقتی با عذرخواهی دوست پسرش روبرو می شود، می گوید: «عشق یعنی هیچگاه مجبور نباشی ابراز تاسف کنی». این عبارت را باید یکی از احمقانه ترین توصیفاتی دانست که در حافظه ی آمریکایی ها جاگیر شده است، زیرا که عشق اغلب مستلزم توانایی شخص برای عذرخواهی و جبران اشتباهات است.
با این وجود، این توصیف از عشق خیلی خوب منطبق با ذهنیت آمریکایی ها درباره ی نوع وسیعتری از عشق و علاقه است که آن را وطن دوستی می نامیم. اگر استثناهای نادر را کنار بگذاریم، مثل مصوبه کنگره آمریکا در سال 1988 که بر اساس آن از شهروندان ژاپنی-آمریکایی که در جریان جنگ جهانی دوم بازداشت شده بودند عذرخواهی به عمل آمد و برایشان جبران مافات صورت گرفت، وقتی پای اعمال قدرت در میان است، وطن دوستی واقعی بیش از هر چیز دیگر یعنی هیچگاه ابراز تاسف نکنید.
همان سیاستمدارانی که دیگر کشورها را به باد انتقاد می گیرند که چرا مسئولیت اشتباهاتشان را بر عهده نمی گیرند، مرتب بر این نکته پافشاری می کنند که ما هیچگاه نباید به خاطر هیچ چیزی عذرخواهی کنیم. مثلا، در سال 1988، پس از آن که نیروی دریایی آمریکا با شلیک موشک باعث سقوط یک هواپیمای مسافربری غیرنظامی ایرانی بر فراز خلیج فارس و مرگ همه ی 290 مسافر آن (از جمله 66 کودک) شد، «جورج بوش» پدر که در آن زمان معاون رییس جمهور و نامزد انتخابات ریاست جمهوری بود، اعلام داشت: «من هیچگاه از جانب ایالات متحده پوزش نخواهم خواست. ابدا. برایم اهمیتی ندارد که واقعیت از چه قرار است».
با این وجود، گویا قرائت بوش از سخت دلی آمریکایی ها همه ی ماجرا نیست. از همه چیز گذشته، آمریکایی ها علیرغم اینکه کشورشان از سال 1941 بدین سو دائما درگیر جنگ بوده است، ترجیح می دهند آن را کشوری صلح دوست و صلح طلب به حساب آورند. این یعنی آمریکایی ها نیازمند چیزی بیش از انکار و عدم پوزش هستند. آنها نیازمند داستان ها و حکایت های متقاعدکننده و باورکردنی هستند (هرچقدر هم که این داستان پردازی ها پر از تحریف و از قلم افتادگی باشد).
بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی ما را به جهانی درانداخت که در آن خطر انقراض انسانی به واقعیتی روزمره تبدیل شده است، و حکایتی که برای توجیه آن پرداخته شد چه بسا موفقیت آمیزترین روایت مشروعیت بخش در تاریخ ما باشد. با گذشت هفتاد سال پس از آن حادثه، همچنان این روایت عمیقا در حافظه ی جمعی و کتاب های درسی مدارس آمریکا جای دارد، علیرغم انبوهی از شواهد که دائما در حال افزایش است و خلاف آن را ثابت می کند. شاید اکنون و با گذشت چند دهه از آغاز عصر خطر نابودی آخرالزمانی بشر، وقت آن باشد که دفاعیه ی آمریکایی ها برای تسلیحات اتمی را مرور کنیم، یعنی همان استدلالی که ما را مطمئن می کند هیچگاه نیاز به ابراز تاسف نخواهیم داشت.

دفاعیه‌ی هیروشیما
روز 9 اوت 1945، «هری ترومن» رییس جمهور آمریکا بیانیه ای رادیویی را از کاخ سفید قرائت کرد. او گفت: «جهانیان توجه خواهد داشت که اولین بمب اتمی بر روی هیروشیما افتاد که پایگاه نظامی بود. این اقدام بدین خاطر بود که ما در این حمله ی اولیه مایل بودیم تا جای ممکن از کشتار غیر نظامیان اجتناب کنیم.» او هیچ به این مسئله اشاره نکرد که پیش از ایراد سخنرانی اش یک بمب اتمی دیگر هم بر سر «ناگازاکی» فرود آمده بود.
بی شک، «ترومن» می دانست گفتن اینکه هیروشیما یک «پایگاه نظامی» است مثل این است که کسی بگوید شهر «سیاتل» [در آمریکا] یک پایگاه نظامی است؛ می دانست که اکثریت گسترده ی ساکنان هیروشیما غیر نظامی بودند؛ و اینکه شاید 100هزار نفر از این غیر نظامیان پیش از سخنرانی او کشته شده بودند. در واقع، او می دانست انتخاب هیروشیما به عنوان هدف پرتاب بمب نه به خاطر اهمیت نظامی اش بلکه بدین خاطر بود که این شهر یکی از معدود شهرهای ژاپن بود که نیروی هوایی آمریکا با بمباران به آتش نکشیده بود و ویران نکرده بود. در واقع، مقامات آمریکایی مصمم بودند با استفاده از اولین بمب های اتمی، بیشترین میزان وحشت و ویروانی را به بار آورند. آنها ضمنا می خواستند قدرت سلاح جدید خود را بسنجند و بدین منظور هیروشیما و ناگازاکی را به مثابه «اهداف بکر و دست نخورده»ی خود برگزیدند. در ژوئیه 1945، «هنری استیمسون» وزیر جنگ آمریکا ترس خود را با «ترومن» در میان گذاشت که با توجه به تمام بمباران های صورت گرفته در شهرهای ژاپن، شاید دیگر هدفی باقی نمانده باشد که با آزمایش بمب اتمی روی آن بتوان قدرت این بمب را به کاملترین شکل نشان داد. طبق روزنوشت های «استیمسون»، ترومن «خندید و گفت منظورش را فهمیده است».
دیری نگدشت که «ترومن» از ترفند «پایگاه نظامی» برای توجیه حمله به هیروشیما صرف نظر کرد. از همه چیز گذشته، علیرغم تلاش واشنگتن برای سانسور تصاویری که با بیشترین صراحت نابودی اتمی در هیروشیما را به تصویر می کشید، دنیا خیلی زود دریافت ایالات متحده سراسر یک شهر را در حمله ای واحد نابوده کرده است و تلفات جانی عظیمی به جای گذاشته است. بدین ترتیب رییس جمهور آمریکا در عوض بر دفاعیه ای متمرکز شد که دست کم طی هفت دهه ی آینده ی تاریخ آمریکا کاربرد داشت. استدلال های اصلی این دفاعیه همان هایی است که در سخنرانی 9 اوت بیان شد. او گفت: «ما [بمب اتم] را علیه کسانی به کار برده ایم که ما را غافلگیرانه در “پرل هاربر” هدف حمله قرار دادند، علیه کسانی که اسرای جنگی آمریکایی را گرسنگی داده اند و کتک زده اند و اعدام کرده اند، علیه کسانی که از کوچکترین تظاهر به رعایت قوانین بین المللی جنگ هم خودداری کرده اند. ما این بمب را به کار برده ایم تا رنج جنگ را کوتاه کنیم، تا جان هزاران و هزاران آمریکایی جوان را حفظ کنیم».
تا آن زمان که سال 1945 باشد، اغلب آمریکایی ها برایشان اهمیتی نداشت که غیر نظامیان هیروشیما و ناگازاکی در جنایات جنگی ژاپن نقشی نداشته اند. «خطر زردها» گرایشی نژادپرستانه در میان آمریکایی ها بود که تاریخی دیرینه داشت و فرهنگ رایج آمریکا در دوران جنگ از آن بهره گرفت تا ژاپنی ها را نه فقط به مثابه موجوداتی فاقد خوی انسانی، بلکه به مثابه موجوداتی مادون انسان تلقی کند. همانطور که «ترومن» در خاطراتش اظهار می دارد، ژاپن کشوری بود پر از «وحشی ها»؛ مردمانی «بی عاطفه، بی رحم، و دیوانه» که آنقدر به امپراطورشان وفادار بودند که هر مرد، زن، و کودکی تا آخر خط به خاطر او خواهد جنگید.
طی آن سالها، مجلات آمریکایی مرتبا تصویر ژاپنی ها را همچون میمون، بوزینه، حشرات، و جانوران موذی به نمایش گذاردند. بدین ترتیب، دیدگاه رایج اینگونه بود که با توجه به چنین دشمنی، هیچ «غیر نظامی» راستینی در ژاپن وجود ندارد و هیچ چیز بجز انهدام تقریبا کامل، یا دست کم اثبات قدرتمندانه ی اراده ی آمریکا برای ادامه ی این مسیر، نمی توانست ژاپنی ها را وادار به تسلیم کند. همانطور که «ویلیام بول هلسی» فرمانده نیروی دریایی آمریکا در یک کنفرانس مطبوعاتی در سال 1944 گفت، «تنها ژاپنی خوب ژاپنی ای است که شش ماه است هلاک شده است».
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، اظهارات نژادپرستانه ای که زهر بیشتری داشت فروکش کرد، اما این تصور شایع بر سر جای خود باقی ماند که برای پایان دادن به جنگ به بمب هسته ای نیاز بوده است، و این بمب ها از تجاوز آمریکا به مجمع الجزایر جزایر ژاپن پیشگیر کرده است است. آنها با اطمینان ادعا می کردند اگر ضرورت چنین تجاوزی پیش می آمد، درگیری با چنگ و دندان به تلفاتی عظیم در هر دو جبهه می انجامید. بنابراین، مرگبارترین سلاح تاریخ بشر، همان سلاحی که راه را برای نبرد آخرالزمانی در آینده هموار کرد، جان انسان ها را حفظ کرده بود. این چکیده ی آن ذکر و وردی بود که گسترده ترین و دیرپاترین پشتوانه را برای رواج جنگ افزارهای هسته ای فراهم آورد. زمانی که «ترومن» در سال 1955 و پس از بازنشستگی خاطرات خود را منتشر کرد، مهیا بود که با ذکر برخی جزئیات ادعا کند تجاوز به ژاپن منجر به قتل نیم میلیون آمریکایی و دست کم همین تعداد ژاپنی می شد.
طی این سالها، تعداد دائما فزاینده ی جان هایی که از صدقه سر آن دو بمب اتمی «نجات یافتند» به نوعی علم الاعداد مقدس تبدیل شد. مثلا، در سال 1991، «جورج بوش» پدر در ستایش «تصمیم دشوار و زیرکانه»ی «ترومن»، مدعی شد آن بمب ها «جان میلیون ها آمریکایی را نجات داده است». یعنی طی این مدت، یک قتل عام هسته ای به قتلی با رضای مقتول (یا نوعی آتانازی) تبدیل شده بود که از رنج و خونریزی بیشتر جلوگیری به عمل آورده بود.
«ترومن» تا آخر عمر بر این مسئله پافشاری داشت که او هیچگاه هیچگونه ندامتی یا لحظه ای تردید درباره ی تصمیمش نداشته است. بی شک، در بایگانی های تاریخی هفته های حساس منتهی به 6 اوت 1945 هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد او حتی اندکی فکر مبذول یک راهکار جایگزین کرده باشد.

«تجدیدنظرطلبان»
20 سال پیش، موزه ی ملی هوا و فضای «اسمیتسونین» تصمیم به برپایی نمایشگاهی بلندپروازنه گرفت که هدف از آن گرامیداشت پنجاهمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم بود. در مرکز این نمایشگاه قرار بود سازه ای عظیم الجثه قرار دهند: دماغه ی هواپیمای بویینگ B-29 که «انولا گی» (Enloa Gay) نام داشت و برای پرتاب بمب اتمی بر سر هیروشیما از آن استفاده کرده بودند. اما مطلوب موزه داران و مشاوران تاریخی چیزی فراتر از تجلیل های فاتحانه ای بود که از علم و فناوری نظامی آمریکا به عمل می آمد. در عوض، آنها به دنبال این بودند که شمایلی تفکر برانگیز از پیدایش این بمب، بحث های مطرح شده درباره ی استفاده از آن، و پیامدهای بلندمدت آن، گرد هم آورند. موزه می خواست اسنادی را در نمایشگاه خود بگنجاند تا این ادعای دیرینه را به چالش بکشد که این بمب صرفا برای پایان دادن به جنگ و «نجات جان ها» انداخته شده است.
اول از همه، بازدیدکنندگان می آموختند که برخی از مشهورترین فرماندهان نظامی آمریکا در جنگ جهانی دوم مخالف استفاده از تسلیحات اتمی بودند. در واقع، از هفت نفر ژنرال و دریاسالار پنج ستاره ی مسئول در آن جنگ، شش تن معتقد بودند هیچ دلیلی برای استفاده از این نوع تسلیحات وجود ندارد، و ژاپنی ها قبل از استفاده از آن هم شکست خورده اند، خودشان می دانند که شکست خورده اند، و احتمال دارد که پیش از آغاز هرگونه تجاوزی از سوی آمریکا تسلیم شوند. چندین تن دیگر هم، مثل دریاسالار «ویلیام لیهی» و ژنرال «دوایت آیزنهاور»، نسبت به این سلاح اعتراض اخلاقی داشتند. از نظر «لیهی» بمباران اتمی ژاپن «وحشیانه» و نقض «تمام اخلاقیات مسیحی که آموخته ام و تمام قوانین شناخته شده جنگ» بود.
«ترومن» تن به مشاوره ی جدی با فرماندهان نظامی معترض به استفاده از بمب نداد. البته با این حال، او از گروهی از متخصصان نظامی خواست تخمین بزنند در صورت اجرای دو عملیات تهاجمی به مجمع الجزایر ژاپن مقرر در 1 نوامبر 1945 و 1 مارس 1946، چه تعداد آمریکایی ممکن بود کشته شوند. تخمین آنها رقم 40هزار بود؛ بسی کمتر از آن نیم میلیونی که او پس از جنگ بر سر زبان می‌ آورد. حتی آن تخمین هم مبتنی بر این فرض مشکوک بود که علیرغم کنترل تقریبا کامل آمریکا بر فضای آبی و هوایی، ژاپن قادر است به تغذیه، سوخت رسانی، و تسلیح نیروهایش ادامه دهد.
موزه «اسمیتسونین» ضمنا تصمیم داشت این نکته را به اطلاع بازدیدکنندگان خود برساند که برخی از مشاوران اصلی رییس جمهور به «ترومن» اصرار کرده بودند از خواسته اش برای «تسلیم بی قید و شرط» ژاپن صرف نظر کند و بگذارد امپراطور ژاپن بر تخت بماند؛ این راهکاری جایگزین با شرایط مسالمت آمیز بود که چه بسا به تسلیم تقریبا بلادرنگ ژاپن منتهی می شد. «ترومن» این توصیه را رد کرد، حال آنکه همین امتیازات را پس از حملات هسته ای به ژاپن واگذار کرد.
با این وجود، به یاد داشته باشید بخشی از انگیزه ی «ترومن» برای پرتاب آن بمب ها ربطی به ژاپن شکست خورده نداشت بلکه به اوج گیری اتحاد شوروی مربوط می شد. با توجه به اینکه اتحاد جماهیر سوسیالیستی وعده داده بود در روز 8 اوت 1945 جنگ علیه ژاپن را آغاز می کند (که چنین هم کرد)، «ترومن» نگران بود حتی اندکی به درازا کشاندن مخاصمات چه بسا دست شوروی ها را برای سهم خواهی بیشتر در شرق آسیا باز کند. ضمن آنکه او و «جیمز بایرنز» وزیر خارجه اش معتقد بودند نمایش بی پرده ی قدرت این بمب جدید، که در آن زمان فقط در اختیار ایالات متحده بود، می تواند شوروی کمونیستی را در اروپا «رام»تر کند. نمایشگاه «اسمیتسونین» چنین حکایت می کرد که برنامه ریزی و موقعیت یابی «جنگ سرد» در لحظات پایانی جنگ جهانی دوم آغاز شده بود و رقابت تسلیحاتی هسته ای در دهه های آینده ی آن بخشی از میراث هیروشیما بود.
موزه داران «اسمیتسونین» علاوه بر نمایش سازه های آمریکایی همچون هواپیمای «انولا گی»، می خواستند برخی اشیای دلخراش حاصل از ویرانی هسته ای هیروشیما را هم به نمایش بگذارند، از جمله کیف غذای سوخته ی یک دختربچه مدرسه ای، یک ساعت جیبی که عقربه هایش درست در لحظه انفجار بمب متوقف شده بود، یک تسبیح ذوب شده، و تصاویر از آنها که جان داده بودند و آنها که جان می دادند. غیر ممکن بود کسی به این اشیا در کنار دماغه ی عظیم هواپیما بنگرد و نوعی همدلی نسبت به قربانیان آن فاجعه حس نکند.
هیچ کدام از این برنامه ها اجرا نشد. نمایشگاه در مواجهه با طوفانی از اعتراضات لغو شد. وقتی «انجمن نیروی هوایی» رونوشتی از طرح اولیه ی این نمایشگاه را به دست رسانه ها رساند، منتقدان موزه ی «اسمیتوسونین» را به خاطر «بازنگری ضد آمریکایی» و «صلح کل مآبانه» اش در تاریخ، محکوم کردند. آنها مدعی بودند این نمایشگاه توهین نسبت به کهنه سربازان آمریکایی و از پایه و اساس ضد اصول میهن دوستی است. اگرچه محافظه کاران در خط مقدم اعتراضات بودند، مجلس سنای آمریکا به اتفاق آرا قطعنامه ای را تصویب کرد که «اسمیتسونین» را به خاطر «تجدید نظر طلبی و اهانت» محکوم می کرد و به شکلی قابل توجه همان دفاعیه ی رسمی را تکرار می کرد: «”انولا گی” در ایجاد پایانی مرحمت آمیز برای جنگ جهانی دوم نقشی خطیر داشت، که منجر به حفظ جان آمریکایی ها و ژاپنی ها شد».
مرحمت آمیز؟ فقط همین یک نکته را در نظر بگیرید: تعداد غیرنظامیانی که صرفا در هیروشیما و ناگازاکی کشته شدند بیشتر از دو برابر تعداد نیروهای آمریکایی بود که در کل جنگ جهانی دوم در جبهه اقیانوس آرام به قتل رسیدند.
سرانجام، موزه «اسمیتسونین» جز همان دماغه هواپیمای «انولا گی» را به نمایش نگذارد، که همچون عتیقه ای مقدس و نورانی از پیروزی آمریکا در «جنگ خوب» بود.

ایمان خدشه ناپذیر ما به بزرگترین نسل آمریکا
ما آمریکایی ها طی دو دهه ای که از ماجرای آن نمایشگاه می گذرد، هیچ قدمی بر نداشته ایم که ما را به یک بررسی عمومی و اصولی از تنها حمله ی اتمی تاریخ نزدیکتر کند یا ما را قادر به کشف هرگونه خبط و خطای عمده در نحوه ی آغاز جنگی کند که «استادز ترکل» آن را «جنگ خوب» نامیده است. «ترکل» این اصطلاح را برای عنوان کتاب کلاسیک خود در سال 1984 به کار برد که یک تاریخ شفاهی از جنگ جهانی دوم را روایت می کند و آن گیومه ها را کاملا تعمدی استفاده کرد تا طنز طرز تفکری را برجسته سازد که جنگی با 60 میلیون کشته را «جنگ خوب» می داند. طی سالهای پس از انتشار این کتاب، این اصطلاح به کلیشه ای آمریکایی تبدیل شده است، اما گیومه ها ناپدید شده است و دیگر هیچ اثری از شک و تردید در انگیزه ها و اقدامات ما طی سالهای جنگ جهانی دوم دیده نمی شود.
البته، وقتی حرف از آغاز جنگ هسته ای در میان است (حتی اگر سخنی از بمباران آتش افروزانه ای در میان نباشد که 67 شهر ژاپن را ویران کرد و به مدت 5 روز پس از پرتاب «مرد چاق» بر روی ناگازاکی هم ادامه داشت)، شواهدی از طرز فکر انتقادی تر در این کشور به چشم می خورد. مثلا، نظرسنجی های اخیر نشان می دهد اکنون «تنها» 56 درصد از آمریکایی ها فکر می کنند در استفاده از تسلیحات هسته ای علیه ژاپن حق با ما بوده است، که چند درصد پایین تر از آمار دهه 1990 است، و حمایت از موضع آمریکا در جنگ جهانی دوم در میان آمریکایی های زیر 30 سال هم نهایتا به زیر 50 درصد رسیده است. چه بسا حواستان باشد که درست پس از جنگ جهانی دوم، 85 درصد از آمریکایی ها از بمباران اتمی ژاپن حمایت می کردند.
صد البته، وجود این گرایش های حامی بمباران در سال 1945 تعجب چندانی بر نمی انگیخت، خصوصا وقتی آسایش خاطر و سرخوشی حاصل از پایان فاتحانه ی جنگ و احساسات ضد ژاپنی رایج در آن زمان را مد نظر قرار دهیم. آنچه بسی بیشتر حیرت انگیز بود این بود که در سال 1946، میلیون ها آمریکایی شدیدا مجذوب کتاب پرفروش «هیروشیما» نوشته ی «جان هرسی» شده بودند که گزارشی تکان دهنده از بطن ماجرا ارائه می داد و تاثیر بمب اتمی را از خلال تجارب 6 بازمانده ی ژاپنی روایت می کرد. کتاب مزبور با این سطور گیرا آغاز می شد:
«دقیقا پانزده دقیقه پس از ساعت هشت بامداد، روز 6 اوت 1945، به وقت ژاپن، در لحظه ای که برق انفجار بمب اتمی بر فراز هیروشیما درخشید، خانم “توشیکو ساساکی” که کارمندی در بخش منابع انسانی شرکت “تین ورکز” شرق آسیا بود، در دفتر کار خود نشسته بود و در حال چرخاندن سرش بود تا با دختری که پشت میز کناری نشسته بود حرف بزند».
کتاب «هیروشیما» به خاطر تصویرگری های متعهدانه اش از ویرانگری بمب اتمی و به خاطر تعامل فوق العاده کریمانه و انسانی اش با دشمن سابق آمریکا، همچنان سندی برجسته است. «هرسی» در کتاب خود نتیجه می گیرد که: «نکته ی اصلی این است که آیا تمامیت جنگ در قالب فعلی خود توجیه پذیر است یا خیر، حتی زمانی که در راستای یک هدف عالی باشد. آیا چنین نیست که جنگ زیان هایی مادی و معنوی همچون پیامدهایش دارد که بسی بیشتر از هرگونه خیر احتمالی حاصل از آن است؟»
شبکه رادیویی «ای بی سی» کتاب «هرسی» را آنقدر جدی گرفت که چهار بازیگر را استخدام کرد تا آن را از اول تا آخر برای پخش رادیویی بخوانند، که در نتیجه محتوای کتاب در دسترس دامنه ای گسترده تر از مخاطبان قرار گرفت. آیا امروز می توانید یک شرکت رسانه ای بزرگ آمریکایی را تصور کنید که بخش قابل توجهی از زمان پخش خود را به اثری اختصاص دهد که آن اثر در مخاطبان خود همدلی نسبت به قربانیان جنگ های ما در قرن 21 ایجاد کرده باشد؟ یا آیا می توانید کتابی را تصور کنید که اخیرا منتشر شده باشد و ما را ترغیب کند به «زیان های مادی و معنوی» حاصل از مشارکت ما در جنگ جهانی دوم بیاندیشیم؟ من که نمی توانم چنین چیزهایی تصور کنم.
در واقع، همانطور که «پال بویر» در کتاب بسیار خوبش به نام «با اولین درخشش بمب» نشان داد، در سالهای نخست پس از جنگ جهانی دوم قدری از غرور فاتحانه ای که در سر آمریکایی ها بود فروکش کرد، چرا که این هول و هراس در میان مردم رخنه کرد که چه بسا خود وجود تسلیحات اتمی باعث آسیب پذیری جدیدی برای کشورشان شود. از همه چیز گذشته، یک روز قدرتی دیگر، مثلا اتحاد شوروی، ممکن است از این نوع جدید جنگ افزار علیه سازندگانش استفاده کند، و منجر به آخرالزمانی آمریکایی شود که هیچگاه نتوان آن را رستگاری بخش یا مرحمت آمیز دانست.
با این وجود، طی دهه های پس از جنگ سرد، این هول و هراس هم فروکش کرده است (و دلیلی برای این آسایش خاطر وجود ندارد چرا که حتی یک زد و خورد هسته ای در جنوب آسیا بین پاکستان و هند ممکن است کل سیاره زمین را به نوعی زمستان هسته ای فرو ببرد). در عوض، در اذهان مردم آمریکا «جنگ خوب» بار دیگر همچون جنگی کاملا درستکارانه جا افتاده است. مثلا، توجهتان را جلب می کنم به جدیدترین کتابی که در زمینه ی جنگ جهانی دوم منتشر شده است و فروش خیلی بالایی داشته است، یعنی کتاب «لارا هیلنبرند» با عنوان «شکست ناپذیر: ماجرای بقا، انعطاف، و رستگاری در جنگ جهانی دوم». این کتاب که در سال 2010 منتشر شده است، نزدیک به چهار سال در لیست پرفروش های «نیویورک تایمز» قرار داشت و میلیون ها نسخه فروش کرد. از لحاظ فروش، این اثر چه بسا حتی از کتاب «تام بروکاو» با عنوان «بزرگترین نسل» (1988) هم جلو زده باشد. اقتباسی هالیوودی از کتاب «شکست ناپذیر» کریسمس سال گذشته روی پرده ها رفت.
کتاب «هیلنبرند» وانمود نمی کند که تاریخی جامع از جنگ جهانی دوم یا حتی از جنگ در عرصه اقیانوس آرام ارائه می دهد. این کتاب ماجرای «لویی زمپرینی» را روایت می کند که کودکی بزهکار بود و بعد دونده ی المپیک و سرانجام خلبان بمب افکن B-24 شد. در سال 1943، هواپیمای او بر فراز اقیانوس آرام هدف گلوله قرار گرفت و سقوط کرد. او و کمک خلبانش علیرغم گرسنگی، حملات کوسه ها، و شلیک مسلسل هواپیماهای ژاپنی، 47 روز را در یک قایق نجات به سر بردند. وقتی سرانجام به اسارت ژاپنی ها درآمد، مجبور به تحمل رنج و عذاب در مجموعه ای از کمپ های زندانیان جنگی شد و در این کمپ ها در معرض شکنجه های سادیستی بی رحمانه ای قرار گرفت.
این کتاب قطعا کتابی هیجان انگیز و جذاب است، اما تمرکز آن بر مشقت های یک سرباز منفرد آمریکایی و نجات شگفت انگیز او، تقریبا مانع از هر انگیزه ای می شود که مخاطب را کمک کند از غرور و خودشیفتگی فاتحانه ی ملی یا فرضا نژادپرستی آمریکایی ها که شدیدا بر جنگ در عرصه اقیانوس آرام تاثیرگذار بود، عبور کند. وقتی 25هزار نظر ثبت شده مشتریان این کتاب در وبسایت «آمازون» را مرور کنید و برخی از آنها را کنار هم بگذارید، این نتیجه گیری، کمترین نتیجه ای است که بدست می آورید. یکی از این قبیل افراد نوشته است: «احترام من به کهنه سربازان جنگ جهانی دوم اوج گرفته است». دیگری می نویسد: «”لارا هیلنبرند” از تو متشکرم بخاطر عشق ورزی به مردان جنگی ما». «خواندن درباره ی رفتار غیر انسانی با مردان شجاعی که به کشور ما خدمت کرده اند، سخت است». و قس علی هذا.
کتاب «شکست ناپذیر» یک صفحه و نیم از متن خود را به بمباران اتمی هیروشیما اختصاص داده است که تماما از زاویه دید سرنشینان هواپیمای «انولا گی» روایت شده است. «هیلنبرند» مخاطب را نگران امنیت سرنشینان هواپیمای بمب افکن می کند: «هیچ کس مطمئن نبود که… آیا بمب افکن می تواند به اندازه کافی از خطر آنچه قرار بود رخ دهد دور شود یا نه». او تاثیر زمین لرزه ها را، نه روی زمین، بلکه در 30 هزار پایی سطح زمین و در جایی توصیف می کند که ضربه اش به «انولا گی» وارد می شود و «سرنشینان را به جلو پرتاب می کند».
نسخه ی سینمایی «شکست ناپذیر» حتی به این اندازه هم نسبت به تجربه ی ژاپنی ها از جنگ هسته ای همدلی بر نمی انگیزد، و سخنی را به یاد می آورد که دانشجویی بهار سال گذشته در درس سمینار به من گفت. او در دبیرستان علوم اجتماعی تدریس می کند و وقتی با دیگر همکارانش سخن از متونی به میان آورد که ما درباره ی هیروشیما می خواندیم، سه تن از حاضران پاسخی به این مضمون حواله ی او کردند: «می دانی، من هم سابقا فکر می کردم اشتباه کردیم از بمب هسته ای در ژاپن استفاده کردیم، ولی از وقتی فیلم “شکست ناپذیر” را دیدم دیگر فکرم این شده است که کار لازمی بود». این حرف ها یعنی، ما هنوز در همان خاک و خطه ای هستیم که «ترومن» هفتاد سال پیش با سخنرانی اش شخم زد.
اواخر فیلم مزبور، این عبارات روی صفحه نقش می بندد: «”لویی” که ایمانش به او انگیزه می داد، به این نتیجه رسید که باید راه بخشش را در پیش بگیرد نه راه انتقام. او به ژاپن بازگشت، و آنجا زندانبانان سابق خود را یافت و با آنها دست دوستی داد».
این اقدام واقعا تکان دهنده است. بسیاری از نگهبانان کمپ اسرا از او عذرخواهی کردند، چه اینکه باید چنین می کردند، و – شاید حیرت انگیزتر اینکه – «زمپرینی» آنها را بخشید. با این حال، فیلم هیچ اشاره ای نمی کند که چه بسا لازم باشد طرف آمریکایی هم پوزش هایی بخواهد؛ هیچ اشاره ای نمی کند که ویرانگری بی ملاحظه ی ما در ژاپن، که به نابودی هسته ای آن دو شهر ختم شد، چه بسا به قول دریاسالار «لیهی» نقض «تمام قوانین شناخته شده ی جنگ» باشد.
و حالا این ماییم و 70 سالی که از آن حادثه گذشته است، و گویا واقعا بیش از هر زمان دیگر بر این تصور پافشاری می کنیم که آغاز جنگ اتمی علیه غیر نظامیان ژاپن اقدامی مشفقانه بوده است. شاید رییس جمهوری در آینده ی آمریکا بالاخره به خاطر حملات هسته ای ما عذرخواهی کند، اما یک نکته قطعی به نظر می رسد: هیچ کدام از بازماندگان ژاپنی آن بمباران زنده نخواهد بود که مخاطب این عذرخواهی باشد.

منبع: The Nation / Christian Appy
ترجمه: شفقنا

اخبار مرتبط