آنگونه که «غلام محمد غبار» در کتاب «جغرافیای تاریخی افغانستان» نوشته است کابل به شهری اطلاق میشد که غالبا مرکز تمدن و سلطنت پادشاهان با اقتداری بود و شهر کابل از عصرهای زیادی حتی زمان اسکندر مقدونی در صحنه حیات موجود بوده است.
کابل از زمان «اسکندر» تا ظهور اسلام
مورخان زمان اسکندر از کابل به طور مکرر نام بردهاند و جغرافیای «بطلیموس» از کابل بنام «کابوره» و «اورتوسپانه» یاد کرده است.
«محمد آصف آهنگ» نویسنده افغان در کتاب «کابل قدیم»، در مورد شهر کابل نوشته است: این شهر در عهد قدیم با «کارورا» و «کابورا» نیز یاد میشده است.
از نظر جغرافیایی نیز این شهر در یکی از حوزههای مسطح مرتفع جنوب کوههای «هندوکش» واقع شده و از نظر ژئولوژیک موقعیت و ساختمان آن در اثر تحقیقاتی که صورت گرفته به سلسله جبال هندوکش مرتبط است.
بعد از عصر یخبندان، کابل آهسته آهسته به فلات کشاورزی تبدیل شد و رسوبات برجای مانده، حاصلخیزی بیشتری به نواحی مختلف کابل بخشید.
سلسله کوها و تپههایی که بر اثر عصر یخبندان سوم در شهر کابل بوجود آمده، کوه «آسمایی» و «شیر دروازه» است.
تپه مرنجان، تپه «بالاحصار»، تپه «قلعه بلند»، تپه «بی بی مهر»و تپه «کوله پشته» همه در عهد سوم زمینشناسی به میان آمدهاند.
کابل از دوران قبل از اسلام، معبر فاتحان و مهاجمان بزرگ بوده است و این شهر مورد توجه و نفوذ ملل مختلف دنیا قرار داشته است.
طبق نوشته غلام محمد غبار، کابل نظر به موقعیت و مکان خویش از ابتدا مرکز تجارت 2 مرکز عمده آسیا یعنی هندوستان و ترکستان بوده و به قول «هرودت» مورخ یونان، مالالتجاره کابل در تمام بازارهای یونان و روم مشتری داشته است.
کابل در عهد یونانیها
حدود 2 و نیم قرن پیش از میلاد یعنی پس از اسکندر، مدنیت و اقتصاد کابل در حال ترقی و پیشرفت بود.
پس از آغاز قرن اول پیش از میلاد که دولت یونانیان در «بلخ» رو به انحطاط و انقراض گذاشت، دولت آنها در منطقه جنوب هندوکش استقرار یافت و این امر به رشد و مدنیت کابل بیشتر افزود و این تمدن تا بلاد «غزنی» و «بست» و «سیستان» و سواحل «سند» امتداد یافت.
طبق تحقیقات «فوشه» باستانشناس فرانسوی که آثار دوره یونانیان را در موزه کابل بررسی کرده است، «هرمایوس» آخرین پادشاه یونانی در آغاز سده اول بعد از میلاد بر شهر کابل حکومت داشته است.
سکههای یونانی در کابل
طبق بررسیهای فوشه که غلام محمد غبار و «احمد علی کهزاد» 2 تن از مورخان افغانستان نیز به آن استناد کردهاند، مسکوکات یونانی در افغانستان نشان از آن دارد که در اواخر حکومت یونانیان در کابل، در یک روی سکهها حروف یونانی و در روی دیگر آن حروف «آریانه» ثبت میشده است.
غبار معتقد است که حروف آریانه، «پهلوی» و «سانسکریت» نیست و اگر نوشتههای تخت رستم در مرکز افغانستان، با نوشتههای برجای مانده در کابل و «جلالآباد» مقایسه شوند، معلوم میشود که نوشتههای مسکوکات زبان آریایی است که زمانی از کوههای هندوکش تا جوار «پرسپولیس» رواج داشته است.
کابل در عهد کوشانیها
پس از زوال یونانیان و تا زمان ظهور اسلام، حکومتهای مختلفی در شهر کابل حکومت کردند؛ نخست سلسله کوشانیان هستند که از مناطق «طخارستان» و «بدخشان» و «قطغن» بودند.
سلسله کوشانیها از نظر مذهب بودایی بودند و تا قرن پنجم قبل از میلاد ساکنان شهر کابل بودند.
آن گونه که در کتاب «افغانستان در پرتو تاریخ» اثر «احمد علی کهزاد» و کتاب «جغرافیای عمومی افغانستان» آمده است، مسکوکات «تابیکی مالیک» پادشاه کوشانی کابل در قرن پنجم قبل از میلاد در موزه کابل موجود است.
در زمان کوشانیها شهر کابل علاوه بر پیشرفت قابل توجهی که در زمینههای اجتماعی و اقتصادی داشت به یک مرکز مذهبی نیز تبدیل شد و میان کابل و شهرهای همجوار آن مثل بلخ و «بامیان» یک نوع رابطه مذهبی بر قرار شد.
کابل و حکومتهای محلی تا ظهور اسلام
در قرن پنجم قبل از میلاد، سلسله کوشانیها از مناطق هندوکش و شهر کابل توسط سلسله «یفتاله» به طرف بلخ رانده شدند و سلطنت آنها در کابل پایان یافت.
سلسله «یفتاله» که مورخین عرب آنها را «هیطاله» نیز گفتهاند ابتدا در بلخ به تشکیل حکومت پرداختند و به تدریج سایه قدرت خود را در سلسله جبال هندوکش و شهر کابل نیز گسترش دادند.
بر اساس منابع تاریخی تا نیمه قرن ششم سلسله یفتاله در کابل حکومت میکردند که در این زمان با یورش مشترک ترکان و ساسانیان فارس، به عمر حکومت یفتالهها پایان داده شد.
کابل قدیم
هر چند که قدرت ترکان و ساسانیان در این زمان به قدری گسترش یافت که آنها بر 27 ولایت در آن زمان حکومت میکردند، ولی نتوانستد سایه قدرت خود را در شهر کابل نیز گسترش دهند.
انتهای پیام