از سالروز کشته شدن قهارعاصى، شاعر شناخته شدۀ کشور در کنار مقبره اش در کابل در حالى يادبود به عمل آمد که وزارت اطلاعات و فرهنگ براى اين يادبود هزينه نداشت.
به گزارش شفقنا افغانستا به نقل از پژواک، اين شاعر، در ماه میزان سال ١٣٧٣ در زمان حکومت مجاهدين به اثراصابت مرمى هاوان درشهر کابل، جان باخت.
عبدالقهار عاصی شاعر شناخته شده و معاصر کشور در ولايت پنجشیر زاده و بزرگ شده و دروس خود را در کابل خواند و از فعالان شعر افغانستان در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد هجرى شمسى بود .
شعرهای عاصی، غالباً از کلیشهها وچارچوبهای شاعران همطرازش بهتربود، خواننده و شنونده زيادى داشت و کمتر شاعرى را ميتوان با اين شاعر مقايسه کرد.
برگزارکنندگان اين گردهمايى گفتند که هرچند ميتوانستند اين يادبودرادرپوهنتون وياهوتل مجللى برگزارکنند، امااين کار را بگونه اعتراض بر وزارت اطلاعات و فرهنگ، يک روز پس از روز سالمرگ عاصى در کنار مقبره اش برگزار نمودند.
دراين گردهمايى که امروز در قول آبچکان شهرکابل برگزار شد، شمار زيادى از شاعران، نويسندگان و فعالان حوزه هاى ادبى کشورشرکت داشتند.
سيدرضا” محمدى” رئيس اتحاديه نويسندگان افغانستان گفت که خُلق خوش، درويشى و زلالى، آدم بى مانندى ازعاصى ساخت، شعر هاى عاشقانه عاصى پُرازقصه هاى جنگ و آزاديخواهى بود. راکت کور جنگهاى سه دهه قبل، يکى ازداغ هايى بود که دل عاصى راسوراخ کرد؛ اما داغ آن را بدل دوستداران شعرش همچنان باقى ماند .
وى براى کسانى که باعث کشته شدن عاصى و عاصى هاى ديگرگرديده اند، درحاليکه بُغض گلويش را ميفشرد، نفرين فرستاده و اين مصرع از شعر اورا به زمزمه گرفت.
اين ملت من است که دستان خويش را – در گرد آفتاب کمر بند کرده است
رحمت الله “بيگانه” رئيس راديوآموزگار يکى از دوستان شخصى عاصى گفت که قهارعاصى، شاعر خوب و دوست داشتنى بود، وى در موقعى که راکت بر سينه اش اصابت کرد وشعر را در زبان او خشکاند، هنوز هم از جيب هايش کاغذ ميکشيد و شعرميخواند .
بيگانه افزود: “با هم بسوى کارته پروان چهارراهى مولانا روبه روى ليسه نادريه ميرفتيم، راکت از هر طرف بر سينه زخمى کابل اصابت ميکرد، وقتى من براى عاصى گفتم راکت مى آيد، طبق معمول با لبخند تلخى گفت: راکت صاحب ندارد. درهمان لحظه با صداى مهيبى از جا پريديم؛ من زنده ماندم اما عاصى ازدنيا رفت.”
وى علاوه نمود که درسالهای حاکمیت رژیم کمونیستی در افغانستان، گاه در لفافه وگاه با صراحتی شاعرانه، شعرهایی در تعارض با حاکمیت سرود. همین لحن معترض، پس از آنهم برجای ماند و کتاب “از جزیره خون” حکایتگر اعتراض اوست.
دربخش ديگرمحفل، شمارزيادى از جوانانى که شعر عاصى را دوست داشتند، بر سر مقبرۀ وى به دکلمه اشعارش پرداختند که ساعتها ادامه پيدا کرد.
قهار عاصی درکابل، شامل مکتب ابوریحان البیرونی شد. از مکتب به درجه عالی فارغ گردید واز رشته زراعت از پوهنتون کابل لیسانس گرفت.
عاصى در دهۀ ١٣٦٠ هجرى شمسى، با خانوادهاش به ایران کوچید ودر مشهد اقامت گزید. در ایران، هم برای ایجاد ارتباط میان شاعران مهاجر ومقیم آن کشور کوشید و هم آثاری تألیف کرد که به صورت کتاب و مقاله دراین کشور چاپ شد وغالباً نیز با پشتکار محمدحسین جعفریان شاعر ایرانی و دوست عاصی همراهی می شد.
اما مدت کوتاهی پس از اقامت عاصی در مشهد، مقامات ایرانی اجازه ماندن به او ندادند و شاعر آواره افغان، نومیدانه روانه کشور شد و با همسرش میترا و تنها فرزندش مهستی، مشهد را به قصد هرات و سپس کابل ترک کرد که بعداً در رويداد اصابت راکت جان باخت.
انتهای پیام
www.af.shafaqna.com