پنج‌شنبه 9 حمل 1403

آخرین اخبار

طالبان ساخت قطعه چهارم راه آهن هرات-خواف را به یک شرکت روسی سپرد

شفقنا افغانستان - طالبان اعلام کرده‌اند که قرارداد ساخت...

طالبان در پسابند غور با حمله بر یک خانه دختری را ربودند

شفقناافغانستان- منابع محلی در غور می‌گویند‌ که طالبان یک...

طالبان 5 نفر را در قندهار در ملاءعام شلاق زدند

شفقناافغانستان- منابع محلی می‌گویند که طالبان پنج تن را...

طالبان ‏هفت نفر را در کابل و قندهار در محضر عام شلاق زدند

شفقنا افغانستان- دادگاه عالی طالبان از تطبیق حکم تعزیزی...

حباب ماهی، زشت ترین موجود دریایی+ویدئو

شفقناافغانستان _ ویدئو؛ عجایب خلقت/ حباب ماهی لقب زشت...

وزارت صحت غزه: آمار شهدا در نوار غزه به ۳۲۵۵۲ نفر افزایش یافت

شفقناافغانستان- وزارت صحت فلسطین امروز(پنج‌شنبه) تعداد قربانیان جنگ میان...

وقوع زلزله ۵.۱ ریشتری در مرز افغانستان و پاکستان

شفقنا افغانستان- مرکز زلزله‌نگاری امریکا از وقوع یک زمین‌لرزه...

خبرنگاران در تبعید: عبیدالله احمدی و رامین امیری هر چه زودتر باید از بند طالبان رها شوند

شفقناافغانستان- گروهی از خبرنگاران تبعیدی افغان در امریکای شمالی...

انستیتوت مطالعات استراتژیک استرالیا: طالبان در خصوص مبارزه با داعش و القاعده در افغانستان دروغ می گوید

شفقناافغانستان- انستیتوت مطالعات استراتژیک آسترالیا می‌گوید که ادعای طالبان...

ابراز نگرانی عفو بین‌الملل از نقض حقوق زنان و دختران درپی اخراج مهاجران افغان از پاکستان

شفقناافغانستان- سازمان عفو بین‌الملل می‌گوید که طرح بازگرداندن اتباع...

آغاز به کار اولین بانک اسلامی در اوگاندا

شفقناافغانستان- اولین بانک اسلامی در اوگاندا آغاز به کار...

فروش آیفون در بزرگترین بازار دنیا حدود 33 درصد کاهش یافت

شفقناافغانستان- فروش آیفون در چین در فوریه نسبت به...

وضعیت آب و هوای کابل و دیگر ولایات/ ۹ حمل 1403

شفقناافغانستان- ریاست هواشناسی طالبان از احتمال بارش باران در...

باران الماس در سیاره نپتون+ویدئو

شفقناافغانستان _ ویدئو؛ عجایب خلقت/ باران الماس در نپتون

پرچم عزا در حرم مطهر امام علی علیه‌السلام برافراشته شد+ تصاویر

شفقناافغانستان- در آستانه سالروز شهادت امام علی علیه‌السلام مراسم...

رییس کمیته روابط خارجی پارلمان آمریکا خواستار آزادی فوری یک شهروند آمریکایی از زندان طالبان شد

شفقناافغانستان- مایکل مک‌کال، رییس کمیته‌ روابط خارجی مجلس نماینده‌گان...

کرن دیکر:محدودیت‌های طالبان بر زنان شاغل سالانه یک میلیارد دالر برای افغانستان هزینه دارد

شفقناافغانستان-  کرن دیکر، کاردار سفارت امریکا برای کابل گفته...

نرخ مواد سوختی و غذایی در بازارهای کابل/ ٩ حمل ١۴٠٣

شفقناافغانستان- قیمت مواد سوختی و مواد غذایی در بازار...

نرخ پول افغانی در برابر ارزهای خارجی/٩ حمل ١۴٠٣

شفقناافغانستان- ارزش پول افغانی در برابر ارزهای خارجی در...

پاسخ آیت شبیری زنجانی درباره حکم نماز و روزه در سفر شخصی با ماشین دولتی

شفقناافغانستان – حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی به...

دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان

شفقناافغانستان– دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان را در...

«تأثیر روحیات مردم در وقوع واقعه عاشورا» در گفت وگوی شفقنا با دکتر ناصری

شفقنا افغانستان- مدعیان همراهی امام حسین(ع) فراوانند که اگر امروز عاشورایی باشد و کربلایی، نامه های آنها نامه های کوفی نیست و شمشیر بر روح دین نخواهند کشید. در میان خودمان بسیار دیده و شنیده ایم که اگر امام(ع) به ایران رسیده بود، سال ۶۱ هجری آن اتفاق رخ نمی داد؛ اما واقعا روحیات ملت مسلمان و به ویژه مردم عراق در روزگار امام حسین(ع) چقدر بر وقوع واقعه عاشورا موثر بوده است؟ و «هیهات من الذله» و «کونوا احرارا» به عنوان جملات محوری امام حسین(ع) در این روز چقدر با ویژگی های مردم آن عصر متناسب است و امروز به چه کار خواهد آمد؟

 

824

 

«به طور قطع این روحیه تأثیر داشته است که اگر نبود پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر(ص) چنین اتفاق عمیق، بزرگ و فجیعی رخ نمی‌داد». این جمله صریح دکتر عبدالله ناصری طاهری، استاد و پژوهشگر تاریخ اسلام در این مورد است. او به دنبال یافتن گمشدگی ای که در تاریخ احساس می کرد، سال ها پیش مهندسی الکترونیک را کنار گذاشت و به دنبال پرده برداشتن از حقایق در دل تاریخ جست وجو را آغاز کرد. دکتر ناصری در بحث و گفت وگو با خبرنگار شفقنا بر این نکته تأکید دارد که باید برگشت و نوع نگاه به تاریخ صدر اسلام را تغییر داد. در این راستا نیز اولین گام را پذیرش این مطلب می داند که جاهلیت را نباید یک دوره تاریخی قلمداد کرد که با بعثت پیامبر(ص) تمام شده است بلکه جاهلیت یک روند ارزشی-اخلاقی است که حتی بعد از فوت پیامبر(ص) بلافاصله می‌تواند احیا شود.

او در بررسی تناسب میان «هیهات من الذله» و «کونوا احرارا» با مولفه هایی در دوران عاشورا، می گوید: روح جمله هیهات من الذله در حرکت امام(ع) با اهل بیت خود از مدینه به مکه و  عراق است چون ماندن در این شرایط، تن آسایی، زندگی محوری و آسایش محوری یک نوع ذلت و خواری خواهد بود. در واقع این خطاب، خطابی تاریخی به همه است که در شرایطی که جریان اصلی دین در حال منحرف شدن است و خواسته اجتماعی هم برای مقابله با آن وجود دارد، باید تکلیف اجتماعی را انجام داد و زیر بار ذلت نرفت.

ناصری با تأکید بر اینکه برای انجام تکلیف اجتماعی یکی از وجوه قطعا وجود خواست اجتماعی است، هیهات من الذله را تبیین و تصویر اصلی علت حرکت امام(ع) و علت رفتن به سوی کربلا معرفی می کند و می گوید: امام حسین(ع) نمی خواست بجنگد؛ بدون تردید در بررسی تمام خطبه های ایشان نیز مشخص می شود که روح کلی این خطبه ها پرهیز از جنگ است. آنچه در طول تاریخ تشیع شیعیان به آن پر و بال داده اند، بخشی اقتضائات عصری و بخشی نیز بازی های خاص فرقه ای، مذهبی و منافع گروهی بوده است. بر این اساس این دو شعار به شرطی می تواند ماندگار و اثرگذار باشد که ما خوانش خود را از واقعه عاشورا تغییر دهیم. این خوانش تاریخ حماسی را به خوانش عقلانی، آموزشی، اخلاقی تبدیل کنیم که امام حسین(ع) چرا این کار را انجام داد و ما چه عبرتی را باید بگیریم.

متن گفت وگوی شفقنا با دکتر ناصری را بخوانید:

*در تحلیل‌های مختلف تاریخی و روانشناسی از تأثیر روحیات ملل بر شکل‌گیری وقایع تاریخی صحبت شده است، آیا این مؤلفه در شکل‌گیری واقعه عاشورا نیز مؤثر بوده است؟ اگر پاسخ شما مثبت است این تأثیر را چقدر و چگونه ارزیابی می‌کنید و چه ویژگی‌هایی در مردم آن روز عراق بوده است که به رقم زدن واقعه کربلا منجر شده است؟

dr-naseri-06

 

ناصری: پیش از آنکه توضیح و تفصیلی دهم، در یک کلام به طور قطع این روحیه تأثیر داشته است که اگر نبود پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر(ص) چنین اتفاق عمیق، بزرگ و فجیعی رخ نمی‌داد. بر این اساس این تأثیر بوده است و حال باید تحلیل کرد که این تأثیر چطور شکل گرفته است و چرا طی نیم قرن ناگهان چنین اتفاق بزرگی رخ داد و مردمی که هنوز صحابه و یاران پیامبر(ص) و تابعین بین آنها هستند، شاهد چنین اتفاقی در دوران خود هستند.

باید برگشت و نوع نگاه به تاریخ صدر اسلام را تغییر داد

جاهلیت یک روند ارزشی-اخلاقی است نه یک دوره تاریخی

به نظر می‌رسد باید کمی برگشت و نوع نگاه به تاریخ صدر اسلام را تغییر داد. دوره قبل از بعثت پیامبر(ص) در ادبیات تاریخی ما به‌عنوان دوره جاهلی نام برده می‌شود؛ واژه‌ای که در قرآن نیز چهار بار تکرار شده است. اولین نکته مورد تأکید من این است که اصلاً نباید آن را یک دوره تاریخی قلمداد کرد که با بعثت پیامبر(ص) تمام شده و ما وارد یک دوره دینی شده‌ایم. خیر! جاهلیت یک روند ارزشی-اخلاقی است که حتی بعد از فوت پیامبر(ص) بلافاصله می‌تواند احیا شود. مورخان صدر اسلام و سیره نویسان به گونه ای تاریخ را تثبیت کرده‌اند که در طول تاریخ اسلام، تلقی برای خواننده این شده است که جاهلیت یک دوره تاریخی است. این در حالیست که جاهلیت یک فرهنگ ارزشی است.

الزاماً همه ابعاد وجودی جامعه دوران ۲۳ ساله پیامبر(ص) منطبق بر گفتمان او نشد

دومین نکته این است که وقتی یک واقعه سیاسی-اجتماعی مانند انقلاب سلامی در یک مقطع و زمان مشخص مانند ۲۲ بهمن روی می‌دهد، آن زمان یعنی ۲۲ بهمن در تقویم تاریخ می‌شود سرنگونی رژیم پهلوی و آغاز دوران انقلاب اسلامی؛ بعثت پیامبر(ص) نیز از نظر زمانی یک مبدأ و یک آغاز است. پیامبر(ص) قرار است پارادایم و گفتمانی به نام گفتمان وحی را طی بیست‌وسه سال از ناحیه خدا بین مردم نشر دهد، اما تأثیرات فرهنگی، اجتماعی، ارزشی و اخلاقی اتفاقی سیاسی، اجتماعی و تاریخی که در یک مقطع خاص تاریخی و در یک زمان کوتاه مانند از غار حرا پایین آمدن تا به خانه رفتن و به خدیجه(س) اعلام کردن رخ می‌دهد، دفعی و آنی نیست و مثل هر پدیده دیگری زمان می‌گیرد. تصور بخشی از مردم مسلمان در طول تاریخ این بوده است که در دوره بیست‌وسه ساله پیامبر(ص) همه آنچه روند ارزشی-فرهنگی در دوره قبل از اسلام بوده، تغییر کرده است چون تقریباً همه جزیره‌العرب یکدست مسلمان شده‌اند و بر این اساس بعد از فوت پیامبر(ص) اتفاق خاص تعجب‌آوری نباید رخ دهد. در حالی که اولین اتفاق رخ‌داده بعد از رحلت پیامبر(ص) ماجرای سقیفه بود که بعد ادامه پیدا می کند و نیم قرن بعد نیز حادثه عاشورا شکل می گیرد. بر این اساس برای فهم خوب حادثه عاشورا باید با این نگاه و این پیش‌درآمد تحلیل کرد که جامعه اسلامی دوران پیامبر(ص) بیست‌وسه سال گفتمان پیامبر را که از ناحیه خدا بود شنید، اما الزاماً همه ابعاد وجودی‌اش منطبق بر آن گفتمان نشد.

dr-naseri-04

سیره پیامبر(ص) و سرگذشت قبایل؛ دو وجه اصلی تاریخ‌نگاری اسلامی

تاریخ اسلام یا تاریخ‌نگاری اسلام نیز دو بخش اصلی دارد که مورخان توجه فراوانی به آن داشته‌اند. یکی از این دو وجه، سیره پیامبر(ص) است؛ به نظر می‌رسد بهترین سند برای خلفای بعدی که می خواسته اند مبنا و چارچوبی برای اداره حکومت خود داشته باشند، سیره پیامبر(ص) بوده است. به این نکته نیز باید توجه کرد که تاریخ‌نگاری اسلامی تقریباً دویست سال بعد از وفات پیامبر(ص) آغاز می شود. به این معنا که از نظر مکتوبات نسبت به وقایع صدر اسلام عقب هستیم. وجه دوم این است که قبایل در تاریخ اسلام -چه در فتوحات و چه در هر نوع فعل و انفعالاتی از جمله حادثه عاشورا- نقشی محوری داشته‌اند. بر این اساس سرگذشت و تاریخ قبایل، دیگر وجه اصلی منابع تاریخ اسلام است که از آن هم نباید غفلت کرد. شخصیت پیامبر(ص) قداستی دارد که کسی در آن خدشه‌ای وارد نمی کند، اما درباره سرگذشت قبایل الزاماً به این شکل نیست که مطابق واقعیت تاریخی باشد و بسیاری افراد به دنبال ثبت ارزش‌های تاریخی برای خود در میان نسل‌های آینده هستند. برای مثال امویان و بنی‌هاشم از دوران قبل از بعثت پیامبر(ص) منازعات طولانی با یکدیگر داشتند. از عصر «قصی بن کلاب» که این دو را کمی منسجم و میان آنها تقسیم کار کرده است، بنی‌امیه بیشتر به شام رفتند، به حوزه شام پرداختند و کارهای تجاری انجام دادند؛ بنی‌هاشم نیز بیشتر در مکه بودند و کارهای بزرگ پرده‌داری، سقایت، حجابت و رفادت را داشته‌اند و مهمان‌نوازی حاجیان کعبه را کرده‌اند. دوره بنی‌عباس به جهت داشتن خلافت طولانی و همین‌طور آغاز تاریخ‌نگاری اسلامی در این دوران از مهم‌ترین دوره‌های تاریخی اسلام است، اما نقشی در تاریخ صدر اسلام ندارند، بنابراین مجبور هستند برای خود نقش‌آفرینی کنند. به همین دلیل مشاهده می‌شود که بسیاری از روایت‌ها و گزارش‌های تاریخی از طریق جد بزرگ آنها یعنی ابن عباس وارد منابع می‌شود؛ چه روایت‌ها و احادیثی که منشأ احکام حقوقی در تاریخ اسلام می‌شود و چه گزارش‌های تاریخی. طبیعتاً این جعل تاریخی، جعل مشهودی است.

*این جعل تاریخی در روایات و احادیث، دوره تاریخی نبودن جاهلیت و نقش محوری قبایل در تاریخ اسلام چه نسبتی با روحیات مردم در نیم قرن پس از رحلت پیامبر(ص) و تأثیر این روحیات در شکل دادن واقعه عاشورا برقرار می کند؟

ناصری: این جعل تاریخی، جعل واقعیت هاست. علت هم این است که به هر حال حدود دویست سال دست ما خالی است. خلیفه دوم گفته است که کتاب خدا بس است و هر که بخواهد نقل روایتی از پیامبر(ص) کند، با او برخورد می کنم. این روند تا قرن دوم نیز ادامه پیدا می کند و پایان آن به عمر بن عبدالعزیز منسوب است. البته بعضی نواندیشان دینی مسلمان در جهان عرب بر این واقعه تاریخی نیز اشکال وارد کرده اند و می‌گویند چنین مطلبی غیرممکن است. در هر صورت در حال حاضر این وجه غالب باور ماست، اما آنچه می توان گفت و در آن تردید نکرد، این است که منابع تاریخی ما به طور مشخص با حادثه عاشورا بیش از یک قرن فاصله دارد. آنچه ما از حادثه عاشورا در اختیار داریم، تاریخ طبری است یعنی مقتل ابی مخنف امروز در دست ما نیست. مقتلی به نام ابی مخنف چاپ شده است که آن مقتل ابی مخنف نیست. طبری به این مقتل دسترسی داشته است، اما این مقتل در قرن ۵-۴ از بین رفته است. بر این اساس قدیمی‌ترین منبع تاریخی برای عاشورا، گزارش‌های طبری در آغاز قرن چهارم است. از سال ۶۱ هجری قمری و رخ دادن واقعه عاشورا تا سال ۳۱۰-۳۰۰ ه.ق حدود دویست و چهل سال فاصله است. ابی مخنف که طبری او را دیده است در نیمه قرن دوم و متوفای ۱۵۷ است که با حادثه عاشورا ۹۵-۹۰ سال فاصله دارد. اگر ابی مخنف، انسان بسیار معمر و کهنسالی باشد، باز هم مشخص است که گزارش ها را از دیگران گرفته است که این دیگران، افراد متفاوت و منابع مختلفی هستند. به همین جهت نیز حادثه عاشورا از حوادثی است که در عین حال که اصل آن بدون تردید مورد قبول همه عالمیان و همه مسلمانان است، اما فروع و پیرایه‌های آن قابل بحث است.

حال اینکه چگونه شد که مردم تن به این حادثه دادند و این حادثه را به سادگی پذیرفتند؛ اگر معنای جاهلیت به جای یک دوره تاریخی، یک فرآیند ارزشی-اخلاقی در نظر گرفته شود، طبیعی است که جامعه بعد از پیامبر(ص) به آداب و سنن گذشته خود بازگردد. از آن طرف نیز خلافت اموی بر اساس این ممیزات اجتماعی، افکارسازی عمومی کند. نکته دیگر این است که وقتی در تاریخ با کثرت و همین‌طور تعارض منابع روبه‌رو می شویم، به اصطلاح روانشناس ها با یک تعارض شناختی مواجه می شویم. این یک پدیده روانشناختی است یعنی نمی توان خود را قانع کرد که حرف آخر چیست. حوادث صدر اسلام از این جنس است جز اینکه اصل آن را می توان بدون تردید پذیرفت. حادثه عاشورا نیز تا اندازه ای عمیق است که وقتی غیرمسلمان ها، شیعیان، مسیحیان، بوداییان، هندوها و امثال گاندی در مورد آن اظهار نظر می کنند، بهتر می توان حادثه را فهمید. برای فهم بهتر موضوع لازم است به مطلبی اشاره کنم؛ تحول پدید آمده در دانش تاریخ در غرب، این علت را داشت که تاریخ را به عنوان یک علم با یک رویکرد جامع و اینکه تاریخ، مادر علوم انسانی است، مورد بررسی قرار دادند. این کاری بود که مکتب آنال انجام داد و به‌ویژه نسل جدید آنها آمدند اعلام کردند که اگر بخواهیم تاریخ گذشته را فهم کنیم، باید از حال به گذشته رویم. در مورد موضوع مورد بحث ما نیز درست است که گاندی گزارش های تاریخی مسلمان ها را خوانده است، اما این گزارش های تاریخی در ذهن یک انسان غیرمسلمان جمع بندی می شود و یک معیار اجتماعی برای حرکت اجتماعی وی شکل می گیرد، بنابراین وقتی گاندی و حتی مسیحیان در مورد حادثه عاشورا و حرکت امام حسین(ع) نظر می دهند اصالت، اهمیت و بزرگی حادثه و عمق فاجعه برای من مسلمان بهتر روشن می شود. در عین حال باید این واقعیت را در نظر گرفت که مردم آن دوران چگونه مردمی بودند، بنابراین ما باید تاریخ عاشورا را برخلاف تحلیل های اخلاقی-فرهنگی بسیاری از محققان یا مورخان، ما تحلیل جامعه شناسانه و انسان شناسانه کنیم.

dr-naseri-01

*شما روحیات مللی که ابتدای صحبت مورد سؤال واقع شد را به همان روند ارزشی-اخلاقی جاهلیت تعبیر می کنید که در زمان واقعه عاشورا بازگشته بود و در طول زمان ممکن است بروز کند و حتی امروز هم شاهد آن باشیم؟

ناصری: دقیقاً. یعنی این یک مقوله ارزشی، اخلاقی و فرهنگی است که بلافاصله بعد از پیامبر(ص) بازگشت و حتی در دوران حیات پیامبر(ص) وجود دارد و نمی‌توان آن را انکار کرد. در دوران حیات پیامبر(ص) نیز صحنه‌های متعددی مشاهده می شود که نشان از وجود این مقوله دارد.

*این مقوله ارزشی، اخلاقی و فرهنگی جاهلیت با تمام ویژگی هایش منحصر به مردم آن منطقه و آن جغرافیاست؟

ناصری: در ابتدا در جزیره‌العرب و بعد هم که فتوحات ادامه پیدا می کند، در حوزه های مختلف مشاهده می شود، اما این وضعیت در جزیره‌العرب و شام و عراق بسیار قوی تر بوده است، تا مناطقی مانند ایران، ماوراءالنهر یا حتی مناطقی مثل مصر و شمال آفریقا یعنی بخش های دیگری که به سرزمین های اسلامی پیوسته اند. به نظر می رسد مناطقی که عربیزه شده اند و اسلام از نظر فرهنگی، هویت عربی پیدا کرد، این عارضه احیای ارزش های جاهلی بیشتر مشاهده می شود. به جمع بندی مرحوم آقای دکتر شهیدی تأسی می کنم که به اعتقاد من بهترین جمع بندی است. معاویه صلحی را با امام حسن(ع) امضا کرده و یکی از بندهای توافقنامه این است که خلیفه و جانشین تعیین نشود، اما معاویه با تعیین یزید به‌عنوان جانشین، عهدنامه را نقض کرده است. به گفته مرحوم شهیدی کانون های اصلی جامعه برای تصمیم گیری خلیفه بعد از معاویه چند نقطه بیشتر نیست. یکی بصره است که گرایش های عثمانی دارد و با اهل بیت(ع) سازگاری ندارد بنابراین همراهی نمی کنند. یکی مدینه است که با وجود حضور امام حسین(ع) در آنجا اما مردم، مردم دنیاگذر و دنیاگذرانی شده اند. یکی شام است که به‌عنوان پایگاه امویان شناخته می شود و دیگری نیز کوفه است که به اصطلاح کانون شیعی عراق است. این مردم از امام حسین(ع) دعوت کردند، امام(ع) نیز باید تکلیف اجتماعی خود را انجام دهد. تحلیل امام(ع) مشخص است که این جامعه، جامعه همراهی نیستند، اما وقتی هزار نامه کمتر و بیشتر به مدینه رسید، حضرت که امام جامعه شیعی است و تکلیف اجتماعی دارد، باید حرکت کند و به سمت کوفه برود. به او گفته اند که یزید را نماینده اسلام نمی دانند و می خواهند حکومت را به دست ایشان دهند. امام حسین(ع) برخلاف تحلیل جبری مشیتی تقدیری که من آن را نمی پذیرم، وقتی به سرزمین عراق می رسد و می بیند که ورق برگشته و آن روحیه بسیار قوی‌تر جاهلی احیا شده است، می خواهند برگردند که راه را بر او می بندند. تحلیل جبری که درباره عاشورا می شود بنا بر روایتی است که به اعتقاد من اصالت ندارد و خداوند نیز بر هیچ بنده ای حتی بر امام خود جبری را تحمیل نمی کند و امام حسین(ع) کاملاً بر اساس اراده و اختیار و چون مأمور به تکلیف اجتماعی است، این راه را برمی‌گزیند. زمانی هم که می خواهد بازگردد، حر بن یزید ریاحی راه را بر او می بندد. عبیدالله بن زیاد هم به او گفته است که یا امام حسین(ع) را می کشد یا بیعت تأیید خلافت یزید را می گیرد. وقتی راه بر امام بسته شد، طبیعتاً مجبور بود که بایستد، بجنگد، وگرنه مگر جز خدا کسی مالک هر نفس دیگری است که امام حسین(ع) در جبری محتوم، اهل بیت را با خود همراه کند و به چنین جنگی ببرد. این هم ناشی از همان عدم همراهی است.

مردم در واقعه عاشورا چکیده مثلث ترس، طمع و جهل هستند

انیشتین تعبیر زیبایی دارد. او سه واژه ترس، طمع و جهل را سه قدرت حاکم بر جهان می داند. این موضوع در واقعه عاشورا به خوبی مشاهده می شود؛ همان مطلبی که تحت عنوان تأثیر روحیه مردم مورد اشاره قرار گرفت. مردم چکیده این مثلث هستند؛ بخشی ترسیده اند، بخشی دلبستگی به دنیا پیدا کرده اند و بخشی دچار جهل هستند و روح اصلی گفتمان پیامبر(ص) یا گفتمان وحی را درک نکرده اند. در کنار این عوامل، امویان نیز بیکار ننشسته اند و کاملاً افکار سازی کردند.

روح اندیشه ارجاء با روی کار آمدن معاویه در جامعه احیا شده است

در تاریخ فرق و ملل اسلامی نام «مرجئه» یا اندیشه ارجاء مشاهده می شود که در منابع تاریخی بنیانگذار اصلی آن فرزند محمدبن حنفیه یعنی برادرزاده امام(ع) معرفی شده است. اگرچه بر این اساس اندیشه ارجاء از لحاظ تاریخی بعد از واقعه عاشورا شکل گرفته است، اما به نظر می رسد روح اندیشه ارجاء با روی کار آمدن معاویه در جامعه تحت سیطره امویان احیا شده است، به‌ویژه در جامعه مرکزی که عراق، جزیره‌العرب، بخش هایی از ایران و شام را شامل می شود. این اندیشه ارجاء یعنی ایمان به خداوند، اصل و عمل، فرع آن است. خداوند با عمل انسان ها کاری ندارد و اصل، ایمان است. اینکه اندیشه ارجاء، می گوید فقط ایمان و ایمان را اصل قرار می دهد، به چه معناست؟ یعنی اراده و اختیار انسان گرفته شده است. این نیز از مختصات روحیه اجتماعی مردم است. به همین دلیل است که وقتی واقعه ای به این عظمت و بزرگی رخ می دهد، یکسری از مردم تماشاچی هستند. به این معنا که با خود می گویند یزید، خلیفه مسلمانان و امام حسین(ع) هم نواده پیامبر است و اختلاف، اختلافی بین دو نگاه اعتقادی است. این اندیشه ارجاء در قرن پنجم می رسد به اینجا که امام محمد غزالی به‌عنوان چهره شاخص جهان اسلام، می گوید من قبول دارم که امام حسین(ع) در حادثه عاشورا شهید شد، اما اختلاف، اختلاف دو مجتهد است و حادثه را تا این اندازه تنزل می دهد که هر دو انسان هایی صاحب‌نظر در دین، فقیه و مجتهد هستند و عاشورا اختلافی اعتقادی میان این دوست. حتی حادثه منازعات امام علی(ع) و معاویه را نیز با یک رویکرد کاملاً فکری تحلیل می کنند و در این سطح تنزل می دهند و نتیجه می گیرند که به هر حال یکی از آنها مصاب و یکی مخطأ هستند و خداوند در روز قیامت در مورد آنها تصمیم می گیرد. اندیشه ارجاء در اینجا خود را نشان می دهد که یک واقعه تاریخی رخ داده است، هر دو هم مؤمن هستند و در اندازه دو مجتهد ظاهر شده اند و با هم بر سر حکومت منازعه دارند؛ بقیه آن دست خداست و خدا در مورد آنها روز جزا تصمیم می گیرد. حادثه تا این حد پایین می آید، اما این زمینه اجتماعی دارد یعنی باور مردم است. همانطور که تأکید شد، اندیشه ارجاء اگرچه از لحاظ تاریخی نسبت به سال شصت و یک هجری متأخر است اما روح آن در جامعه سال ۶۱ هجری حضور دارد. اینکه فرض کنیم اگر واقعه عاشورا در جای دیگری اتفاق می افتاد، آیا چنین تبعاتی داشت، بحث دیگری است. در آن دوره مردم کوفه تنها حوزه ای هستند که به اهل بیت(ع) علاقه و گرایش دارند و افرادی هستند که روح شیعی دارند و کانون اصلی تشیع در کوفه قرار داشت. این جامعه بود که به امام نامه نوشتند و گفتند دیگر یزید را نماینده پیامبر(ص) نمی دانند. معاویه هوشمندی ها و زیرکی هایی داشت که بعضی ظواهر را حفظ می کرد. روایت منسوب به امام حسین(ع) که «تا زمانی که معاویه زنده است دست به شمشیر نمی برم» نیز به همین جهت است. فاصله سال ۵۰ تا ۶۰، مدت زمانی ده ساله است که هنوز معاویه خلیفه است و امام حسین(ع) امامت شیعه را دارد. این در حالیست که یزید چهره بسیار عریان و احیا شده ارزش های جاهلی است و جامعه هم کاملاً نسل جدید هستند؛ نسلی هستند که با پیامبر(ص) فاصله دارند و بخشی از آنها اصلاً پیامبر را ندیده اند و گفتمان وحی را درک نکرده اند. در همین فاصله، روایت ها، احادیث و نقل قول های متفاوتی از پیامبر(ص) نقل شده است و تصویر جامعه نیز در نهایت این شده است که خلافت مشروع اموی که بعد از خلیفه چهارم -از نظر آنها- یعنی امام علی(ع) روی کار آمده است و هر که بخواهد در برابرش قیام کند، خونش هدر رفته است و خروج علیه دین شمرده می شود. این چارچوب ذهنی جامعه است بنابراین به سادگی این روحیه و این باور می تواند بستر چنین حادثه فجیع و بزرگی را فراهم کند.

dr-naseri-05

*چرا قدرت این روحیه و این باور بیشتر از آن گرایشی است که در مردم کوفه به اهل بیت(ع) وجود داشت و چرا در تاریخ اغلب شاهد برتری گرفتن جهل بر آگاهی و عاطفه بر عقلانیت در شکل دادن وقایع هستیم؟

ناصری: به دلیل همان سه قدرتی که از قول انیشتین گفتم که همیشه بر جهان حاکم بوده است؛ این سه مؤلفه در جامعه عراق، جدی است. خلیفه اموی نیز خوب تشخیص داد که باید نعمان بن بشیر را بردارد، فردی را جای او بیاورد که تا نگاه بخش اعظمی از مردم کوفه به چهره او افتاد، دچار ترس شدند. عبیدالله بن زیاد چنین ویژگی ای دارد؛ او حاکم بصره است و با حفظ سمت، مدیریت کوفه را نیز به او می بخشند یعنی مدیریت اصلی عراق را در دست می گیرد. عبیدالله فردی است که به سادگی می تواند واقعه را کنترل کند؛ می توان گفت تمام آنهایی که به امام حسین(ع) نامه نوشته اند و از او دعوت کرده اند و قرار بوده است که پشت سر امام باشند، یکی یکی جا زده اند. تعداد این نامه ها در برخی منابع تا هزار نامه یا حتی بیش از آن ذکر شده است، اما باید به این نکته توجه کرد که اعداد را نباید چندان بزرگ کرد. واقعیت جغرافیای تاریخی عراق آن روز می گوید که از جامعه کوفی همین میزان-حدود هزار- نامه بیشتر نمی توانست منتشر شده باشد. در حوادث تاریخی، زمان می برد تا ابعاد بسیاری از آن روشن شود. همیشه برای تحلیل وقایع تاریخ صدر اسلام و وقایع بسیار فاصله دار با زمان امروز، باید از نمونه ها و نسخه های مشابه  و نزدیکتر که در جهان امروز رخ داده است، استفاده کرد. وقتی انسان با حوادث تاریخی نزدیکتر به خود که به سادگی می تواند قلب شود، رو به رو می شود، بسیار ساده تر می تواند حوادث گذشته را نیز تحلیل کند، برای اینکه انسان ها همان انسان ها و مکانیسم جعل خبر یا مکانیسم قلب واقعیت هم همان مکانسیم است و فرقی نمی کند. این مسأله نیز ریشه در همان سه گانه ای دارد که انیشتین سه قدرت حاکم بر جهان می داند. به طور مثال فردی می خواهد هویت جمعی یا هویت سیاسی خود را حفظ کند بنابراین واقعیت حادثه عاشورا را به گونه ای دیگر گزارش می کند. به قول مرحوم آقای دکتر شهیدی، حادثه عاشورا در عین حال که بسیار عمیق، فجیع و رقت بار است و شکی در این نیست، اما این را باید پذیرفت که بعد از واقعه عاشورا و به‌ویژه از قرون سوم و چهارم که تشیع در عرصه اجتماعی و در اقلیتی قرار گرفته که مورد ضرب و شتم و آزار حاکمان و خلفا و امرای وقت بوده است، مجبور بوده است برای حفظ هویت خود به دلبستگی های عاطفی خود بسیار بپردازد. از جمله این دلبستگی ها، حادثه عاشوراست بنابراین از این زمان به بعد است که مشاهده می شود حادثه عاشورا اساساً شاخ و برگ گرفته و ابعاد آن از نظر عاطفی روز به روز گسترده تر شده است. به همین جهت هم است که امروز نیز هر چه بزرگان، علمای روشن بین و فقها و مراجع روشن ضمیر می گویند، باز نمی توان جامعه را به سمتی برد که ابعاد عقلانی حادثه عاشورا را بیشتر مدنظر قرار دهد، نمی تواند بپذیرد. زیرا در آن ضمیر ناخوداگاه جمعی –و بقول برخی از جامعه شناسان، مخیله اجتماعی مردم- این بخش بسیار بسیار قوی تر است. چرا که به قول روانشناس معروف یونگ، خودآگاهی های مردم در برابر ناخودآگاهی های آنها که ریشه در همان تخیلات یا مخیله اجتماعی دارد، به مثابه جزیره ای در میان یک اقیانوس بزرگ است، بنابراین بسیاری اوقات آن مناسبات قبایلی است که حادثه و روحیات را شکل می دهد.

روحیات مردم یکی از ملموس ترین بسترهای اجتماعی برای رخدادهای تاریخی است

شاید امروز این پرسش مطرح شود که مردم چرا به سادگی نشستند و تماشا کردند؟ مگر امام حسین(ع) نوه پیامبر(ص) نبود؟ نوه پیامبر بود، اما جامعه بعد از پیامبر(ص) دوباره به آن دلبستگی های اخلاقی و ارزشی گذشته اش چرخش پیدا کرد. به همین جهت روحیات مردم یکی از ملموس ترین بسترهای اجتماعی برای رخدادهای تاریخی به شمار می رود.

در تحلیل تاریخ اسلام باید حتماً با مدد عقل، جمع بندی هایی داشت

نکته دیگری که باید مورد توجه قرار داد، این است که حجاب معاصرت یک واقعیت در بیان تاریخی است یعنی پوششی است که اجازه نمی دهد وقایع بیان شود، بنابراین باید زمان بگذرد و روند تاریخ در شکل گیری ذهنیت واقعی انسان ها و حقیقت ذهن آنها تأثیر می گذارد. به طور مثال به همین جهت است که نمی توان چندان ساده در مورد دوره پهلوی حرف زد. درباره رضاخان می توان کمی صحبت کرد، اما در مورد دوره محمدرضا هنوز نمی توان حرف زد. برای اینکه این حجاب معاصرت باید از بین برود. از بین رفتن حجاب معاصرت نیز با گذشت زمان رخ می دهد یعنی باید نسل های هم عصر کنار روند. آن زمان است که می توان واقعه تاریخی را بیان کرد. آن واقعه تاریخی هم براساس گزارش های مستند است دیگر؛ گاهی گفتارها تا حدی متنوع و ضد و نقیض می شود که انسان خود به خود دچار آن تعارض شناختی می شود که در اصطلاح گفته شد پدیده ای روانشناختی است و کاری هم نمی توان برای آن انجام داد. با ویژگی هایی که تاریخ نگاری اسلامی ما دارد که تاریخ به سفارش حکما نوشته شده است و نه به خاطر مردم و مردم نقشی در تاریخ نوشته شده ندارند، باید حتماً در تحلیل تاریخ با مدد عقل، جمع بندی هایی داشت. در عین حال این نکته را نیز باید در نظر گرفت که در تاریخ باید از جغرافیا نیز مدد گرفت و در غیر این صورت پژوهش و برداشتی ناقص خواهید داشت. مدد گرفتن از عقل و جغرافیا و دیگر علوم انسانی کمک می کنند تا بتوان جنبه های عاطفی ماجرا را از واقعیت تفکیک کرد زیرا در طول تاریخ، حوادثی که فاجعه های بزرگی هستند، شاخ و برگ بیشتری یافته اند، برای داشتن تأثیرگذاری بیشتر بر ذهن مردمی که اساساً در برابر تاریخ چندان عقلانی نگاه نمی کنند. مشاهده می شود که هر چه جامعه عقلانی تر شد، پدیده های تاریخی گذشته، بسیار بهتر امکان تحلیل یافت یعنی به میزانی که عقلانیت در تجزیه تحلیل افزایش پیدا کرد، آن عواطف رنگ می بازد بنابراین میزان تأثیر روحی بر نقل واقعه یا عکس العمل نسبت به واقعه حقیرتر می شود. در جمع بندی پاسخ باید گفت که این مردم مردمی هستند که نیم قرن بعد از وفات پیامبر(ص) کاملاً تغییر مسلک دادند؛ نه اینکه از مسلمانی برگشتند بلکه مشرب زیست خود را در مثلثی که گفته شد قرار دادند. آن زمان دیگر آن ترس و طمع و جهل سیطره انداخته است؛ درست است عقیده مسلمانی برقرار است، اما روح عقیده مسلمانی جز در قشر بسیار محدودی از جامعه آن روحی نیست که در گفتمان پیامبر(ص) وجود دارد. عقیده هست، اما پدیده های دیگری نیز وجود دارد. یکی قبیله است و ارزش های قبیله هنوز پابرجاست. در حادثه عاشورا بخشی از جریان عرب جنوب و شمال که از عصر جاهلیت با یکدیگر می جنگیدند، تأثیرگذار هستند. یمانی ها در واقع قبایل همسو با اهل بیت(ع) هستند که بخشی نیز شیعه هستند بنابراین می خواهند از مضری های شامی انتقام بگیرند.

*شما بر تاثیر روحیات اجتماعی بر شکل گیری واقعه عاشورا تأکید کردید. با وجود این تأثیر و با توجه به حاکمیت سه قدرت جهل و طمع و ترس بر جهان و نه تنها بر منطقه مورد نظر ما در هزار و چند صد سال پیش و اینکه پنجاه سال بعد از رفتن یک پیامبر بازگشت به فرهنگ و ارزش های جاهلی به وجود می آید، چطور می توان آن را تحلیل کرد که امروز این اتفاق رخ ندهد و چرا همیشه شاهد بازگشت ارزش های جاهلی بوده ایم که یکی از نمودهای فاجعه بار آن در عاشورا مشاهده می شود؟

ناصری: حکومت ها و خلافت ها در طول تاریخ اسلام همیشه برای دفاع از رفتارهای سیاسی-حکومتی خود در میان جامعه مسلمانی نیازمند تئوری سازی و نظریه پردازی هستند. درست است که علم کلام در مورد بسیاری از مسایل صحبت کرده است، اما فارابی جمله زیبایی در این مورد دارد که من به آن باور دارم. جمله فارابی این است که علم کلام به‌عنوان یک علم سیاسی همواره مدافع توجیهات و نظریات فقهی بوده است. فقه استنباط کرده و علم کلام دفاع کرده است. اندیشه ارجاء نسبت به واقعه عاشورا متأخر است، اما در ناخودآگاه ذهن جامعه وجود دارد و امویان نیز کاملاً از آن استفاده می کنند. به این شکل که شما به خداوند ایمان دارید، تمام شد؛ دیگر دغدغه نداشته باشید. حکومت ها از بسیاری از حوزه های فردی بهره برداری های خاص خود را کرده اند. به طور مثال ما در میان باورها و اعتقادات خود دو اصل امر به معروف و نهی از منکر را نیز در فروع دین داریم. این دو اصل مثل نماز کاملاً بخشی از حوزه های فردی هستند. شما امروز پدیده ای را در جامعه مشاهده می کنید، مطابق آنچه در همین فقه سنتی ما آمده است، اگر شرایط آن اقتضا کرد، می توان امر به معروف یا نهی از منکر کرد. دستگاه حکومتی، خلفا و حاکمان مسلمان بعدها در این مورد چه کرده اند؟ بر اساس امر به معروف و نهی از منکر که یک قاعده و تکلیف فردی است، دیوانی به نام دیوان حسبه تأسیس کرده اند که ما هم در تمدن اسلامی به آن بسیار بالیده ایم. حتی غربی ها هم برای ساختار نظام دیوانسالاری خود در اندلس اسلامی از آن الگو گرفته اند، اما این حسبه بعدها در بسیاری مناطق برای مردم مسأله ساز شده است. نظام احتساب براساس همین قاعده بزرگ شده است، در حالی که این دو حوزه های فردی است. انسان، تعهداتی اجتماعی دارد که بن مایه این تعهدات اجتماعی، اخلاق است. حکومت هم باید نظام اجتماعی خود را داشته باشد، اما در حکومت دینی این نظام اجتماعی باید بر اساس روح کلی گفتمان وحی باشد. پیغمبر(ص) برای اخلاق نازل شده است و نازل نشده است که حتماً کسی را روزه گیر کند. این صراحت قرآن است. خداوند در آیات متعدد به پیامبر می گوید که تو فقط مأمور ابلاغ هستی و وکیل مردم نیستی. مضمون آیه ۹۹ سوره یونس این گونه است که به صراحت به پیامبر(ص) گفته شده است که «اگر خدا می خواست همه مردم را به دین تو مؤمن می کرد و تو اجازه نداری به کراهت و به اجبار کاری کنی که همه مردم مؤمن شوند». آزادمنشانه تر از این گفتمان، چه در روح دین است؟ نظام اجتماعی جای خود و حتماً باید باشد و اگر نباشد، آنارشیسم تولید می شود، اما نظام اجتماعی بخصوص در حکومت دینی باید مبتنی بر آن روح اصلی گفتمان وحی شکل گرفته باشد. این مناسبات انسان با جامعه و حکومت را تشکیل می دهد. در کنار آن مناسبات فردی انسان با خداست که آن تنها انسان است و خدا و هیچ چیز نمی تواند میان آن باشد. این در حالیست که در تاریخ اسلام اغلب خلافت ها و حکومت ها اتفاقاً همین موضوعات را بیشتر مورد حساسیت قرار داده اند و برخی افراد بیش از خدا برای مسلمان شدن انسان ها دغدغه داشته اند. کاری که امروز باید اتفاق بیفتد که جریان نواندیشی صورت داده، همین است که ما باید مبتنی بر کلام اصلی یعنی قرآن، نظام اجتماعی را نیز بر اساس روح اصلی گفتمان وحی شکل دهیم. چراکه تنها سندی که شکی در آن نیست، قرآن است؛ در متون حدیثی اهل سنت و همینطور شیعه به هر حال روایات جعلی و غیر صحیح فراوانی وجود دارد. اهل سنت چهار امام دارند و باب اجتهاد را نیز بسته اند. فاصله اولی -ابوحنیفه- با چهارمی -ابن حنبل- صد و بیست سال است. در تاریخ در مورد ابوحنیفه مطلبی نیست، اما بعدی که تقریباً هم عصر هستند، مالک بن انس است. او می گوید من گشته ام و تمام آنچه را به عنوان روایت صحیح از پیامبر(ص) پیدا کرده ام، سیصد و در نهایت تا هفتصد مورد است. صد و بیست سال بعد، ابن حنبل گفته است که مسند ابن حنبل خود را که از مراجع حدیثی مسلم و قابل اعتنای اهل سنت است، از میان هفتصدهزار و گاهی تا یک میلیون روایت از پیامبر استخراج کرده است. مشاهده می شود که جریان جعل حدیث در تاریخ چه کرده است. این در تشیع هم بوده است، اما چون به هر حال دامنه جغرافیایی اهل سنت گسترده تر بوده و حاکمیت داشته اند، در حالی که شیعه هیچوقت به آن معنا حکومت نداشته است، این دامنه برای تشیع، دامنه محدودتری است. تاریخ هم همینطور است و به همین دلیل در حادثه عاشورا نیز نمی توان حرف آخر را زد. حرف آخر جز اینکه واقعه ای رخ داد، مردم نامه نوشتند، امام(ع) هم مأمور به تکلیف اجتماعی بود و به سمت کوفه رفت. نزدیکی های صحنه مشاهده کرد که ورق برگشته است، خواست برگردد چرا که تکلیف اجتماعی خود را انجام داده بود، اما اجازه ندادند که یا باید بیعت کند یا باید بایستد و بجنگد. امام حسین(ع) نیز با چنین فردی بیعت نمی کرد؛ در جنگ هم مشخص است که چه می شود.

* می توان گفت دو شعار یا دو مفهوم «هیهات من الذله» و «کونوا احرارا» که در جملات دیگر امام حسین(ع) نیز با عناوینی دیگر تجلی می یافت به‌عنوان دو جمله محوری امام حسین(ع) در روز عاشورا قرار گرفت. در ادامه تحلیل تاریخی جامعه آن زمان که شما به ویژگی های آن اشاره کردید، چه عناصری در جامعه آن روز موجب شد که حضرت این دو جمله را به عنوان محورهای اصلی نهضت خود برگزیدند و اصلاً  ویژگی های مردم آن روز در این انتخاب چقدر تأثیر و اهمیت داشته است؟

ناصری: در ابتدا باید نکاتی را در نظر گرفت تا دلیل تأکید بر این دو جمله که در تاریخ به نام امام حسین(ع) ثبت است، مشخص شود. امام حسین(ع) در مدینه بودند و بعد از دریافت نامه ها از طرف کوفیان، برای تکلیف اجتماعی خود و نه به دلیل نگاه های تقدیری و مشیتی به سمت کوفه حرکت کرد. امام حسین(ع) آمده است تا تکلیف اجتماعی خود را انجام دهد؛ در حکومتی که زشت ترین رفتارها به نام پیامبر(ص) و به نام دین انجام می شود و در واقع فردی جانشین پیامبر شده است که آن چهره از او در تاریخ ثبت است. چهره ای که به قول همه مورخان حتی اهل سنت نه تنها با پیامبر اسلام بلکه با پدر وی معاویه نیز بسیار فاصله دارد. روح جمله هیهات من الذله اینجاست یعنی در حرکت امام(ع) با اهل بیت خود از مدینه به مکه و  عراق چون ماندن در این شرایط، تن آسایی، زندگی محوری و آسایش محوری یک نوع ذلت و خواری خواهد بود. روح جمله آن است و در واقع این خطاب، خطابی تاریخی به همه است که در شرایطی که جریان اصلی دین در حال منحرف شدن است و خواسته اجتماعی هم برای مقابله با آن وجود دارد، باید تکلیف اجتماعی را انجام داد و زیر بار ذلت نرفت. بعد از عاشورا هم همین روند منحرف شدن دین از جریان اصلی ادامه دارد اما خواسته اجتماعی نیست. در حالی که در عاشورا خواسته اجتماعی وجود دارد و حدود هزار نفر نامه نوشته اند که ما با شما هستیم و طبیعی است که امام باید حرکت کند. هیهات من الذله تبیین و تصویر اصلی علت حرکت امام(ع) و علت رفتن به سوی کربلاست.

وقتی راه برگشت را بر امام می بندند و او را مجبور به انتخاب میان بیعت، سازش و تسلیم شدن یا جنگ می کنند، آنجا با جمله کونوا احرارا، خطاب به جامعه و افکار عمومی می گوید که فارغ از هر نوع اندیشه دینی و بنیان های فکر دینی، آن روح اصلی که خداوند براساس آن پیامبر(ص) را مبعوث کرده است یعنی اخلاق را داشته باشند. بارزترین وجه اخلاق نیز آزادمنشی و آزادگی است. اینکه در دوره های بعد به‌ویژه در قرن معاصر، مسیحیان، یهودیان، بودایی ها، هندوییان و … با مطالعه تاریخ عاشورا، فارغ از گرایش دینی خود این وجوه آن را بسیار پررنگ تر می بینند، به همین جهت است. با پذیرش اینکه هر دو جمله از امام حسین(ع) است و در تاریخ هم ثبت است، در واقع در صحنه واقعه می خواهد بر این نکته تأکید کند که انسان ها فارغ از هر نوع گرایش و فکر دینی و فارغ از هر نوع مطالبات سیاسی و اقتصادی نباید آن روح کلی را فراموش کنند. بر این اساس انسان مسلمان تحت هر شرایطی همه چیز را باید تحت‌الشعاع این آزادمنشی خود که برخاسته از آزادی است، قرار دهد.  به این نکته نیز باید توجه کرد که آزادی یک اصل پیشادینی است نه پسادینی یعنی انسان نباید اول مسلمان و بعد آزاده باشد بلکه در ابتدا باید آزاد باشد و بر اساس آزاد بودن و مختار بودن خود، اسلام یا هر دینی را اختیار کند. این هم نهفته در روح کلی دینی است. در سوره قریش در قرآن که واقعیت جامعه یا قبیله قریش را بیان می کند، گفته شده است که « فلیعبدوا ربّ هذا البیت؛ عبادت کنید خدای این خانه را» اما کدام خدا را؟ «الذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف» خدایی که به شما امنیت داد و گرسنگی را از شما گرفت یعنی خدایی که عدالت اجتماعی و آزادی و امنیت را برای شما تأمین کرده است. در واقع امنیت باید فراهم شود برای اینکه آزادی انسان را تأمین کند. می توان آزادی و امنیت را یکی گرفت چون اصلاً امنیت یعنی نظمی که آزادی انسان را تنظیم کند، نه اینکه آزادی انسان را مهار و محدود کند. این در حالیست که در تاریخ اسلام عکس آن اتفاق افتاده است یعنی امنیت آمده و آزادی را محدود کرده است، اما روح گفتمان وحی این نیست. جمله ای از آلبرکامو متناسب با بحث ماست که «باید آزادی را همراه عدالت انتخاب کرد». به اعتقاد من سوره قریش دقیقاً این دو  و معیت و پیوستگی آنها را بیان می کند. بعد از آن گفته می شود که چون این خدا برای شما آزادی و عدالت را تأمین کرد، شما را از گرسنگی نجات داد و با امنیتش خوف را هم از شما گرفت، پس آن خدا را بپرستید. بر این اساس آزادی اصل پیشادینی است. جمله آلبر کامو نیز همین معنا را مترتب می کند که آزادی و عدالت، هر یک بدون دیگری بی معناست؛ اگر کسی نان شما را بگیرد، آزادی شما را هم گرفته است و اگر آزادی شما را برباید، مطمئن باشید نان شما نیز در معرض تهدید است. روح اسلام همین است که در سوره قریش  و در روح کلی کلام وحی نیز متجلی است.

دو پیام مورد سؤال شما یکی متضمن یا تأییدکننده اصل حرکت است چون امام که مکلف به تکلیف اجتماعی خود است و باید خواست مردم را پاسخ دهد و نباید زیر بار ذلت رود و بیعت با کسی چون یزید را بپذیرد، حتی آنجا هم که او را تهدید می کنند که یا بیعت یا کشتن. در ترجیح کشته شدن بر بیعت ذلیلانه است که هیهات من الذله روح و معنا پیدا می کند. در صحنه جنگ نیز به سپاه مقابل با این مضمون می گوید که شما هر کدام با هر انگیزه ای آمده اید، اگر از معاد نمی ترسید، به قیامت اعتقاد ندارید و فارغ از همه این موارد که جلوه های دینی شماست، اصل آزادگی را زیر پا نگذارید. آزادگی که باید در همان آزادی ریشه داشته باشد و منبعث از همان آزادی باشد، اما سپاه عمر بن سعد آزادمنشی و آزادمردی را نیز زیر پا گذاشت. علت هم این بود که امویان با حکومت خود، این نوع ترمینولوژی را در ذهن مردم عرب روزگار حادثه عاشورا میرانده بود و از بین برده بود. به همین جهت است که این دو شعار بسیار پررنگ می شود و در تداوم تاریخی جامعه اسلامی می تواند سرلوحه باشد.

* انسان امروزی که خود را شیعه می داند، باید چگونه از پیام های عاشورا بهره بگیرد که در دنیای واقعی و مجازی و حوادث سیاسی-اجتماعی مختلف درون مذهبی، درون دینی و فراتر از آن، آزادگی و هیهات من الذله حسین(ع) را به نمایش بگذارد و روحیاتی برای خود بسازد که حوادث تاریخی شکل گرفته از آن روحیات، حسینی باشد و نه یزیدی؟

ناصری: حادثه عاشورا دو وجه دارد که یک وجه آن در روند تاریخ تشیع بخصوص در قرون اخیر از عصر صفویه به بعد بسیار پررنگ تر شده و بر وجه دیگر غلبه پیدا کرده است. یکی وجه حماسی و دیگری وجهی است که نام آن را آموزشی عقلانی می گذارم. ما شیعیان به میزانی که از اصل حادثه دور شده ایم، روح کلی حادثه و واقعه را از منظر امام حسین(ع) که روح آموزشی عقلانی بوده است کمرنگ تر و بعد حماسی آن پررنگ تر شده است. همچنان که خود امام(ع) نیز بیان می کند که برای اصلاح دین پیامبر و جدم خارج شدم. شاهان شیعه بخصوص از صفویه به بعد در این زمینه نقش فراوانی داشته اند و متأسفانه بی توجهی های چند دهه اخیر نیز بسیار بسیار در این موضوع نقش داشت. البته حادثه جنگ به‌عنوان یک واقعیت به تشدید این روحیه کمک و جنبه حماسی عاشورا را تقویت کرد. اگر بخواهیم آن دو شعار را متجلی نگه داریم و در وجدان خود نهادینه کنیم، باید فهم خود را از عاشورا تغییر دهیم یعنی آن فهم حماسی را به فهم عقلانی-آموزشی تبدیل کنیم. امام حسین(ع) با آن دو شعار به پیروان خود درس می دهد. این یک قاعده است که وقتی واقعه تاریخی توسط مورخ ثبت شد، دیگر متعلق به مورخ نیست و متعلق به خواننده -چه خواننده قرن چهارمی و چه انسان معاصر-  است. شهادت امام حسین(ع) و یاران وی و اسارت اهل بیت(ع) به عنوان یک واقعه تاریخی تمام شد و طبری یا هر شخص دیگری که این حادثه را ثبت کرده است، دیگر ارتباطی با آن ندارد. او نوشت و رفت. من و شمای خواننده با آن حادثه ارتباط برقرار می کنیم.

*یعنی فهم ما از عاشوراست که در هر دوره ای معنای آن را متناسب با زمان و توسعه درک انسانی متجلی می کند؟

ناصری: دقیقاً. او دیگر نوشته و رفته است؛ برای ما و پیشینیان و پسینیان ما نوشته است. اگر این دو جمله را دو شعار کلیدی امام حسین(ع) در روز عاشورا بگیریم، باید خوانش و قرائت خود را از عاشورا تغییر دهیم، اما متأسفانه امروز در جامعه شیعی آن وجه غلبه کرده است و بسیاری اوقات پررنگ تر هم می شود. وجه آموزشی عقلانی آن نیز اغلب مهجور مانده است یعنی این وجه که این روح بزرگ چه کاری انجام داده است؟ آمده است که فقط زن و فرزند را به اسارت و یتیمی و آوارگی بکشاند یا خیر! آمده است تا بدون اینکه ذلت و خواری را تحمل کند، نقطه عطفی در روند انحراف دینی جد خود و روح کلی قرآن و پیام وحی ایجاد کند. این حادثه و این خواسته بسیار بزرگ است و برای این خواسته های بزرگ می توان جان داد و ارزش دارد. به همین جهت است که حادثه عاشورا در تاریخ اسلام یک نقطه عطف می شود. از منظر روایی نیز روایتی صحیح از امام صادق(ع) است که «گریه و جزع فی نفسه مکروه است، مگر بر امام حسین(ع)». امام صادق(ع) در این جمله بقیه را حتی خود،پسر و پدر و جد خود را کنار گذاشته است. علت اینکه حادثه عاشورا تا این اندازه اهمیت پیدا می کند، به خاطر همین است که آن دو شعار باید با رویکرد آموزشی و عقلانی دیده شود و اگر بخواهد با رویکرد صرف حماسی دیده شود، همین می شود که امروز در جامعه تشیع می بینید. به این معنا که جلوه آن سینه زنی، زنجیرزنی، شمشیر و قمه زنی و هزار و یک مسأله دیگر می شود و بعدازظهر عاشورا نیز همه چیز تمام می شود. همینطور که واقعه عاشورا در سال شصت و یک، بعد از ظهر همه چیز تمام شد، در زندگی ما مسلمان ها و ما شیعیان هم همه چیز بعد از ظهر عاشورا تمام می شود. چرا؟ برای اینکه روح آن دو شعار زنده نیست و ما ذلت و خواری را تحمل می کنیم؛ البته فارغ از آن گفتمان های سیاسی که برخی از حکومت ها در طول تاریخ تشیع ساخته اند که از این دو شعار برای منافع خود بهره برداری کنند. امام حسین(ع) یک درس داد که زیر بار ذلت نروید، زیر بار خواری و ننگ و عار نروید، آزاده باشید. با این دو ویژگی است که روح اسلام می تواند تداوم پیدا کند، اما با اقتضائات خود. البته باید توجه کرد؛ همین امام حسینی که بر هیهات من الذله تأکید می کند، وقتی با سپاه حر بن یزید ریاحی رو به رو  می شود و متوجه می شود که همه مردم کوفه برگشته اند، چه تقاضایی دارد؟ تقاضای او این است که به یمن برود یا دوباره به مدینه برگردد یا هر جای دیگری. امام حسین(ع) نمی خواست بجنگد؛ بدون تردید در بررسی تمام خطبه های ایشان نیز مشخص می شود که روح کلی این خطبه ها پرهیز از جنگ است. آنچه در طول تاریخ تشیع شیعیان به آن پر و بال داده اند، بخشی اقتضائات عصری و بخشی نیز بازی های خاص فرقه ای، مذهبی و منافع گروهی بوده است. بر این اساس این دو شعار به شرطی می تواند ماندگار و اثرگذار باشد که ما خوانش خود را از واقعه عاشورا تغییر دهیم. این خوانش تاریخ حماسی را به خوانش عقلانی، آموزشی، اخلاقی تبدیل کنیم که امام حسین(ع) چرا این کار را انجام داد و ما چه عبرتی را باید بگیریم.

 

گفتگو از شیما مفیدی راد- شفقنا

انتهای پیام

اخبار مرتبط