شفقنا افغانستان- احمد بهادری از فعالین جامعه هزاره در اروپا، بر این باور است ، که معیار نفوس هزاره ها از نگاه وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا، مبتنی بر آمار و ارقام نیست ، بلکه معیار نقش و تاثیر گذاری هزاره ها در سیاست کلان افغانستان می باشد؛ که در سالهای متمادی این آمار تغییر کرده است.
پس از مقاومت غربکابل برای اولین بار وزارت خارجه امریکا جمعیت هزارهها را ۱۹ درصد نفوس افغانستان اعلان کرد.
این تخمین ۱۹ درصدی نفوس هزارهها در شرایطی اعلان شد که چند سالی قبل از آن حتا در دید اکثر رهبران گروه هفتگانهی مجاهدین در پاکستان هزارهها را ۲ یا ۳ درصد نفوس افغانستان را تشکیل میداد.
به نظر نمیآید که وزارت خارجهی امریکا و سیآیای دستگاه، ماشین و یا نهادی را در افغانستان داشته باشند که بر اساس دادههای آنها سرشماری و یا تخمین سر شماری کنند و بعد اعلان کنند که درصدی نفوس هزارهها این مقدار است.
دوستانی که به نهادهای امریکایی دسترسی دارند تحقیق کنند و پیدا کنند که معیار تخمین نفوس سیآیای و وزارتخارجه امریکا چی میتواند باشد؟ ولی احتمال زیاد این است که محاسبهی سیآیای و وزارت خارجهی امریکا بر اساس نفش، سهم و توانایی هزارهها در تحولات افغانستان صورت میگیرد.
در زمان مقاومت غربکابل هزارهها نشان دادند که یک طرف معادله و تصمیمگیری افغانستان هستند و بدون آنان کسی نمیتواند در این کشور حکومت کند، وزارت خارجه امریکا هم با محاسبهی نقش هزارهها در تحولات کشور تخمین کرد که هزارهها ۱۹ درصد نفوس افغانستان را تشکیل میدهد.
در اجلاس بن سال ۲۰۰۰ همین تخمین ۱۹ درصدی نفوس هزارهها توسط وزارتخارجه امریکا معیار و مبنای تقسیم قدرت در افغانستان پس از طالبان قرار گرفت و سیاستمداران هزاره در واقع روی صفرهی نشستند که آنرا بابهمزاری در مقاومت غربکابل برای هزارهها پهن کرده بود.
وزارت خارجه امریکا در سال ۲۰۰۲ نفوس هزارهها ۱۰ درصد اعلان کرد و چون مدعیان رهبری هزارهها در عیش و نوش صفرهی رنگین و بادآورده غرق بودند صدایی از کسی بلند شد.
دلیل این سقوط ده درصدی نفوس هزارهها خنثا شدن مدعیان رهبری و سیاستمداران هزاره بود و به تبع آن دور شدن هزارهها از تصمیمگیریهای کلان کشوری و کمرنگ شدن نقش آنان در تحولات افغانستان.
در سال ۲۰۰۴ دوباره گراف نفوس هزارهها در گزارش وزارت خارجه امریکا به ۱۹ درصد رسید و اعلان شد، در این سال هزارهها دوباره نشان دادند که میتوانند در معادلهی قدرت در افغانستان یک وزنهی سنگین و غیر قابل انکار به حساب بیایند و آن انتخابات ریاست جمهوری بود. هزارهها دوباره یکپارچه شده و مدعی قدرت در افغانستان شدند و با رأی به قولی میلیونی و یکدست خود که به صندوق محمد محقق ریختند، اعلان کردند که حضور آنان را کسی نباید نادیده بگیرد.
پس از سال ۲۰۰۴ دوباره نفوس هزارهها در گزارشهای وزارت خارجه امریکا به ده درصد سقوط کرد و تا حالا این سقوط دوام پیدا کرده است.
با توجه به این دو نمونه، میزان نفوس هزارهها در گزارش وزارت خارجه امریکا و محاسبهی سیآیای به گراف نقش، تأثیرگذاری و قدرت هزارهها در تحولات افغانستان بستگی دارد.
بدون شک نقش هزارهها در تصمیمگیریهای کلان کشور به صورت حقارتباری سقوط کرده است و قدرت و تواناییشان آسیب جدی دیده است، بنابراین با اعلامیه دادن و بیانیه صادر کردن، تخمین نفوس هزارهها بالا نمیرود، دو تجربه مقاومت غربکابل و یکپارچگی هزارهها در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ نشان داد که وحدت و قدرت هزارهها خیلی از محاسبهها و آمارها را میتواند بالا و پایین کند.