شفقناافغانستان – با آنچه در مورد «خارجی» خواندن زبان فارسی در مدارک ثبت اسناد افغانستان در این اواخر دیدیم، به وضوح و روشنی میشود حس کرد که فارسیستیزان افغانستان به چیزی کمتر از حذف زبان فارسی از رسمیات کشور قانع و راضی نخواهند شد. آنان در این یک قرن قدم به قدم جلو آمدهاند، بدون هیچ تزلزلی و بدون هیچ تصمیمی برای توقف.
قریب به یکصد سال پیش زبان فارسی زبان رسمی، زبان اداره، زبان علم و زبان ادب کشور افغانستان بود و حتی شاهان درانی گاه به فارسی شعر میسرودند و دفتر و دیوان و کتابهای تاریخ آنان به فارسی بود. «تاریخ احمدشاهی» که وقایع سلطنت احمدشاه درانی را در خود دارد هم به دستور خود او و به فارسی نوشته شده است، به وسیله منشیای که خود پادشاه او را استخدام کرد.
تیمورشاه درانی به فارسی شعر میگفت و حلقهای از شاعران و ادبا را در گرد خود داشت. و از آن به بعد تا عصر امیر حبیبالله خان بارکزایی چنین بود. سردار مهردلخان مشرقی از برادران بیستگانه امیر دوستمحمد خان از مروجان زبان ادب فارسی بود و سردار نصرالله خان، نایبالسلطنه حبیبالله خان کسی است که دیوان بیدل زیر نظر او گردآوری و چاپ شد، در حوالی یک قرن پیش.
واصل کابلی شاعر نامدار فارسیزبان افغانستان دبیر خاص عبدالرحمان خان بود و کتاب «تاجالتواریخ» که وقایع عصر حکومت عبدالرحمان خان را از منظر خود پادشاه روایت میکند به فارسی است. همچنین است کتاب «سراجالتواریخ» که به نام «سراجالسلطنه» یعنی امیر حبیبالله خان پیوند خورده است.
البته سوابق رواج و رسمیت زبان فارسی در منطقه جغرافیایی افغانستان بیش از این ها است و از نخستین طلیعه های رواج این زبان، منطقهای که افغانستان کنونی در آن واقع است، تقریباً به طور کامل فارسی زبان بوده است. من در اینجا خواستم فقط بر رواج این زبان حتی در دربار حاکمیت های پشتون قرن های گذشته اشاره کنم.
باری، از حدود یک قرن پیش فارسی ستیزی به صورت نظری در افغانستان شروع شد و از حدود 80 سال پیش در عمل هم رخ نموده است، از آن زمان که حاکمیت انحصارطلب و استبدادی افغانستان در عصر مصاحبان، یکی از ابزارهای تسلط قومی و قبیلهای بر کشور را مسئلۀ «زبان» دانست و افزون بر انحصارگری قومی، انحصارگری زبانی را هم در پیش گرفت.
این انحصارگرایان از آن زمان گام به گام، به صورت خستگیناپذیر بر حذف تدریجی زبان فارسی از افغانستان همت گماشتهاند و تاکنون هم با افت و خیزهایی همین مسیر را پیمودهاند.
پس آنچه در مورد حذف نام های فارسی از تابلوهای ادارات و مدارس دیدیم و بهانه آن کم کردن تزاحم تصویری تابلوها بود و سپس آنچه در مورد «خارجی» دانستن زبان فارسی در اسناد ثبت احوال کشور دیدیم، نه یک اتفاق و یک امر ناسنجیده و خودسرانه، بلکه بخشی از نقشهای است که گام به گام عملی میشده است.
در ابتدا و در اوایل قرن حاضر، زبان پشتو در کنار فارسی وارد دفتر و دیوانهای حکومتی شد، چیزی که پیش از آن وجود نداشت. در یک دوره دیگر (دهه های 10 تا 40 شمسی) این زبان به یکی از دو زبان رسمی کشور بدل شد و در دهۀ 40، نام «فارسی» را از رسمیات کشور زدودند به این بهانه که نام این زبان در افغانستان «دری» است. درست است که «دری» و «فارسی» نام یک زبان است؛ ولی آنان چنین وانمود کردند که «دری» زبانی دیگری است و «فارسی» زبانی دیگر.
به این وسیله همه سوابق نام زبان فارسی از فارسی زبانان افغانستان گرفته می شد و افتخاراتی که با این نام پیوند خورده بود از دسترس این فارسیزبانان که اینک دریزبانان نامیده میشدند، خارج میشد. افزون بر آن، فارسی زبانان افغانستان از تعامل با دیگر فارسیزبانان جهان باز میماندند.
این روند در سال های جنگ و جهاد در افغانستان و شکسته شدن انحصارهای قومی و قبیلهای در حاکمیت افغانستان، قدری متوقف ماند و در دهههای 60 و 70، فارسی زبانان افغانستان توانستند نفسی بکشند و از این زبان تا حدودی اعاده حیثیت کنند ولی از دهه 80 تاکنون که بخش عمدهای از حکومت افغانستان همچنان در تصرف انحصارگرایان است، همان سیاست قدیمی گام به گام و البته به صورت سعی و خطا ادامه مییابد. اینان دو گام جلو میآیند و یک گام عقب مینشینند و در نهایت کار به جایی میرسد که زبان فارسی که زبان بخش عمدهای از مردم این سرزمین و قرنها زبان رسمی کشور و زبان علم و ادب بوده است، «خارجی» دانسته میشود.
من مطمئن هستم که عقب نشینی از این موضع و این که پس از اعتراضهای گستردۀ فارسی زبانان، گفته شده است که زبان فارسی از لیست زبان های خارجی حذف شد، یک عقبنشینی تاکتیکی است. خود این عبارت که از سوی رئیس ادارۀ ملی آمار و اطلاعات بیان شده است که «ما تمام زبانهای کشور از جمله فارسی را که در لیست زبانهای ملی قرار دارند از لیست زبانهای خارجی حذف کردیم.» سخنی است از موضع بالا و گویا ایشان لطف کردهاند که چنین کردهاند و میتوانستند حذف نکنند. گویا امتیازی به فارسی زبانان بخشیدهاند.
به نظر من این موضع گیری و این موقعیت نه تنها کافی نیست، بلکه باز هم یک حقیقت بزرگ پنهان نگه داشته شده است و آن این که «دری» و «فارسی» یک چیز است و اینها دو نام است برای زبانی واحد. اینها دو زبان نیست که یکی را داخلی و دیگری را خارجی تلقی کنند و آنگاه در یک عقب نشینی هوشمندانه، بگویند اینک فارسی را از لیست زبان های خارجی حذف میکنیم.
در واقع موقعیتی که بعد از این تصمیم می شود تصور کرد این است که زبان این مردم، «دری» است. در عین حال «فارسی» هم زبانی است خارجی که حال چون عدهای از مردم افغانستان خود را فارسیگ زبان می دانند و نسبت به این قضیه اعتراض کردهاند، ما لطفی میکنیم و خارجی بودن آن را نادیده میگیریم. در نهایت این فکر در اذهان القا می شود و تثبیت میشود که در افغانستان دو گروه هستند، یکی «دریزبانان» که پیش از این هم زبان آنها در این اسناد به عنوان زبان داخلی به حساب آمده و دیگری «فارسی زبانان» که اینک از برکت این چشم پوشی، از خارجی بودن بدرآمدهاند.
در واقع سخن درست و موضع درست این می توانست باشد که کلمۀ «فارسی» به اشتباه از «دری» جدا دانسته شده است و اینها عملاً یک چیز است و اگر درست تر بنگریم و بخواهیم به خانۀ پدری برگردیم، باید نام «فارسی» را دوباره جایگزین «دری» بسازیم، چنان که تا 60 سال پیش نیز در افغانستان، چه در رسمیات و چه در نزد اهل دانش و عموم مردم، نام «فارسی» رایج بوده است و شواهد و اسناد بیشمار در این مورد وجود دارد. خانه پدری ما نام زبان فارسی است و به هر چیزی کمتر از این قانع شویم، مسیر انحصارگرایان را باز کرده ایم و ادعاهای آنان را تأیید کرده ایم و قدمی به عقب نهاده ایم.