شفقناافغانستان-حملهها و رخدادهای تروریستی اخیر در کابل، به شدت روان پایتخت نشینان را متاثر کرده است. به خصوص حمله انتحاری اخیر که روز دوشنبه در منطقه سرکاریز در غرب کابل به وقوع پیوست. این حمله جان بیش از سی غیر نظامی، به شمول زنان و کودکان را گرفت و بیشتر از پنجاه نفر دیگر را زخمی ساخت. هدف حمله اخیر، موتر حامل کارمندان وزارت معادن بود که در آن بهترین کادرهای این وزارت سوار بودند.
شهروندان افغانستان در کل و باشندگان کابل به ویژه، از این حمله آسیب جدی دیدند؛ آسیب روحی و روانی. در پی این حمله، بیشترین کاربران شبکههای اجتماعی، از درد و اندوه ناشی از این حمله نوشتند و نسبت به زندگی خود در افغانستان، ابراز نا امیدی کردند.
برخی از کاربران شبکههای اجتماعی، به دلیل از دست دادن دوست، همکار و آشنایان شان، نسبت به زندگی دلسرد شده اند و شماری هم از تکرار این گونه رویدادها، بیمناک. تا حدی که از ترس ناشی از جان باختن در رویداد مشابه، برخی آنان وصیت نامه نوشتند و دیگری، دوستان را به «دانستن ارزش باهم بودن» دعوت کردند. پیش از آنکه به گفته این کاربران، کار از کار بگذرد و دیر شود.
نوشتن وصیت نامه به همسر
علیشاه ظریفی، یکی از کاربران فیسبوک است که این روزها خیلیها را با نوشته اش تکان داده است. او در کنار دیگر شهروندان افغانستان، به حمله تروریستی اخیر در کابل واکنش نشان داده است. او در واکنش به حملههای غافل گیرانه انتحاری، برای همسرش وصیت نامهی نوشت و آنرا در صفحه فیسبوک اش نشر کرد. این کارش گویا، به نمایندگی از اکثر کاربران فیسبوک انجام شد، چرا که بیشتر کاربران شبکههای اجتماعی، این وصیت نامه را در صفحات شان شریک ساختند و داشتن یک وصیت نامه را در زندگی امروزیِ افغانستان یک ضرورت خواندند.
وصیت نامه علی شاه ظریفی برای همسرش نوریه ظریفی نوشته شده است. او همسرش را به عنوان «نفس جان» خطاب کرده است. او به «نفس» اش، به نقل از سقراط گفته است که:«نزدیکترین چیزها مرگ است و دورترین چیزها، آرزوهاست». از کجا معلوم که فردا یا پسفردا «جهالت» نیز مرا «انتحار» کند. به ویژه در این «فغانستان». بنابراین، برایت چند توصیه دارم نفس جان.
او به همسرش گفته است که بعد از مرگ او، خراشی به صورت اش نزند، فرزندش را به یتیم خانه بسپارد و با هر کسی دیگر جز اعضای خانوده اش ازدواج کند. قصه درد آوری دارد این وصیت نامه. برای شهرت طلبی هم احتمالن نیست. درد هزاران جوان افغانستان است که همه روزه وقتی از خانه بیرون میشوند، امید برگشت صد درصدی ندارند.
کاربران دیگری نیز دست به کارهای مشابهی زده اند.یلدا رویان، یکی از این کاربران، به دوستاناش توصیه کرده است تا بعد از مرگ او در چنین حادثههایی، چه کاری را انجام دهند. او اما گفته است که مادرش، آخرین کسی در میان اعضای خانواده اش باشد که از مرگ این چنینی او باخبر میشود. او نوشته است:«رمز تلفنم را برداشتم. همیشه فکر میکردم که اگر قربانی یکی ازین حوادث شوم، آنهایی که پارچههای بدنم را جمع میکنند با تلفن رمز دارم نمیتوانند با خانواده ام تماس بگیرند.»
بانو رعنا دیگر باشنده کابل است که سه روز پس از این حمله، چیزی نوشته است. او دوستان اش را به درکِ ارزشهای زندگی فراخوانده و از آینده ابراز نا امیدی کرده است. خانم رعنا نوشته: «زندگی بسیار کوتاه است. تا میتوانی از فرصتها استفاده کن و از زندگیت لذت ببر! شاید فردایی نباشد.»
علی عطایی یکی از خبرنگاران و استاد دانشگاه، چیز جالب و تکان دهندهای نوشته است، مثل این:«کاش میشد قبل از هر انتحاری آنرا توقف داد، آدمها را یکی یکی کشید، برد دورتر. دست انتحارگر را گرفته وسط یک یک رستورانت میبردی که دختر پسری نشسته برای هم از آینده میگویند یا در یک مهد کودک بازی کودکان را نشانش میدادی. لبخند مادرش را هنگام به دنیا آوردنش.»
عطایی آرزو کرده است که کاش میشد، دست انتحاری را گرفته و برایش میگفتی؛ بهشت همین جاست، حوری همین جاست، نهر مشروبات در همینجا جاریست، تو اگر انتحاری نکنی. همینجا بهشت است باغ و بوستان هم خواهیم داشت، اگر انتحاری نکنی، شاید بهترین و تکان دهنده ترین حرفهای همیشه زمانی گفته میشود، که انسانها متاثر از چیزی باشند. مثل همین آرزوی بردن انتحاری به مکانهای گوناگون.
اشتباهات جبران ناپذیر و افسردگیهای ویرانگر
این ها مشت نمونه خروار» اند که احساسات، درد و اندوه پایتخت نشینان و در کل شهروندان افغانستان را بیان کرده اند. آنچه که هر حمله ویرانگر انتحاری بر روان مردم برجا میگذارد. بسیاری هم از اثر ناشی از این گونه رخدادها، از نگاه روانی، آسیب جدی میبینند و دست از کار و زندگی میکشند.
روان شناسان میگویند: « …این صحنهها میتواند ضربه روانی ایجاد کند. تصاویر، صداها، ویدیوها و تمام خاطرات این اتفاقات، به طور خاص در حافظهی انسان تثبیت میشود و اثری که روی روان میگذارد، این است که بعد از آن فاجعه و صحنههای ناخوشایند، ذهن شان مرتب و به شکل خودکار صحنهها را میبینند و یک حس پوچی و نا امیدی در ذهن افراد فعال میشود.» این حرفهای روح الله رضوانی استاد روانشناسی است.
آقای رضوانی به این باور است که خلق چنین تفکری، باعث میشود که افراد آسیب دیده، که دچار این تفکر شدند، امور مهم زندگی شان را کنار بگذارند، خُلق تنگی کنند و احساس نا امیدی و افسردگی داشته باشند. او انتشار تصاویر و صحنههای ناخوشایند را در فضای مجازی یک اشتباه میداند و اشتباه دوم، پیگیری اخبار مربوط به این گونه رویدادهاست؛ از دید او.
پنجاه درصد مردم افغانستان بیماری روانی دارند
افزایش افسردگی و تاثیرات روانی ناشی از نا امنیها در حالی رو به افزایش است، که وزارت صحت عامه، یک سال قبل اعلام کرده بود، نصف جمعیت افغانستان [1] مبتلا به بیماریهای روحی و روانی هستند و از این میان، حدود نود درصد آنان را زنان تشیکل میدهد.
دو سال پیش [2] وزارت صحت عامه نیز به مناسبت «روز جهانی بهداشت روانی» اعلام کرده بود که در حدود ۷۲ درصد از خانمها در افغانستان دچار افسردگی و ۶۰ درصد از مردان این کشور نیز دچار بیماری استرس هستند. فیروزالدین فیروز جنگ، فقر، مهاجرت و نبود سایر امکانات زندگی را از جمله عوامل ایجاد مشکلات روانی در افغانستان ذکر کرده بود.
روان شناسان میگویند، برای پیشگیری از افسردگیهای بیشتر، راه حلهایی نیز وجود دارد که باید جدی گرفته شود. به باور روح الله رضوانی عدم آشنایی مردم با روشهای درست مراقبت از خود باعث میشود که بسیاری از آسیبها و اختلالهای روانی برای مدت زیادی زنده بماند و آسیبهای بیشتری را وارد بکند.
به همین دلیل آقای رضوانی برای پیشگیری از خطرات ناشی از افسردگیها پیشنهاد میکند که به مردم نسبت به نشر تصاویر انتحار و رویدادهای خشونت آمیز، باید پیگیری خبرها و موارد مشابه دیگر آموزش داده شود. او می گوید:«مردم اکثرن نمیدانند که نشر این تصاویر چه آسیبی میزند. اول باید برای مردم آموزش داد که نشر تصاویر چطور میتواند باعث ایجاد مشکلات بیشتر شود.»
قصههای روانشناسان زیاد است؛ موثر هم هست. اتفاقن شاید یکی از راههای پیشگیری از بروز مشکلات جدیتر، مراجعه به روانشناس باشد که مردم بیشتر آن را عیب میدانند و یا تاثیرات آن را نمیدانند.
این روزها زندگی در شهر کابل سخت شده است. شهری که با تمام بدیهایش آدم را عاشق خودش میسازد و مطمینا این مساله را در یک سفری میتوانید درک کنید که برای چند روزی از این شهر دور باشید. همین شهر پر از خاک، همین شهری پر از فقر؛ اما پر از عشق و زندگی، این روزها به جهنمی برای باشندگانش میماند… آصف سحر-هشدار انتهای پیام