“شفقنا زندگی- میمنت گلشنی: ناپدری شیطان پرست بیش از چندین بار به کودک ۷ ساله تجاوز کرد.”،”شکنجه کودک شش ساله با آبجوش توسط نامادریاش!”، “”دخترک ۵ ساله قربانی کودک آزاری ناپدری”،” نامادری، دست و پای دختر ۸ ساله را میسوزاند”. اخباری تا این اندازه تلخ تقریباً هر روز بخشی از صفحه حوادث روزنامهها و خبرگزاریها را به خود اختصاص میدهند و دردناکترینشان موجی از واکنشها را در فضای مجازی با خود همراه میکنند.
به گزارش خبرنگار شفقنا زندگی، تصویر نامادری بی رحم، ناپدری ظالم و کودکی که مدام اذیت میشود و آزار میبیند آن قدر آشناست که میتوان آن را جزئی از خاطره جمعی مردم این سرزمین دانست. از کارتونها بچه گانه تا قصههای هزار و یک شب و زمزمههای مردم، همه و همه زندگی کودک در خانواده ناتنی را انگ میدانند و با نوعی دلسوزی منتظر فاجعهای هستند که قاعدتاً دیر یا زود اتفاق می افتد. این نگاه با جامعهای که به گواه آمار با روند رو به رشد طلاق رو به رو است و به تبع آن احتمال ازدواج مجدد فرد آن هم با بچه بیش از گذشته است، چندان همخوانی ندارد. شاید همین امر موجب عدم درک درست از نقش ناپدری و نامادری و در مواردی رفتار غیرانسانی است؛ رفتاری که اغلب در چارچوب خانه و خانواده اتفاق می افتد و برای حفظ آبرو سر به مهر میماند.
۸۶درصد از کودک آزاریها در چارچوب خانواده اتفاق می افتد
افزایش میزان طلاق را چه مصیبت جامعه امروز بنامیم و چه ویژگی جامعه در حال گذار، واقعیتی است که بخش اعظم خانوادهها اعم از تهرانی و شهرستانی، بالای شهری و پایین شهری را با خود درگیر کرده است. ثبت ۱۴۲ هزار و ۸۴۱ مورد طلاق در سال ۹۰ و افزایش این تعداد به ۱۷۴ هزار مورد در سال ۹۵ تاییدی است بر ادعای مسئولان مبنی بر اینکه به زودی جامعه به مرحلهای میرسد که از هر دو ازدواج باید منتظر شنیدن خبر یک طلاق بود. در کنار بحث طلاق که عمدتاً در ۵ سال اول زندگی مشترک اتفاق می افتد، نکته قابل توجه تفاوت معنادار زنان و مردان برای تجربه دوباره ازدواج است. به گزارش شهروند، آن طور که مرتضی باقری قائم مقام وزیر کشور در امور فرهنگی و اجتماعی در سال ۹۴ اعلام کرد تنها ۱۰درصد زنان پس از طلاق دوباره ازدواج میکنند. این در حالی است که آمار ازدواج مجدد برای مردانی که با همسرانشان متارکه کردهاند، ۹۰ درصد است.
تمایل چشمگیر مردان به ازدواج مجدد در حالی است که طبق قانون، حضانت فرزند یا فرزندان بعد از طلاق بر عهده پدر است جز در موارد خاص. تحت این شرایط، بسیاری از فرزندان طلاق بعد از مدتی زندگی را با نامادری و در مواردی ناپدری ادامه میدهند. اتفاقی که گاه بر خلاف تصور عموم خوشایند است و گاه نتیجهای جز آزار کودک ندارد.
به گزارش ایلنا، ۸۶ درصد از کودک آزاریها در چارچوب خانواده و توسط والدین کودک صورت میگیرد. اگرچه در این آمار به طور مجزا به خشونت ناپدری و نامادری علیه کودک اشاره نشده اما تجربه کودکانی مانند کیمیا و اهورا و صدها بچهای که داستانشان هیچ گاه رسانهای نشده نشان از آن دارد که به موازات افزایش طلاق و ازدواج دوباره والدین، هنوز تعریف درستی از فرزندخوانده و نقش ناپدری و نامادری در فرهنگ ما شکل نگرفته است.
حافظهایی که سکوت میکنند
“دانش آموز دبیرستانی بودم که عاشق رضا شدم و قبل از اینکه دیپلم بگیرم ازدواج کردیم. پسر خوبی بود اما گاهی برای مسائل بی اهمیت انگار دیوانه میشد و من را کتک میزد. بعد از اینکه از سر و صورتم خون میآمد پشیمان میشد و گریه میکرد که من را ببخش. چارهای نداشتم باید میبخشیدم چون جایی در خانهای که خرجش را مادرم با کارگری در خانه مردم میداد نداشتم. پدر و برادرهایم معتاد بودند، مادرم هم آن قدر در میآورد که خرج خودشان را بدهد، همین که از آن خانه رفتم هنر کردم.”
فامیل دور الهام جمع شدند که اگر بچه بیاوری رضا خوش اخلاق میشود و دیگر اذیت نمیکند: “بیکار بود، گاهی با برادرش کارگری میکرد گاهی هم نمیکرد. با این حال گفتم بچه بیاید دیگر اذیت نمیکند. حافظ آمد اما روزگار من بدتر شد. خرج حافظ را مادرم میداد و رضا خیلی به بچه توجه نمیکرد. حافظ ۳ ساله بود که یکی از دوستان شوهرم به من گفت رضا تومور مغزی دارد و خیلی زنده نمیماند. فکر کردم توان نگه داری از بچه و مریض داری ندارم. دل خوشی هم از رضا نداشتم برای همین گفتم طلاق! رضا هم قبول کرد بدون اینکه مقاومتی کند.”
الهام ۲۳ ساله بود که طلاق گرفت و به خانه مادر برگشت: “آن جا نمیتوانستم زندگی کنم، با برادرهایم نمیساختم، حافظ بچه بود بهانه میگرفت برادرهایم تحمل نمیکردند. یک روز نشستم و با خودم فکر کردم.آخر به این نتیجه رسیدم که از دست رضا فرار نکردم که دست برادرهایم اسیر شوم. بعد از آن روز دنبال کار گشتم. یک ماه بعد منشی یک شرکت فروش در و پنجره دوجداره شدم. بعد از ۵ ماه پولم را جمع کردم و در همان شهری که زندگی میکردم یک سوئیت ۳۰ متری اجاره کردم و دست حافظ را گرفتم و از خانه مادرم بردم.”
“هر چه از شرکت میگرفتم خرج اجاره خانه و حافظ میشد. کلافه شده بودم و از یکی از اقوام هم شنیدم که جریان مریضی رضا کلاً دروغ بود. رضا نمیتوانست من و حافظ را تحمل کند این دروغ را گفت که دلم بسوزد مهریه را ببخشم و مسئولیت حافظ را هم قبول کنم. از بس ناراحت بودم یک روز حافظ را جلوی خانه پدرش گذاشتم در را زدم و رفتم. دو ساعت بعد مادر رضا زنگ زد که بچه بی قراری میکند. رفتم و حافظ را آوردم خانه.”
بعد از این اتفاق الهام تصمیم میگیرد تا به جای آن که جوانیش را وقف حافظ کند، بیشتر به خودش برسد: “جوان بودم، درخواست دوستی و ازدواج داشتم. یکی از خواستگارهایم رئیس شرکت بود، ۲۳ سال از من بزرگتر بود، زن و بچه داشت و آدم خوشنامی هم بود. به من گفت حاضر است من را صیغه کند و من هم ۲ سال صیغهاش بودم. جواد حافظ را دوست داشت میگفت شبیه نوهاش است. بعد از ۲ سال بهانه آورد که وضع مالی خوبی ندارد و نمیتواند صیغه را تمدید کند. آن موقع حافظ ۶ ساله بود و آن قدر که بهانه جواد را میگرفت بهانه پدرش را نمیگرفت.”
“بالاخره ۲ سال زندگی راحتی داشتم، نمیخواستم به بدبختی قبل برگردم. برای همین هم اگر مرد پولداری به من پیشنهاد صیغه میداد حتی ۶ ماهه قبول میکردم تا آن که عاشق حسین شدم. مشتری شرکت جدیدی بود که در آن کار میکردم. گفت حاضر است عقدم کند و حافظ را هم به عنوان فرزندخوانده قبول کند. آن زمان حافظ کلاس دوم دبستان بود. بچه آن قدر مظلوم بود که وقتی پرسیدم نظرش چیست؟ گفت هر جور تو دوست داری.”
بعد از عقد الهام و حافظ به خانه حسین در سرخرود رفتند: “ویلای بزرگی داشت و در آن زندگی میکردیم. فکر میکردم همه چیز خوب است اما نمیفهمیدم که چرا بعضی وقتها حافظ حرف نمیزند یا با ما غذا نمیخورد. هر چه میپرسیدم فقط میخندید. حرفی نمیزد من هم خیلی اصرار نمیکردم. تا اینکه یک روز حسین به خانه آمد و گفت برای زندگی باید به اصفهان برویم.”
حافظ روز به روز گوشه گیرتر میشد و الهام آماده سفر به اصفهان: “پایمان که به شهر جدید رسید شهریور بود اما حسین اجازه نداد اسم حافظ را در مدرسه بنویسم. حافظ اصلاً حرف نمیزد هر چه میپرسیدم جواب نمیداد. گاهی روی بدن بچه جای زخم میدیدم باز هم هیچ حرفی نمیزد. من درگیر مشکلات خودم با حسین و اخلاق تندش بودم. وقتی حافظ میگفت چیزی نیست من هم باور میکردم تا اینکه یک بار سر سفره ناهار بشقاب از دست حافظ افتاد و حسین تا آن جا که توان داشت بچه را زد. تازه آن وقت فهمیدم که وقتی نبودم سر هر موضوع بیخودی حافظ کتک میخورد و به من نمیگفت. بچه لاغر و بی رمق شده بود و من نفهمیدم دلیلش غصه است. بعد از آن روز حسین بی دلیل و با دلیل حافظ را با کابل و کمربند میزد و من حریفش نمیشدم.”
حافظ یک روز مادرش را کنار میکشد و میگوید حاضر است تنها به خانه مادربزرگ برگردد: “گفت مامان فرار میکنم و برمی گردم خانه مادربزرگ. گفت برادرهایم را میآورد تا من را از دست حسین نجات بدهند. دلم برای خودم و حافظ سوخت. گفتم حافظ برگردیم خانه خودمان؟ بچه بعد از چند وقت خندید و بلند گفت آره. به حسین گفتم طلاق میخواهم قبول نکرد من هم تهدید کردم به زن اولش می گویم. یک مدت جنگیدم تا آخر سر طلاقم داد و ۱۰ میلیون هم به عنوان مهریه به حسابم ریخت. با حافظ برگشتیم خانه خودمان اما پسرم یک سال از درس عقب ماند.”
حافظ بعد از طلاق مادر دیگر خیلی حرف نمیزند و با کمتر کسی ارتباط برقرار میکند: “صبح تا شب درس میخواند. نه دوستی دارد نه معاشرتی. معلمها می گویند بهترین شاگرد مدرسه است اما اصلاً اجتماعی نیست و به هیچ کس اعتماد نمیکند. چند بار برای آن که درد دلش را بگوید عذرخواهی کردم حتی دستش را هم بوسیدم، بچه فقط نگاه میکند. اصلاً از آن روزها حرف نمیزند نه از پدرش نه از هیچ مردی حرف نمیزند. چند وقت پیش هم که خواستگار داشتم و فهمید گفت برو اما من نمیآیم، من هم نرفتم. دلم برای معصومیتش میسوزد، برای بچگی که نکرد، برای کتکهایی که خورد اما صدایش درنیامد تا من ناراحت نشوم.”
کودکانی که دیده نمیشوند؛ خانوادههایی که نمیپذیرند
بسیاری از فرزندان طلاق این شانس را ندارد تا مانند حافظ از روابط ناسالم خانواده خارج شوند و مجبوراند تا زمان استقلال از خانواده انواع آزارهای روانی و جسمی و گاه جنسی را تحمل کنند. آزارهایی که نه تنها کودکی و نوجوانی که تمام عمر یک انسان را تحت تأثیر قرار میدهد و در عمل فرد را به موجودی ضد اجتماع تبدیل میکند.
مینو اعرابی، روانشناس و فعال حقوق کودک: معمولاً در خانوادههای ناتنی درک متقابل بین طرفین شکل نمیگیرد
در همین زمینه، مینو اعرابی، روانشناس و فعال حقوق کودک در تشریح روابط کودکان پس از ازدواج مجدد والدین میگوید: “تجربه نشان میدهد کودکان در زمان طلاق پدر و مادر خواسته یا ناخواسته ناسازگاریهایی را تحمل میکنند که گاه خارج از توان آنها است. بعد از مدتی پدر یا مادر باشرایط محدودتر وارد زندگی مشترک جدید میشود و کودک را هم با خود در این رابطه همراه میکند. این همراهی به این معناست که کودک باید ناسازگاریهای زندگی قبل را در کنار مشکلات خانواده جدید که یک طرف آن فرد غریبه است، تجربه کند.”
وی با بیان اینکه در این شکل از خانواده کودک با مشکلات پیچیدهتری رو به رو است، عنوان میکند: “تحمل این مشکلات در حالی است که کودک آن مهر مادری یا پدری که لازمه انعطاف پذیری در مقابل مشکلات است را به شکل محدود دارد که این خود موجب ناسازگاری است. تجربه من نشان میدهد، ناپدری یا نامادری بدون درک شرایط بچه به نوعی احساس میکنند که کودک با آنها لج میکند و تحمل رفتار او به شدت برای فرد دشوار میشود.من در بسیاری از موارد به خانوادهها می گویم لحظهای فکر کنید که این بچه، بچه خود شما است.آیا در آن شرایط هم این طور قضاوت و برخورد میکردید؟”
این فعال حقوق کودک با تاکید بر اینکه بسیاری از رفتارهای نامتعارف کودکان طبیعی است، تصریح میکند: “از آن جا که فرد مادر یا پدر اصلی کودک نیست، رفتارها را خصمانه و خشمگینانه تلقی میکند و برخورد بدی نشان میدهد که این موضوع تنش را تشدید میکند. در حالی که همه پدرها و مادرها تجارب سختی را در مراحل رشد بچهها دارند و تا حدی موضوع را میپذیرند.”
اعرابی ادامه میدهد: “معمولاً در خانوادههای ناتنی این مشکل را داریم که درک متقابل بین طرفین شکل نمیگیرد. یعنی نوجوان ناپدری و نامادری را نمیپذیرد و در مقابل آنها هم رفتار بچه را به شکل دیگری تعبیر میکنند. بچههایی از این دست متاسفانه، احساس امنیت روانی ندارند و در چنین شرایطی بچه اغلب سعی میکند خود را کنار بکشد یا در سن پایینتر به شکل بددهنی و پرخاشگری و حتی بیش فعالی واکنش نشان دهد.”
این استاد دانشگاه با تاکید بر تکرار این چرخه منفی و عمیقتر شدن آسیبها میگوید:”من موردی داشتم که دختر به دلیل عدم سازگاری با نامادری از خانه فرار کرد و بعد از یک مدت معتاد شد و از خانههای فساد سردرآورد. با سختی توانستیم دختر را پیدا کنیم و به خانه برگردانیم اما مشکل این جا بود که نامادری حاضر به پذیرش دختر نبود و معتقد بود حضور این دختر در خانه موجب آسیب به بچههای او میشود.”
اعرابی عنوان میکند: “در نهایت در طولانی مدت توانستیم نامادری و دختر را متقاعد کنیم تا هر دو نسبت به هم گذشت داشته باشند و به نوعی همدیگر را بپذیرند. شاید تمام مشکل حل نشده باشد اما اتفاق خوب این است که دیگر شاهد فرار دختر از خانه نبودیم.”
این روانشناس خاطرنشان میکند: “مورد دیگر داشتم که دختر به دلیل اختلاف با ناپدری به خانه مادربزرگ پناه برد و شدت اضطراب و استرس تا آن جا بود که دختر نوجوان به خودآزاری جنسی معتاد شده بود. ریشه این رفتار کاملاً در استرسهای دوران کودکی او بود و درمان آن دشوار و زمان بر.در کانون اصلاح و تربیت هم مددجویی داشتم که میگفت نامادری هر روز او را مجبور میکرد تا دزدی کند و چیزی به خانه بیاورد. اگر هم یک روز امکان دزدی نبود، نامادری نه تنها بچه را کتک میزد که حتی به او غذا هم نمیداد.”
اعرابی با تاکید بر اینکه اتفاقاتی از این دست تمام زندگی یک انسان رادر هر سنی که باشد تحت تأثیر قرار میدهد، میگوید:” به همین دلیل فکر میکنم همان طور که برای رانندگی نیاز به این داریم که دوره آموزشی عملی و نظری ببینیم در این مورد هم باید آموزشهای لازم در نظر گرفته شود. متاسفانه، در بسیاری از موارد زنان و مردان آگاهی چندانی از زندگی با کودکی که فرزند آنها نیست ندارند و فکر میکنند میتوانند به سادگی شرایط را کنترل کنند. در صورتی که تجربه نشان میدهد ماجرا اصلاً به این شکل نیست. بسیاری از پدرها و مادرها ازدواج میکنند و اصلاً به بچه نمیگویند که باید با یک مرد یا زن که مادر و پدر اصلی او نیست زندگی کند. در این شرایط، بچه کاملاً شوکه میشود و طبیعی است که رفتارهای غیرمنطقی از خود نشان دهد.”
وی با اشاره به تجربه سایر کشورها در زندگی کودکان با ناپدری یا نامادری بیان میکند: ” در کشورهای پیشرفته اول رابطه میان ناپدری و نامادری با فرزند برقرار میشود و اگر تفاهم وجود داشت این رابطه به شکل رسمی ادامه پیدا میکند،اتفاقی که درکشور ما بسیار نادر است. از این رو، در جامعه امروز نه تنها باید فرهنگ سازی عمومی صورت بگیرد، بلکه یک نهاد پاسخگو همچون بهزیستی باید مسئولیت برگزاری کلاسهای آموزشی را عهده دار شود و شرط ثبت ازدواج مجدد را بر این اصل قرار دهد.”
انقباض اقتصادی دولت و کودکانی که شکنجه میشوند
فارغ از آسیبهای روانی ناشی از زندگی در خانواده ناتنی، اثرات اجتماعی این پدیده غیرقابل انکار است. به این معنی که این جامعه است که باید پذیرای افرادی با رفتارهای بعضاً ضد اجتماعی باشد. رفتارهایی که گاه فرد را تا پای خودکشی یا همچون خواننده مشهور ناپدرکشی میکشاند وآن گاه است که جامعه از ناامنی اجتماعی خود مینالد.
در این خصوص، سیاوش شهریور معاون اجتماعی استانداری تهران در تشریح مشکلات حاکمیتی در زمینه توجه به ازدواجهای مجدد میگوید: “ذات این ازدواجها مشکل ندارد اما مشکل از آن جا شروع میشود که پای یک بچه به این رابطه باز شود. شاید برخی این پدیده را تاریخی بدانند و به راحتی با آن کنار بیایند اما به نظر من، این موضوع را میتوان در سه بعد خانوادگی، دولتی و قضائی دید.”
وی عنوان میکند: “به اعتقاد من، در مرحله اول باید بزرگان خانواده ورود کنند و اگر مشکلی در این نوع ازدواج وجود دارد، خود خانوادهها حساسیت نشان دهند و نظارت داشته باشند. طلاق پدیدهای متعلق به امروز و دیروز نیست، هزاران سال است که این موضوع بوده اما تفاوت این است که امروز ما با یک نوع زوال معنویت و اخلاق رو به رو هستیم و همین شرایط را بغرنجتر کرده است.”
این مسئول با بیان اینکه جامعه ما در حال گذاراست، تاکید میکند: “تحت این شرایط خانواده، مجامع قضایی و دولت باید بر ازدواج مجدد تأمل بیشتری کنند و سخت گیریهای خاصی را در نظر بگیرند. به نظر من نوعی آگاهی رسانی، ایجاد حساسیات، گفت و گوی ملی و اطلاع رسانی میتواند از کودک آزاری پیشگیری کند.”
شهریور ادامه میدهد: “شاید در صورتی که امکان زندگی کودک با ناپدری و نامادری وجود ندارد بتوان کودک را به سازمانهای مردم نهاد و بهزیستی سپرد تا شاهد آزار و اذیت کودک نباشیم. در کنار این، قوانین کیفری در خصوص کودک آزاری باید تقویت شود و این نقش قوه قضائیه بسیار مهم است.”
وی با تاکید بر اینکه دولت موظف است معلمان و مدارس را برای آشنایی کودکان با عواقب خشونت خانگی و نحوه دفاع از خود در شرایط سخت، توجیه کند، بیان میکند: “واقعیت این است که از هر ۳ ازدواج یک مورد به طلاق منجر میشود. تحت این شرایط باید به موضوع مادران مجرد توجه کنیم تا برای خرج زندگی مجبور به ازدواج نباشند و خود و بچه را وارد یک رابطه بحران زده نکنند.”
این مسئول در پاسخ به این سؤال که با توجه به نرخ بالای طلاق در تهران، استانداری تهران تاکنون چه اقدامی را در خصوص موارد طرح شده انجام داده است، میگوید: “واقعیت این است که ما هم دغدغه خشونت را داریم اما همان طور که می دانید دولت دچار یک نوع انقباض مالی است! و نگاه حمایتی آن چنان که باید نتوانسته در نگاه مسئولان نمود پیدا کند. اما امیدوارم در آینده شرایط تغییر کند.”
روی دیگر سکه آزار کودکان
بهانه کمبود بودجه و نداریم های دولتها حالا در هر دورهای که باشد، یک پای کار ساماندهی آسیبهای اجتماعی در این مملکت را لنگ کرده است. مادران مجرد با سودای آن که زندگی کمی راحت داشته باشند با یک بچه وارد زندگی مردی میشوند که هیچ علقه ای به کودک ندارد و در مواردی حتی کودک را طعمهای مناسب برای سوء استفاده میبیند. ناگفتههای تجاوز از سوی ناپدری که درصد بالایی از آنها هیچ گاه در هیچ رسانهای درج نمیشود، آسیب انکارناپذیر است و نه تنها فرد که جامعه را با اثرات آن درگیر میکند حال چه دولت پول داشته باشد چه نداشته باشد.
محمد زاهدی اصل، جامعه شناس: سالها است می گوییم یک نهاد به عنوان متولی کودک آزاری صفر تا صد مسئولیت را برعهده بگیرد
محمد زاهدی اصل، جامعه شناس با اشاره به تجربه ارتباط با افرادی که انگ ضداجتماعی به آنها خورده میشود، میگوید: “عادت کردهایم که همیشه یک روی سکه را ببینیم؛ بزهکاری که دزدی میکند، تجاوز میکند و میکشد. اما انگار یادمان میرود که همه اینها ریشه در شرایط اجتماعی فرد دارد.”
وی در گفت و گو با خبرنگار شفقنا تاکید میکند: “بچهای که در خانواده امنیت روانی ندارد و از سوی ناپدری و نامادری و حتی پدر و مادر مورد ستم قرار میگیرد عزت نفس ندارد و در شرایط سخت به بدترین شکل واکنش نشان میدهد. شاید خنده دار باشد اما رفتارهایی مثل میخ کشیدن روی ماشینها و آزار و اذیت مردم حتی اگر جزئی هم باشد نشانهای از رفتارهای ضد اجتماعی است که از بستر خانواده خارج میشود.”
این جامعه شناس با اشاره به تجربه برخورد با افرادی که در کودکی تجربه شکنجه در خانواده را داشتهاند، بیان میکند: “واقعیت این است که وقتی با این افراد صحبت میکنم متفق القول می گویند که اگر تنبیه از سوی پدر و مادر بود هیچ گاه آن قدر ناراحت نمیشدند که از سوی ناپدری و نامادری تحقیر شدند. اغلب آنها از واکنش پدر و مادر اصلی خود در مواجهه با این موضوع گلایه دارند و به نوعی به دنبال انتقاماند. انتقام از خانواده و تمام افرادی که فکر میکنند در شکل گیری مصیبت آنها نقش داشتند.”
زاهدی اصل میگوید: “وقتی رفتار خشونت آمیز توام با حس انتقام در فرد تنیده شود دیگر فرقی نمیکند این حس برای نزدیکان باشد یا غریبه. در واقع، این رفتار بعد از مدتی به عادت تبدیل و در فرد نهادینه میشود. دقیقاً در همین نقطه است که جامعه وارد وادی خشونت و آمار بالای بزه میشود.”
وی در پایان تصریح میکند: سالها است که می گوییم یک نهاد به عنوان متولی این امر از صفر تا صد مسئولیت کار را برعهده بگیرد و پاسخگو باشد تا هر وقت شاهد آزار و اذیت کودکان در خانواده هستیم، مسئول عدم نظارت و بی آگاهی مشخص باشد و مسئولان با یکدیگر پاس کاری نکنند. اما هیچ وقت این اتفاق نیفتاد و به نظر من عزمی هم برای آن که تغییری ایجاد شود، وجود ندارد. باید با تشدید شرایط کنار بیاییم و بپذیریم که تنها با تقویت سازمانهای مردم نهاد و آگاهی بخشی لسانی میتوانیم از عمیق شدن فاجعه جلوگیری کنیم.”
دین و مساله کودک آزاری
پشت گوش انداختن مسائل مربوط به آزار کودکان و نادیده گرفتن حقوق این قشر در حالی است که ادعا میکنیم در کشوری اسلامی زندگی میکنیم ومی دانیم دین مبین اسلام دستورات ویژهای را در خصوص حمایت از کودک به ویژه کودک یتیم مطرح کرده است و توصیه های اخلاقی اسلام در تربیت و نگاهداری کودک بسیار متعالی است. به طور مثال اینکه پدرخوانده یا مادرخوانده حقی برای تصرف اموال بچه ندارد و در عین حال موظف است با حمایت و ملاطفت و مسئولیت پذیری تمام با بچهای که به عنوان فرزندخوانده پذیرفته برخورد کند.
محمد نریمانی، استاد حوزه و دانشگاه: در اسلام تنبیه کودک از سوی پدر متضمن دیه نیست!
ورود سازمانهای مردم نهاد در لایههای زیرین جامعه
محمد نریمانی، استاد حوزه و دانشگاه در گفت و گو با شفقنا به مباحث دینی برخورد با فرزندخوانده میپردازد: “در زمان پیامبر (ص) به دلیل جنگ بسیاری از زنان در جوانی بیوه میشدند و با بچه به عقد مرد دیگر در میآمدند. بر این اساس، دین اسلام قوانین و توصیههای مشخصی را در این خصوص دارد. به طور مثال، به منظور جلوگیری از افراط در رابطه با این بچهها، اسلام حق ارث را از فرزندخوانده منع کرده است، در مقابل هم این اجازه را نمیدهد که پدرخوانده یا مادرخوانده اموال بچه را تصرف کنند.
وی ادامه میدهد: “از طرف دیگر، در اسلام در صورتی که غیر حتی اگر ناپدری باشد کودک را تنبیه کند به طوری که موجب خسارت به کودک شود، موظف است دیه بپردازد. در بحث اخلاقی هم سفارشهای بسیاری داریم که باید مراقب بچه یتیم بود و اگر فرزندی را به عنوان فرزندخوانده پذیرفتیم حتی اگر به واسطه ازدواج با پدر یا مادر کودک باشد، موظف هستیم که به او محبت کنیم.”
این کارشناس دینی در پاسخ به این سؤال که چرا با وجود توصیهها و الزامات دینی همچنان شاهد آزار کودکان از سوی ناپدری و نامادری هستیم، تصریح میکند: “شاید بسیاری چاره کار را ورود دولت میدانند و منتظر تصویب قانون جدیداند. اما به نظر من، تجربه تمام این سالها نشان میدهد که ورود دولت به موضوعاتی از این دست هیچ گاه فایده نداشته و اتفاقاً در این شرایط باید نهاد خانواده را تقویت کرد. ورود سازمانهای مردم نهاد و رسوخ آنها در لایههای زیرین جامعه به ویژه خانوادههایی که تجربه ازدواج مجدد را دارند، یکی از مهمترین راهکارها است.”
بهتر است مخاطبان صدا و سیما به جای برنامههای بعضاً بی محتوا پیامهای ارتباط درست با کودک را تماشا کنند
نریمانی ظرفیت صدا و سیما را در این خصوص کم نظیر میداند و میگوید: “شاید بهتر باشد مخاطبان صدا و سیما به جای مشاهده برنامههایی که گاه هیچ بار معنایی ندارد، تیزرها و پیامهای مربوط به سبک زندگی و ارتباط درست با کودک را تماشا کنند. قطعاً، تمام شهروندان امکان پرداخت هزینه برای کلاسهای مشاوره را ندارند اما همه این افراد میتوانند به صورت رایگان در معرض آموزشهایی قرار بگیرند که پایه و اساس زندگی اجتماعی را شکل میدهد.”
قانون جدید شاید روزنه امیدی باشد
سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس به تازگی خبر از ارائه لایحه کودک آزاری داد و گفت: “اصولاً مسئله کودک آزاری به هر نوعی صورت بگیرد، جرم است و در هرصورت دولت لایحهای را به مجلس داده است و مجلس در این خصوص لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان را به کمیسیون حقوقی و قضایی داده تا روی بندهای این لایحه کار شود.”
حسن نوروزی در مورد اینکه چه زمانی این طرح اجرا میشود به جام جم آنلاین، گفته است: “در روزهای آتی امیدواریم بتوانیم بعد از طرح این لایحه در کمیسیون، آن را به صحن علنی مجلس تقدیم کنیم و طبیعتاً لایحه منسجم و خوبی است، برای ممانعت از کودک آزاری در واقع دستگاه قضایی، وزارت کشور، آموزش و پرورش، بهزیستی و وزارت کار و تعاون هر یک شرح وظایفی دارند. این در حالی است که نسبت به جرائم مربوط به اطفال، جرم مرتبط به آن را پیشبینی کردیم و انشالله این لایحه در روزهای آتی بطور کامل به صحن علنی مجلس برسد.”
ژرژ یک ابرامیان : این بار نمایندگان تصمیم دارند به طور جدی به موضوع کودک آزاری ورود کند
ژرژ یک ابرامیان، نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت و گوی شفقنا با بیان اینکه این بار نمایندگان تصمیم دارند تا به طور جدی به موضوع کودک ازاری ورود کند، میگوید: تلاش ما این است تا ان جا که امکان دارد قوانینی را تدوین کنیم که با شدت عمل در مقابل کودک آزار بایستد.
این عضو کمیسیون قضائی و حقوقی مجلس اظهار میکند: امیدواریم بعد از ان که لایحه به صحن علنی رفت به سرعت بررسی شود و روند قانونی خود را طی کند. البته، ما قانون گذاریم و از حیث قانونی به موضوع نگاه میکنیم اما واقعیت این است که برای مقابله با پدیده کودک إزاری باید از ظرفیتهای خود مردم استفاده کرد و به نوعی کودک آزار را از لحاظ اجتماعی طرد کرد. قانون در کنار آگاهی بخشی به شهروندان معنا پیدا میکند.
اظهارات این عضو کمیسیون قضایی مجلس در حالی است که از نخستین سالهای دولت یازدهم موضوع لایحه کودک آزاری مطرح شد و همواره در کشاکش سازمانها و وزارت خانهها مسکوت ماند. این روزها پس از فاجعه اهورا، کودکی که بعد از تجاوز ناپدری به قتل رسید، جامعه و به تبع آن مسئولان نسبت به موضوع حساس شدهاند و سیل وعدهها برای جلوگیری از اتفاقهایی از این دست به طور مرتب تکرار میشود. تجربه نشان داده که چنین لوایحی اگر از سد مجلس و شورای نگهبان هم بگذرند و در مقام عمل شانس بیاورند و با مشکل بودجه رو به رو نشوند حتماً در دعوای میان مسئولان روی هوا میمانند و هیچ سازمانی نقش خود را برعهده نمیگیرد. به همین دلیل، شاید نباید به قوانین دل بست و به جای آن به امکانات و ظرفیتهای موجود نگاهی دوباره کرد. به طور مثال، استفاده از ظرفیتهای سازمانهای مردم نهاد برای اطلاع رسانی به خانوادهها به عنوان روشی از پایین به بالا و برگزاری کلاسهای مشاوره پیش از ازدواج مجدد مادران و پدران و مهمتر از آن رصد شرایط کودکان در خانواده راهکار مناسبی باشد. اتفاقی که بدون دخالت ساختار عریض و طویل دولت، تنها با حمایتهای نسبی از سوی مسئولان میتواند با کمک مراکز مشاوره و سازمانها مردم نهاد انجام شود و در درازمدت از میزان آسیبهای موجود در خانواده بکاهد.
انتهای پیام