- خبرگزاری شیعیان افغانستان | Afghanistan – Shia News Agency - https://af.shafaqna.com -

فقر و غنای حقیقى در کلام نورانی امام علی (ع)

شفقناافغانستان – و قال (علیه السلام): الْغِنَى وَ الْفَقْرُ، بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّه.
الْعَرْض: عرضه کردن، در معرض گذاشتن.
و فرمود (ع): توانگرى و تهى دستى پس از عرضه داشتن کردار است به خداى تعالى.
غنا و فقر حقیقى:
به گزارش شفقنا به نقل از اهل البیت علیهم السلام امام(علیه السلام) در این گفتار کوتاه و حکیمانه اشاره به نکته مهمى درباره حقیقت فقر و غنا کرده، مى فرماید: «غنا و فقر آن گاه آشکار مى شود که اعمال (انسان ها) بر خدا عرضه شود»; (الْغِنَى وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللّهِ).
حقیقت غنا بى نیازى و حقیقت فقر نیازمندى است ولى مى دانیم که این دو عنوان گاه جنبه مادى دارد و گاه جنبه معنوى. جنبه مادى آن نیز شاخه هایى دارد: غنا ازنظر مال و ثروت، غنا ازنظر مقام و جاه و جلال و غنا ازنظر علوم و دانش هاى مادى. تمام این انواع غناى مادى، زودگذر و زوال پذیر و ناپایدار است. گاه یک شب انسان مى خوابد در حالى که صاحب مال و مقام و علم و دانش و سلامت جسم است اى بسا صبح بیدار شود در حالى که تمام آن ها را از دست داده است و به فرض که در زمان حیات انسان این سرمایه هاى مادى موجود باشد در پایان عمر از همه آن ها جدا مى شود و همچون سایر افراد به خاک سپرده خواهد شد بى آن که تفاوتى میان او و فقرا باشد. همگى یک کفن را با خود از این دنیا به گور مى برند. ولى غناى معنوى که آن هم شاخه هاى متعدد دارد امرى است پایدار که در دنیا و برزخ و آخرت با اوست. غنا ازنظر علم و عرفان، غنا ازنظر صفات برجسته انسانى و غنا ازنظر کارهاى خیر و خدمات بشرى که آثار همه این ها در قیامت آشکار مى گردد.
امام(علیه السلام) در واقع اشاره به همین نکته مى کند که به هنگام حضور همگان در عرصه محشر و در پیشگاه عدل خداوند، آن جا معلوم مى شود چه کسى غنى است و چه کسى فقیر. آن ها که میزان اعمالشان سنگین و نامه اعمالشان پر از حسنات و خالى از سیئات است اغنیاى حقیقى هستند. اما آن ها که کفه ترازوى حسناتشان سبک و نامه اعمالشان سیاه است فقراى واقعى مى باشند. چنین اغنیایى به بهشت برین هدایت مى شوند که در آن جا هرکدام مالک عرصه هایى هستند که گاه از تمام این دنیا وسیع تر و گسترده تر است با آن همه نعمت هاى بى نظیر. آیا این غنا نیست؟ اما تهى دستان معنوى به قدرى فقیرند که گاه دست به سوى بهشتیان درازکرده و مى گویند: آیا امکان دارد شربت آبى یا میوه اى بهشتى از آنچه در اختیار دارید به ما ارزانى دارید که با جواب منفى روبرو مى شوند: «(وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّهِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ قَالُوا إِنَّ اللهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ); و دوزخیان، بهشتیان را صدا مى زنند که «(محبّت کنید و) مقدارى آب، یا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشید!» آن ها (در پاسخ) مى گویند: «خداوند این ها را بر کافران حرام کرده است!».
یا به هنگامى که در عرصه محشرند و به دوزخ نرفته اند اهل ایمان را صدا مى زنند: نگاهى به ما کنید (و گوشه چشمى به ما بیفکنید): «(یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُّورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً); روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان مى گویند: «نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم!» به آن ها گفته مى شود: «به پشت سر خود بازگردید و کسب نور کنید!».
آرى فقر و غنا در آن جا آشکار مى شود. حتى گاهى در پایان عمر انسان در این دنیا نیز پرتوى از این فقر و غنا آشکار مى گردد; افرادى که فقط سرمایه مادى داشتند هنگامى که در خاک پنهان شدند فراموش مى شوند امّا صالحان باایمان نام نیک و آثار پسندیده شان سال ها و گاهى ابدالدهر در میان انسان ها باقى مى ماند. این جاست که فقرا و اغنیا شناخته مى شوند. در این جا از بعضى جهات، مناسب است داستانى را که شاعر معروف، انورى درباره گفتگوى بوته کدو و چنار به شعر درآورده است یادآور شویم:
نشنیده اى که زیر چنارى کدو بُنى *** برجست و بر دوید برو بر به روز بیست
پرسید از چنار که تو چند روزه اى *** گفتا چنار عمر من افزون تر از دویست
گفتا به بیست روز، من از او فزون شدم *** این کاهلى بگوى که آخر ز بهر چیست؟
گفتا چنار: نیست مرا با تو هیچ جنگ *** کاکنون نه روز جنگ و نه هنگام داورى است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان *** آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست!
این سخن را با حدیثى از امام صادق(علیه السلام) که تناسب با بحث ما دارد پایان مى دهیم. امام(علیه السلام) فرمود: عثمان دو نفر از خادمین خود را سراغ ابوذر فرستاد و دویست دینار به آن ها داد و گفت: به سراغ ابوذر بروید و بگویید که عثمان به تو سلام رسانده و مى گوید که این دویست دینار را بگیر و مشکلات خود را به کمک آن حل کن. هنگامى که فرستادگان عثمان نزد ابوذر آمدند ابوذر پرسید: آیا به هیچ یک از مسلمانان آنچه را به من عطا کرده، داده است؟ آن ها گفتند: نه. گفت: من یکى از مسلمانان هستم براى من آنقدر سزاوار است که براى سایر مسلمانان سزاوار مى باشد. گفتند: عثمان مى گوید که این از مال شخصى خود من است و به خداوندى که معبودى جز او نیست ذره اى حرام به آن مخلوط نشده و آنچه براى تو فرستاده مال حلال است. ابوذر گفت: من نیازى به آن ندارم، من امروز را صبح کردم در حالى که از غنى ترین مردمم. فرستادگان عثمان گفتند: خداوند تو را به سلامت بدارد ما در خانه تو چیز زیاد و یا حتى کمى که قابل استفاده باشد نمى بینیم. گفت: آرى زیر این پارچه که مى بینید یکى دو گِرده نان جو است که چند روزى از پختن آن گذشته، من این دینارها را براى چه مى خواهم؟ نه به خدا سوگند نمى پذیرم، تا خداوند بداند گرچه من قادر به چیز کم یا زیادى نیستم ولى غنى به ولایت على بن ابى طالب(علیه السلام) و عترت هادیان و مهدیین و راضیین و مرضیین او هستم همان کسانى که هدایت به حق مى کنند و به حق و عدالت حکم مى نمایند. من اینگونه از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: براى پیران بسیار زشت است که دروغ بگویند (آنچه گفتم عین حقیقت بود). بنابراین این دینارها را به عثمان بازگردانید و به او بگویید: من نیازى به این دینارها و آنچه نزد اوست ندارم تا خداوندى که پروردگار من است را ملاقات کنم و او حاکم میان من و عثمان خواهد بود.
این است معناى غناى معنوى یک انسان آگاه و وارسته.

انتهای پیام

www.af.shafaqna.com