- خبرگزاری شیعیان افغانستان | Afghanistan – Shia News Agency - https://af.shafaqna.com -

درنگی بر کشتار سیستماتیک هزاره ها؛ استاد حمزه واعظی(قسمت دوم و سوم)

شفقنا افغانستان- کشتار سیستماتیک یا هدفمند هزاره ها گفتمانی است که در سالهای اخیر میان تحلیلگران و آگاهان سیاسی به راه افتاده و ناظر بر حملات گسترده تروریستان به مردم افغانستان با رویکرد قومی و مذهبی است.
بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که حملات گسترده در سالهای اخیر انتخابی بوده و تروریستان در همدستی و هم افزایی با برخی حلقات، بر یک قوم و تبار مشخص (هزاره ها) حمله می کنند.

حمزه واعظی، نویسنده و پژوهشگر مطرح افغانستان درباره کشتار هدفمند هزاره ها مطالبی را اظهار کرده است.

بخش اول این نوشتار را اینجا [1] ببینید.

بخش دوم و سوم تحت عنوان توقف تاریخ در ادامه درنگی بر کشتار سیستماتیک هزاره ها 

دانش آموزی

1. هزاره ها به تجربه ی عینی دریافته اند که مهمترین عامل رنجهای تاریخی، تحقیرهای اجتماعی، فقر اقتصادی و عزلت سیاسی ـ روحی شان ریشه ی ستبری در فقرِ سواد، محرومیت از دانایی و کمسویی بینایی داشته است که توان هرنوع تطور اجتماعی ـ فرهنگی و قدرت هرگونه تأثیرگذاری و مشارکت سیاسی ـ ملی را در طول سالیان متمادی از آن ها سلب کرده بود .
2. رسیدن به چنین درکی، هزاره هارا به سمت کم هزینه ترین حرکت، فرزانه ترین کنش، موثرترین روش بقا، بنیادی ترین تحول ذهنی ـ اجتماعی و ماندگار ترین قدرت معنوی آدرس داده است: یعنی خیزشی برای آموزش و کسب دانش.
تجلی این قدرت در گزاره هایی مانند اعتماد به نفس فردی، بینایی اجتماعی، خویشتن یابی فرهنگی، تحرک جغرافیایی، فرصت های شغلی، تطوراقتصادی و جسارت سیاسی ظهور می کند.
3. انتخاب “مکتب” به مثابه یک عنصر قدرت، پیوند آگاهانه و دمکراتیکی میان خانواده های هزاره ایجاد می کند که در فرایند چنین پیوندی، چرخه ی قدرت را درنظام خانوادگی متعادل و مبتنی بر توزیع و انتقال آرام و مشروع تصمیم گیری از بدران به فرزندان در خانواده می سازد. به عبارت دیگر، آموزش مهمترین عرصه ای بوده که بصورت آهسته ولی تدریجی موجبات شکل گیری دگردیسی ساختاری در خانواده های هزاره گردیده است. بسیاری از پدران با فراهم ساختن شرایط تحصیلی برابرِ برای فرزندانِ پسر و دختر، به شکل خود انگیخته و ملموسی نظم و نگاه سنتی و جنسیتی نسبت به الگوی قدرت، صلاحیت و منزلت در خانواده را بین فرزندان پسر ـ دختر متحول کرده است.
4. دانش “آموزی” به مفهوم وسیع کلمه، جذبه و جریانی را گسترش داده که در میان اکثریت گروههای اجتماعی جامعه ی هزاره تبدیل به یک رقابت هویتی ـ منزلتی گردیده است. این رویکرد هویتی را در حوزه های مختلف از دانش های مربوط به علوم ورزشی و رزمی تا کامپیوتر و علوم پایه و علوم انسانی و هنر و ادبیات و… می بینیم که در وجدان جمعی به مثابه یک نهضت خود بنیاد، عرصه ی رقابت و منزلت اجتماعی شده است.
5. دانش آموزی، فرایند زود بازده، پرحجم و قابل اندازه گیری است. بدین معنی که طی یک دهه می توان محصول مکتب و دانشگاه را، هزاران نیروی آموزش دیده و سرشار از انرژی وامید را وارد عرصه ی جامعه نمود. این نیروهای آموزش دیده در طول زمانِ نه چندان طولانی، اولا منبع مهم تغییرات فکری ـ فرهنگی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی و دستاوردهای علمی ـ اقتصادی ناگزیری درسرنوشت جمعی می گردد؛ دوما مایه ی نشاط، امید و خوش بینی های گسترده نیز در خانواده ها و روان اجتماعی می شوند.
6. دانشجویی و آموزش دیدگی عمدتا مستلزم گریز از “حاشیه” و مستقر شدن در “مرکز” است. مراد من از حاشیه و مرکز، هم ناظر بر مفهوم جغرافیایی است وهم برگیرنده ی مفهوم کنشگری های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می باشد.
روند دانش جویی و آموزش دیدگی، طی نزدیک به دو دهه ی اخیر، گروههای قابل توجهی از نسل جوان و خانواده های هزاره را بصورت تدریجی و انگیزه مند به سمت مرکز نشینی سوق داده است. تمرکز فعالیت های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در مرکز طی یک ونیم دهه گذشته و تأثیر گذاری بر فرایندهای مدنی، جلوه های روشنی از مشارکت سیاسی، حضورفرهنگی و گفتمان شهروندی را تبلور بخشیده است که در محاسبات استراتژیک و درازمدت می تواند یک قدرت تعیین کننده و خوفناک برای آن دسته از گروههایی تلقی گردد که هزاره ها را بعنوان یک خطر استراتژیک و هویتی برای اهداف ارتجاعی و توسعه طلبانه ی خویش می شمارند.
بنابراین و از همین رو، کشتار هدفمند هزاره ها بصورت سیستماتیک عمدتا با تمرکز بر هدف گرفتن مکاتب، مدارس، آموزشگاهها، کلوب های ورزشی و تجمعات مدنی که عمدتا حوزه ی فعالیت و گستره ی بویایی و قدرت آموزی جوانان و دانش آموختگان است، صورت می گیرد تا اولا با دهشت افگنی و خوف براکنی به تضعیف روحی، نا امیدی روانی و وحشت سیاسی ـ اجتماعی هزاره ها و بخصوص نسل جوان ببردازند و دوما فرصت مرکز نشینی و انگیزه ی مانورهای قدرت نرم را از انها بستاند و آن هارا یا مجبور به حاشیه نشینی و برگشت به زندان جغرفیایی هزاره جات نماید و یا وادار به مهاجرت های گروهی خارج از کشور گرداند.

قدرتِ “امید”

“امید” مهمترین جلوه ی “قدرت” نرم و بنیادی ترین عنصر حیات انسان ها و جوامع است که موجب نشاط، پویایی، پایداری، رشد، تغییر واعتماد به نفس می گردد. انسان ها و جوامع، با تکیه برهمین عنصر مسیرهای ناهموار را هموار، انرژی های خفته را بیدار و توانایی های تعطیل شده را فعال و اصالت فردی و شرافت جمعی خویش را پروار می سازند.
پیداست که امروز دشمنان پیدا و پنهان، علیه هزاره ها جبهه ی “جنگ” گشوده اند. می کوشند هزاره ها را در یک جنگ “یکطرفه” بکشانند. جنگی که مهمترین تاکتیک آن بهره گرفتن ازابزارهای روانی است.
درهنرِ جنگ، مهمترین استراتژی و برنده ترین سلاح، وارد کردن ضربات روحی و شوک روانی بر جبهه ی مقابل است تا طرف را گیج، مستاصل وعصبانی کند و بدین ترتیب او قدرت تصمیم گیری عقلانی و تمرکز روانی را برای مدیریت احساسات و عواطف از دست بدهد و در نتیجه، ناامیدی و یاس را بر اردوی طرف شایع کند و درنهایت، انفعال وفروپاشی را در اردوی مقابل تسریع ببخشد.
امروزه با کشتار پیوسته درغرب کابل، دشمن دقیقا می خواهد با ایجاد شوک های روانی گیجی و استیصال عمومی را برهزاره ها شایع کند. عمومی شدن عصبانیت، برانگیخته شدن عواطف و احساسات، احساس بی پناهی و تنهایی، ضجه زدن، چنگ به صورت خود انداختن و فحش دادن به زمین و زمان و نفرین و فغان کشیدن، درست همان هدفیست که دشمن درجنگ روانی دنبال می کند تا مهمترین “قدرت” را از ما بگیرد و آن قدرت، “امید”یست که پس از قرن ها سکوت و استیصال بر روان و جان ما طلوع کرده است. امید به آینده ی روشن، امید به دگرگونی، امید به زنده ماندن و زنده ساختن. امید به بیداری و باروری. امید به کتاب و قلم و فرهنگ و بالندگی. امید به تصویرکشیدن و تصورکردن دنیای بهتر. امید به نقاشی فردا. امید به قوی شدن و برپای ایستادن. امید به عدالت و انسانیت. امید به شکوهِ شرافت و شادمانی.
بنابراین، دیده می شود که ضربات تاکتیکی جنگ یکطرفه، تا حدودی بربخشی از جوانان و جامعه اثر کرده است. عصبانیت، فوران احساسات و عواطف، ضجه زدن و خود خوری و ویرانگرتر ازاین ها، زمزمه ی نفی الگوی مدنیت خواهی و شک کردن به رویکرد دانش آموزی ومدنیت خواهی و کتاب درمانی، نشانه های “ناامیدی” و استیصال روانی است که درحال شیوع است. این، درست همان تاکتیکی است که جنگجویان جبهه ی مقابل درآرزوی و خیال شان می پرورانند.
بنابراین، تصورمی کنم ذکر چندین نکته و تأمل بر چند موضوع، در پیوند به این روند، ضروری باشد:
1. ما ناگزیریم که ایمان و اعتقاد راسخ به راهی داشته باشیم که جامعه ی هزاره آگاهانه برای رشد، تغییر و سعادتمندی انتخاب کرده اند. باورقلبی واعتماد و اطمینان محکم بیدا کنیم که این انتخاب، برترین، امن ترین، نتیجه بخش ترین، سودمند ترین، کم هزینه ترین و درست ترین راه می باشد. شک و تردید نسبت به درستی این راه وانحرافِ استراتژیک از تعقیب آن، بیامدی جز گمراهی، گسست و شکست و بحران و عقبگرد دربی ندارد.
2. مطمئن باشیم که این نوع کشتار امرِ تازه ای درتاریخ هزاره ها نیست. نسل کشی ملیونی دوره ی عبدالرحمان خان نتوانست به “نابودی” هزاره ها بینجامد. کشتارهای گروهی دوره ی تجاوز شوروی نتوانست چیزی از اراده ی این مردم به زندگی کردن بکاهد. کشتارهای انبوه دوره ی جنگ های داخلی احزاب هزاره باعث کاهش امید به زندگی این مردم نگردید. کشتارهای بیوسته ی دوره ی جنگهای کابل و تنظیم های جهادی و قتل عام های افشارموجب محو سیاسی ـ اجتماعی هزاره ها نشد. کشتارهای سیستماتیک دهها هزارنفری دوره ی طالبان درمزار و یکاولنگ و کابل، آنگونه که ملا نیازی اعلام کرده بود، نتوانست موجودیت این مردمان را به “قبرستان” بفرستد. بنابراین، ایمان داشته باشیم که کشتارهای امروزی هم “هرگز” نخواهد توانست تغییری درنوشت جمعی، تعللی دربیشرفت فرهنگی و توقفی در حیات سیاسی این جامعه ایجاد کند.
3. امروزه تنها هزاره ها نیستند که قربانی تروریستها می شوند. بشتون ها، اوزبیک ها، تاجیک ها در سراسر افغانستان ازننگرهار تا فاریاب و بدخشان و تخار، گروه گروه از این مردمان، قتل عام و از خانه ها و کلبه های گلین شان کوچانیده می شوند. این بلا، یک هیولای عمومی است. تا دیروز هدف، مردمان بیگناه و غریب ننگرها و فاریاب بود، امروز نوک بیکان این هدف کابل، مرکز قدرت سیاسی نظام و “غرب کابل” پایگاه بیداری و بالندگی هزاره ها قرارگرفته است. فردا ممکن است “خیرخانه”، پایگاه قدرت و هویت تاجیک ها مورد هدف قرار بگیرد و بس فردا “شبرغان”، کانون قدرت سیاسی ـ اجتماعی اوزبیک ها.
4. مدیریت بحران، هوشیاری، خونسردی، شکیبایی، تعقل سیاسی و درایت اجتماعی می طلبد. اگر ببذیریم که این کشتارها، که فعلا فقط در کابل متمرکز شده، ناشی از یک برنامه ی استراتژیک و هدفمند است، بس ما داریم به سمت یک بحران امنیتی ـ سیاسی و فشارهای روانی ـ اجتماعی کشیده می شویم. بدینرو، می باید این بحران را بدرستی و بدون غرق شدن عمیق و طولانی در احساسات و اقدامات و شعارهای گمراه کننده، مدیریت نمود. باید “اتاق بحران” تشکیل داد و نخبگان سیاسی ـ فکری و متنفذین وبازاریان و فرهنگیان و معلمان و موسسات اقتصادی و مدنی و آموزشی و مساجد شیعه وسنی مستقر درغرب کابل، یک طرح استراتژیک، معقول، متناسب و عملی بریزند و با تحت فشار قراردادن مقامات عالی امنیتی ـ سیاسی، راهکارهای بنیادین اتخاذ کنند.
5. طرح توسل به راهکارهای مسلحانه و اندیشه ی تشکیل گروههای دفاعی خارج از تشکیلات نظامی ـ امنیتی، یک خیال گمراه کننده، احساساتی و خطرناک است که نخست هزاره ها و درمرحله ی دوم کل کشور را به یک بحران بی برگشت، غیر قابل مهار، بیش بینی نابذیر و وهمناک فرو می برد. این اندیشه از بنیاد غلط و گمراه کننده است. اولا هزاره ها نه توان اقتصادی ـ تسلیحاتی برای تمویل چنین گروهی را دارند و نه هم ضرورت وامکان استراتژیک به داشتن چنین بازوی نظامی ای را دارند. دوما برفرضِ ایجاد چنین گروهی، در کدام جبهه و با کدام دشمن مشخص خواهند جنگید؟ سوما؛ درجلوِ چشم ناتو وقوای نظامی چند صد هزار نفری دولت، موجودیت چنین گروهی، چه توجیه قانونی، تشکیلاتی وامنیتی خواهد داشت؟ جز حساس کردن همه ی طرفها و بهانه دادن به دشمنان واتهام زدن طغیانگری و شرارت و ایجاد حس بدبینی و ترس و خطر برای سایر اقوام، دستاورد دیگری برای چنین طرحها و اقدامات خام، غیرعملی، ناسنجیده و حتا ویرانگر متصورنیست.
می توان البته با هماهنگی حکومت و حمایت و رضایت ایساف و درچاچوب قانون، گروههای محلی آموزش دیده تشکیل داد تا برای گزمه های شبانه و کنترل جاده ها و حفاظت از مراکز آموزشی، مذهبی، ورزشی، موسسات اقتصادی و بازار و میدان ها و مراکز تجمع مردمی، فعالیت قانونی نمایند.
6. در چنین شرایطی که استرس و سردرگمی و اندوه تمام مردم را متأثر کرده، حمایت معنوی و همدردی عاطفی گروهها و احزاب و سازمان ها و مساجد و نیروهای موثر اجتماعی، مذهبی و فرهنگی و روشنفکران و مطبوعات ازهزاره ها بسیار مهم، ضروری و راهگشاست. خوب است که با تلاش روشنفکران وسیاستمداران و متنفذین مذهبی و اجتماعی و تاجران و روزنامه نگاران هزاره، طرح فراخوان کمباین حمایت از هزاره ها مطرح شود و بصورت فردی و گروهی با روشنفکران، علما، سیاستمداران، متنفذین و اهالی مطبوعات و فعالین فرهنگی ـ اجتماعیِ سایر اقوام ارتباط گرفته شود و حمایت ومشارکت آنها در این کمباین جذب گردد.

انتهای پیام