شفقنا افغانستان/مقاله پژوهشی/چکیده :
حرکت اصلاحگری امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا، از مقطع درخشان تاریخ اسلام است. او تا آخرین فرصت تلاش کرد زیر بار بیعت حاکمِ ظالم که علناً مرتکب فساد میشد، نرود. اما حرکت او از مدینه برای براندازی و قیام نبود. او در مدینه تهدید شد که اگر با یزید بیعت نکند کشته خواهد شد. از این رو مدینه را به سمت مکه ترک کرد تا زمینهای برای پیادهکردن ایدههای عدالتطلبانۀ خویش بیابد. در مکه دعوت کوفیان از امام آغاز شد و او کوفه را بهترین زمینه برای انجام حرکت عدالتطلبانه تلقی کرد و به سوی آن شهر راه افتاد. در کربلا، سپاه حر، مانع ادامۀ مسیر امام شد و زمانیکه عمر بن سعد با سپاه بیشتر به کربلا رسید، امام خود را در بن بست شدیدی احساس کرد. بنابراین، به ابن سعد سه پیشنهاد: بازگشت از راهی که آمده، رفتن به شام و بیعت با یزید و یا رفتن به یکی از مرزهای جهان اسلام را پیشنهاد کرد. عمر سعد، پیشنهادهای امام را به ابن زیاد منتقل کرد. اما ابن زیاد اصرار کرد که حسین باید به حکم او (کشتن، بردگی و یا اسارت و بعد آزادی) تن در دهد. لذا امام با صراحت اعلام کرد که زیر بار این طرح ننگین و ذلتبار نخواهد رفت. او در پای این شعار ایستاد و با یارانش به شهادت رسید.
کلید واژه: امام حسین، یزید، ابن زیاد، عمر بن سعد، عدالتطلبی، بیعت، ذلت و شهادت.
جریان عاشورا، فریاد عدالتطلبانه و عزتخواهی امام حسین (ع)، برگ زرّین تاریخ اسلام است. حرکت اصلاحگری امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا، درس بزرگ آزادیخواهی است که طی چهارده قرن دانشمندان در بارۀ آن قلم زده و سخن گفتهاند. اما راجع به تاریخ عاشورا بیشتر از منظر عاطفی و حماسی تکیه شدهاست. بعد عاطفی جریان عاشورا از زمان صفویه بیشتر برجسته شده و امروزه نیز جوامع شیعه را تحتالشعاع خود قرار دادهاست. بعد حماسی و انقلابی عاشورا پیش از انقلاب ایران توسط دکتر شریعتی و مرتضی مطهری و برخی فرزانگان دیگر دنبال شد و شهید مطهری، تلاش فراوان انجام داد که حرکت امام حسین (ع) را بازخوانی و بیشتر بُعد حماسی و مبارزاتی آن در برابر حاکم ستمگر و طاغوت را برجسته نماید. البته این نگاه مشترک و غالب در میان علمای شیعه وجود دارد که امام حسین هرگز حاضر به بیعت بایزید نشد و در راه مبارزه خود، مظلومانه شهید شد. از این میگذریم که از منظر برخی احادیث، امام خود بر شهادت خویش آگاه بود و او بر اساس مقدرات الهی به سمت شهادت حرکت کرد. از خوانندگان محترم خواهشمندیم موضوع کلامی را نیز به تاریخ تحلیلی ربط ندهند. بنابراین، در این مقال تلاش خواهیم کرد بر اساس منابع کهن تاریخی و نگاه تطبیقی و تحلیلی، حرکت امام از مدینه تا کربلا را دنبال نماییم.
امام حسین (ع) در مدینه
بر اساس شواهد تاریخی، امام حسین (ع) از مدینه برای جنگ و تشکیل حکومت حرکت نکرد. امام، مشغول کارهای روزمرۀ خود بود که معاویه از دنیا رفت و یزید، خلافت را به دست گرفت. بنابراین، نخستین چیزی که در مدینه جلب توجه میکند، احضار غیرمنتظره و شبانۀ امام توسط ولید، حاکم مدینه است. ولید، نخست خبر مرگ معاویه را داد و بعد دستور یزید را به اطلاع امام رساند که ولید را مأمور کرده بود از وی بیعت بگیرد. امام، رندانه و با تدبیر بسیار نیکو بیعت خویش با یزید به صورت مخفیانه را رد کرد و گفت: «مانند من با شخصی مثل یزید، نباید مخفیانه بیعت کند» (ابومخنف، ۱۳۸۰: ۲۷) و با این سخنان، رضایت ولید را گرفت تا از حادثۀ ناخواسته که جانش در خطر بود، رهایی یابد. یزید به ولید دستور داده بود اگر حسین از بیعت خودداری کرد، گردنش را بزن. اما در این زمان، مروان به ولید اعتراض کرد که مهلتش نده. امام، پس از شنیدن سخنان مروان با لحن تند رو به ولید کرد و گفت: «أیها الأمیر! إنّا أهل بیت النبوّه، و معدن الرساله؛ و مختلف الملائکه؛ و مهبط الرحمه؛ بنا فتح اللّه و بنا ختم؛ و یزید رجل فاسق شارب خمر؛ قاتل نفس؛ معلن بالفسق، فمثلی لا یبایع لمثله و لکن نصبح و تصبحون؛ و ننظر و تنظرون أینا أحق بالخلافه و البیعه»
«اى امیر! ما خاندان نبوّت، و معدن رسالت، و محلّ آمد و شدِ فرشتگان، و جایگاه رحمت هستیم. خداوند، امور را با ما میگشاید و با ما میبندد؛ و یزید، مردى فاسق، بادهگسار، آدمکُش و اهل فسق و فجورِ آشکار است. همانند منى، با کسى همانند او، بیعت نمیکند؛ ولى ما و شما، صبح میکنیم و منتظر میمانیم، تا معلوم شود که کدام یک براى بیعت و خلافت، شایستهتر است.» (خوارزمی، ۱۳۸۱، ج۱: ۲۶۷)
میبینیم در لحن امام قاطعیت و تقابل جدی وجود ندارد، اما متأسفانه رایج شده است که عبارت «فمثلی لا یبایع لمثله» را با حرارت میگویند و بقیه را سانسور میکنند!
بخش دیگر وقایع مدینه، گفتوگوی امام با محمدحنفیه، برادرش است که محمدحنفیه رسماً از امام میخواهد با یزید بیعت کند: «ابتدا با بیعت کردن با یزید از او دور شو و تا میتوانی از شهرها فاصله بگیر، بعد پیکهایت را به سوی مردم بفرست و آنها را نزد خود بخوان، در این صورت اگر با شما بیعت کردند، الحمدلله، و اگر به دیگری روی آوردند، خدا از دین و عقل شما چیزی نکاسته و از مروت و جوانمردی و فضل شما چیزی از دست نرفته است. امام گفت: من میروم. محمد ادامه داد: در مکه توقف کن، اگر دیدی جای امنی است، همان جا بمان و الا سر به بیایانها و کوهها بزن و از این شهر به آن شهر برو تا ببینی کار مردم به کجا میکشد.» امام در بارۀ بخشِ اخیر نظر برادرش، نه تنها مخالفت نکرد که آن را تأییدکرد. (ابومخنف، ۱۳۸۰: ۲۷)
یکی از بخشهای مهم تاریخ زندگی امام حسین، وصیت نامۀ تاریخی و مشهور او به محمدحنفیه است. (این جا هم بخش آخرش را سانسور میکنند) در این وصیت نامه، امام اهداف حرکت و راهبرد مبارزاتی خود را اعلام میکند و در آخر میافزاید: «فَمَن قَبِلنى بِقَبولِ الحَقِّ فَاللّهُ أولى بِالحَقِّ، ومَن رَدَّ عَلَىَّ هذا أصبِرُ حَتّى یَقضِىَ اللّهُ بَینى وبَینَ القَومِ بِالحَقِّ، ویَحکُمَ بَینى وبَینَهُم بِالحَقِّ، وهُوَ خَیرُ الحاکِمینَ»؛ «آن که مرا به حقّانیت پذیرفت، [بداند که] خداوند، سرچشمه حق است [و پاداش او را خواهد داد] و اگر کسى در این دعوت، دستِ رد بر سینۀ من زند، شکیبایى میورزم تا خداوند، میان من و این گروه، بر پایۀ حقیقت، داورى کند و به حقیقت، حکم دهد، که او بهترینِ داورى کنندگان است.» (محمدی ریشهری، ۱۳۸۸، ج۳: ۳۵۲، به نقل از: ابن أَعْثَم، الفتوح، ج۵، ص۲۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۲۷۳)
این جا هم امام در بخش پایانیِ وصیتنامه سخن قطعی در بارۀ قیام و جنگ ندارد و نهایتش از امر به معروف و نهی از منکر و به نحوی از اتمام حجت سخن میگوید و اضافه میکند: «اگر پذیرفتند که خیلی خوب و الا صبر میکنم.»
سرانجام، امام با خانوادۀ خود با ترس و نگرانی و مراقبت از دشمن، مدینه را ترک گفت؛ در حالی که آیۀ «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (قصص، ۲۱) را تلاوت میکرد. (ابومخنف، ۱۳۸۰: ۲۸) این آیه مربوط به حضرت موسی (ع) است؛ زمانی که با ترس و نگرانی قومش را ترک میکرد و دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا مرا از دست قوم ستمکار نجات ده!»
امام حسین (ع) در مکه
امام حسین شب سوم شعبان از مدینه حرکت کرد و تا نهم ذیالحجه در مکه بود. طی این مدت با مردم و شخصیتهای مقیم مکه دید و باز دید داشت. در این زمان عبدالله بن زبیر هم در مکه اقامت داشت و روز در میان نزد امام حسین میآمد و با او رایزنی میکرد. اما حضور امام برای وی بسیار سنگینی میکرد و اطمینان داشت که با وجود امام حسین، هیچگاه مردم حجاز با او بیعت نخواهند کرد. (ابومخنف، ۱۳۸۰: ۳۲) و به نظر میرسد که از حرکت امام و برنامههایش در مکه چندان استقبال نشد، زیرا حرکت چشمگیر در مکه دیده نشد. اما آنچه در مکه شتاب گرفت، دعوتنامههای کوفیان بود که پیاپی به امام میرسید و امام هم به آن شهر، مسلم بن عقیل، پسر عمو و شوهر خواهرش را به عنوان نمایندۀ خود فرستاد. از سوی دیگر در روزهای شروع مراسم حج، امام مکه را ترک کرد، زیرا هم شتاب داشت زودتر به کوفه برسد و نیز احتمالش میرفت وی در مکه ترور گشته و نخواست حرمت خانه خدا شکسته شود. لذا حج را نا تمام گذاشت. (ابومخنف، ۱۳۸۰: ۸۹؛ ابن کثیر، ۱۴۰۷،ج ۸: ۱۵۹٫)
امام حسین (ع) در کربلا
جدا از اتفاقات عارفانه و معنوی بین راه و دهها نکات معرفتی، اخلاقی و تربیتی ارائه شده از سوی امام و یارانش که بارها شنیده و خواندهایم، بخش مهم قضیه، موضع سیاسی امام در ملاقات با عمر بن سعد است. در اغلب منابع کهن، طرح سه پیشنهاد: بازگشت از جایی که آمده، رفتن به نزد یزید و گذاشتن دست بر دست او و یا رفتن به نقاط مرزی دنیای اسلام، توسط امام حسین (ع) است. (ابومخنف، ۱۳۶۷: ۱۸؛ طبری، ۱۳۸۷، ج۵: ۴۱۴؛ ابن عبد ربه، ۱۴۰۴، ج۵: ۱۲۸؛ بلاذری، ۱۴۱۷، ج۳: ۲۲۵؛ ابن کثیر، ۱۴۰۷، ج۸: ۱۷۰؛ ابن اثیر، ۱۳۸۲، ج۴: ۵۲؛ ابن سعد، ۱۴۱۴، ج۱: ۴۶۵؛ ذهبی، ۱۴۱۴، ج۴: ۳۶۶؛ صفدی، ۱۴۲۰، ج۱۲: ۲۶۴؛ ابن منظور، ۱۴۰۴، ج۷: ۱۴۷؛ ابن جوزی، ۱۳۷۶، ج۱: ۲۲۴)
ابن سعد این سه پیشنهاد را به ابن زیاد گزارش داد. اکثریت علمای شیعه، این گزارش را رد کردهاند و یا آن را نادیده گرفتهاند و معتقدند امام حسین، هرگز حاضر نشد با یزید بیعت کند. اما اکثریت مورخین، چنین گزارش را تأیید میکنند. طبری به نقل از ابومخنف، دو راویت موافق نظر بالا و مخالف آن را در کتاب خود آورده است. (طبری، ۱۳۸۷، ج۵: ۴۱۴)
دیدگاه مخالف به نقل از عقبه بن سمعان، غلام رباب همسر امام حسین، است. گفته شده وی در روز عاشورا به اسارت درآمد و از این که غلام بود، آزاد شد. وی بعدها گفت: «من در طول مسیر همواره با امام بودم و او هیچ وقت نگفت من با یزید بیعت میکنم.» (طبری، ۱۳۸۷، ج۵: ۴۱۴) با وجودی که بیش از ده گزارش از سوی عقبه بن سمعان ثبت شده، جالب است که آیتالله خویی وی را از شهدای کربلا دانستهاست. (خویی، ۱۳۷۲، ج۱۲: ۱۶۹) اگر چنین امری اثبات شود، گزارشهای وی از اعتبار خواهد افتاد.
در ارشاد شیخ مفید و مناقب ابن شهرآشوب و دیگر منابع متقدم، از مکاتبه ابن سعد و ابن زیاد، گزارش داده شده و به موضوع پیشنهاد امام حسین که چه به عمر گفته، اشاره نشدهاست. اما ابن سعد آرزو کرده که شاید با این کار، خداوند وی را از جنگ با حسین باز دارد: «فانصرفَ إِلى عمر بن سعدٍ فأَخبرَه الخبرَ؛ فَقالَ عمرُ: أرجو أن یعافیَنی اللهُ من حربه و قتالِه؛ و کتبَ إِلى عُبیدِاللّهِ بنِ زیادٍ…» هنگامى که نامه را براى ابن زیاد خواندند، او این شعر را خواند: «اکنون که چنگال هایمان در او فرو رفته است، امید نجات دارد؛ ولى هیچ راه گریزى نیست.» آن گاه به عمر بن سعد، نوشت: «نامهات به من رسید و آنچه را گفتى، فهمیدم. به حسین، پیشنهاد بده که خودش و همه یارانش با یزید، بیعت کنند. چون چنین کرد، تصمیم خود را مىگیریم.» (فَإِذا فَعَلَ ذلِکَ رَأَینا رَأیَنا). هنگامىکه نامه به عمر بن سعد رسید، گفت: فکرش را مىکردم که ابن زیاد، [حسین را] آسوده نخواهد گذاشت!» (مفید، ۱۴۱۳، ج۲: ۸۵ و ۸۶؛ ابن شهرآشوب، ۱۳۷۹، ج۴: ۹۷؛ طبری، ۱۳۸۷، ج۴: ۴۱۱؛ خوارزمی، ۱۳۸۱، ج۱: ۲۴۱؛ فتال نیشابوری، ۱۳۸۱، ج۱: ۴۱۳؛ ابن اعثم کوفی، ۱۴۱۱، ج۵ ۸۷؛ بلاذری، ۱۴۱۷، ج۳: ۳۸۶)
شیخ مفید، ابن شهرآشوب و دیگران مشخص نکردهاند که عمر بن سعد چه چیزی را به ابن زیاد گزارش داد؟ اما در گزارشهای طبری، بلاذری و غیره آمده که آن خبر، سه پیشنهاد امام حسین به عمر بن سعد بودهاست. جالب این که ابن زیاد، باز تصحریح کرده که پس از بیعت نیز رأی خود را خواهد داد و این، نیست جز همان حکم ذلتبار او در بارۀ امام و یاران او. (فَإِذا فَعَلَ ذلِکَ رَأَینا رَأیَنا).
با آن هم نظر غالب در جامعۀ شیعه این است که امام حسین هرگز حاضر نشد با یزید بیعت کند. از این رو گزارش ابن سعد به ابن زیاد، نوعی فرار از جنگ پنداشته شدهاست تا مسؤلیت جنگ با امام حسین به دوش او نیفتد. با دلایلی که از نظر خواهد آمد، پیشنهادات امام که در نامۀ ابن سعد به ابن زیاد آمده، دور از انتظار نیست.
چرا این موضعِ امام خلاف انتظار نیست؟
در پاسخ به این پرسش چند نکته را باید در نظر گرفت:
الف – موضع مبنایی امام، مبارزه با حکومت فاسد یزید بود و این، کاملاً در مواضع امام، ملاقاتها و خطبههای او مشخص است. اما تصمیمات بعدی امام، وابسته به شرایطی است که او در برابر آن قرار میگرفت. امام احتمال نمیداد، وی به کوفه نرسد. زمانی که ابن زیاد بر کوفه مسلط شد و ابتکار عمل را به دست گرفت، هانی و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و در بین راه اخبار کوفه را شنید، دیگر دیر شده بود و امام نمیتوانست برگردد. لذا باز هم به راه خود ادامه داد.
ب ـ امام حسین (ع) از مدینه با قاطعیت و به عنوان اهداف مشخصِ بدون تغییر، اعلام نکرد که او فقط برای تشکیل حکومت میرود و هرگز با یزید بیعت نمیکند.
ج ـ امام در دیدار با حر بن یزید ریاحی، مکاتبات و درخواستهای مکرر کوفیان مبنی بر عزیمت امام به کوفه و در دست گرفتن زمام امور را بیان کرد و افزود: «چنانچه کوفیان از خواست خود پشیمان شدهاند، باز میگردد.» اما حر از ارسال نامهها، اظهار بیاطلاعی کرد و به امام اجازه نداد به کوفه و یا مدینه برود. (ابومخنف، ۱۳۶۷: ۱۰۷)
د ـ بیشتر مورخین، بر این باورند امام در ملاقات با عمر بن سعد سه پیشهناد یاد شده را داد و ابن سعد آن را به ابن زیاد گزارش داد. ابن زیاد با فرستادن شمر و حصین بن نمیر، عرصه را بر امام تنگتر کردند. طبری به نقل از هلال بن یَساف میگوید: «میان کسانى که به سوى حسین روانه شدند، حُرّ بن یزید حنظلى نَهشَلى بود که فرماندهىِ سوارانى را به عهده داشت. او هنگامیکه پیشنهاد حسین را شنید، به سپاه ابن زیاد گفت: چرا آنچه را به شما پیشنهاد مىدهند، نمىپذیرید؟ به خدا سوگند، اگر تُرک و دیلم هم چنین چیزى را از شما مىخواستند، برایتان روا نبود که آن را رد کنید. امّا آنان، جز به تن در دادن حسین به حکم ابن زیاد، راضى نشدند.» (طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص ۲۹۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۲۵؛ ابن کثیر، ج۱۱، ۵۱۸)
سید جعفر مرتضی معتقد است ابن زیاد به یکی از سه راهی را که حسین انتخاب کند، راضی شد، اما شمر اصرار کرد که جز به انجام حکم خود راضی نشو و ابن زیاد هم نظر شمر را پذیرفت. (عاملی، ۱۴۲۴: ۱۳)
«حکم امیر» در فرهنگ عرب، یعنی این که امیرِ غالب برای شخص و افراد شکست خورده، سه راه را میتواند انتخاب کند: یا آنها را میکشد، یا به بردگی میگیرد و یا به عنوان اسیر آزاد میکند؛ چنانکه پیامبر با قریش و بنیامیه در فتح مکه چنین کار را انجام داد و آنان، «طلقاء» (آزاد شدۀ پیامبر) نامیده شدند. «طلقاء، جمع طلیق است و در لغت به اسیری اطلاق میشود که اسارتش از او برداشته شده و رها شده باشد.» (طَلِیق وَهُوَ الأَسِیر إِذا أُطْلِق سَبِیلُهُ. وَفِی الْحَدِیثِ: الطِّلَقاءُ مِنْ قُرَیش والعُتَقاءُ مِنْ ثَقِیف) (ابنمنظور، ۱۴۱۴، ج۱۰: ۲۲۷؛ مقریزی، ۱۴۲۰، ج۸: ۳۸۸)
ه ـ باتوجه به شرایط تحقیر آمیزِ یاد شده، امام، از سر ناگزیری موضع تاریخی خویش را اعلام کرد و در خطبۀ تاریخی و حماسهآفرین خود فرمود: «ألا وإنَّ الدَّعِىَّ ابنَ الدَّعِىِّ قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتَینِ، بَینَ السَّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ، وَ هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّهُ! یَأبَى اللّهُ لَنا ذلِکَ و رَسولُهُ وَ المُؤمِنونَ، وَ حُجورٌ طابَت، وَ حُجورٌ طَهُرَت، وَ اُنوفٌ حَمِیَّهٌ وَ نُفوسٌ أبِیَّهٌ، مِن أن تُؤثَرَ طاعَهُ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الکِرامِ. هان! بىنَسَبِ پسر بىنَسَب، مرا میان دو چیز، قرار دادهاست: بین شمشیر و خوارى. خوارى، از ما دور است و خداوند، آن را براى ما نمیپذیرد، و نیز پیامبرش و مؤمنان و دامنهایى پاک و پاکیزه و جانهاى عزّتمند و نَفْسهاى خوددار که اطاعت از فرومایگان را بر مرگى کریمانه، مقدّم نمیدارند.» (خوارزمی، ۱۳۸۱، ج۲: ۱۰؛ابن ابیالحدید، ۱۳۸۵، ج۳: ۲۴۹؛ ابن طاووس، ۱۳۷۸: ۱۲۲، ابن شعبه حرانی، ۱۳۶۳: ۲۴۱)
در پاسخ به کسانى که به او گفتند: «تو را رها نخواهیم ساخت تا دست در دستِ عبیداللّه بن زیاد نگذارى»، فرمود: لا وَاللّهِ، لا اُعطى بِیَدى إعطاءَ الذَّلیلِ، وَ لا أفِرُّ فِرارَ العَبیدِ. «إِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَ رَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ إِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَ رَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لَا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ» نه، به خدا سوگند که نه به سان ذلیلان، دستِ بیعت خواهم داد، و نه به سانِ بردگان، خواهم گریخت. «من به پروردگار خویش و پروردگار شما، پناه میبرم از این که مرا سنگ باران نمایید! من از شرارت هر حق ناپذیر و متکبّرى که به روز حساب، ایمان نمیآورد، به پروردگار خود و شما، پناه میبرم!» (محمدی ریشهری، ۱۳۸۸ج۹: ۳۵۳)
متأسفانه تلاش صورت میگیرد که این سخنان امام را فقط در برابر بیعت با یزید توسط ابن زیاد یا مردن با عزت تفسیر کنند. درست است که بیعت با یزید، میتواند برای امام سخت باشد، اما به آن ذلتی که در حکم ابن زیاد میباشد، نیست؛ چه این که قبلاً امام حسن (ع) هم با توجه به شرایط دشواری که برایش به وجود آمد، صلح را پذیرفت و با معاویه بیعت کرد. از این جهت است موضوع صدور سخن امام، تصمیم ابن زیاد است: «ابن زیادِ بیاصل و نسب مرا بین دو راه ذلت و شمیر قرار داده است و از حسین ذلت به دور است.» و امام هرگز از یزید سخن نگفت که او چنین شرایطی را برای وی گذاشته است.
و ـ بعدها یزید در اثر فشار افکار عمومی، پشیمان شد و به این حقیت اشاره کرد که ابن زیاد عجله کرد و حسین را به قتل رساند. (محمدی ریشهری، ۱۳۸۸ج۸: ۳۵۸؛ طبری، ۱۳۸۷، ج۵: ۵۰۶ و ۳۹۳؛ بلاذری، ۱۴۱۷، ج۳: ۴۲۵؛ ابن جوزی، ۱۳۷۶: ۲۶۱ و ۲۶۵)
این سخن، به معنای تبرئۀ یزید نیست؛ چه این که وی ابتدا از شهادت امام حسین و یارانش بسیار خوشحال شد و حتی بر لب و دندان سر بریدۀ امام چوب زد و ابن زیاد را تکریم کرد. بعدها مجبور شد به حقیقتی اشاره کند و آن، اقدام شدید ابن زیاد بر ضد امام حسین بود.
نتیجه
حرکت تاریخی و عدالتخواهانۀ امام حسین (ع)، برگ زرین تاریخ اسلام است و در حقیقت و قداست ماجرا کسی حرفی ندارد. کار امام را دوست و دشمن تقدیس کرده و بدون شک، عاشورا، الگوی آزادگان و عدالتطلبان تاریخ است. اما یک امر در حرکت امام، روشن است که وی دنبال زمینهای برای انجام اهداف بلندش بود و آن، در مدینه فراهم نمیشد. لذا بار سفر بست و به مکه رفت تا زمینه را برای حرکت عدالتطلبانه و رهاییبخش خود فراهم کند. زمانیکه به مکه رسید، نامهنگاری کوفیان و دعوت از او به کوفه آغاز شد و این، یک فرصت استثنایی برای امام بود.
زمانی که عمر بن سعد به کربلا آمد، بعد از ملاقات با امام، سه پیشنهاد او را به ابن زیاد منتقل کرد، اما ابن زیاد، جز راضی شدن به حکم او تن نداد. پذیرش حکم ابن زیاد، از منظر امام حسین، ذلیلانهترین پیشنهاد تلقی شد و بنابراین، امام تن به ذلت نداد و تا آخرین رمقِ خویش، فریاد آزادیخواهی و عزتطلبی را سرداد. به طور قطع اگر امام به کوفه میرسید و میتوانست بر اوضاع مسلط شود، آن زمان تشکیل حکومت میداد و خواه نا خواه با یزید وارد جنگ میشد. روشن است که این، بخش دیگری ماجراست که با سد شدن راه امام توسط کوفیان، منتفی شد و ضرورت ایجاب میکرد امام راه بیرونرفت دیگری را جستجو کند که آن هم به بنبست خورد و آخرش با ریختن خونش تمام شد.
نگاه تطبیقی تاریخ عاشورا نشان میدهد که در منطق امام حسین، درک شرایط و استفاده از فرصت، یک اصل در کنار راهبرد مبنایی است. زمانی که شرایط تغییر کند، برنامۀ امام با حفظ عزتمندی او قابل تغییر است. البته در شرایطی که امر بین عزتطلبی و ذلتپذیری دایره شود، حفظ عزت بر همه امور ترجیح دارد.
۲۲ سنبله ۱۳۹۷
منابع
۱٫ ابن أبی الحدید المدائنی، ابوحامد. (۱۳۸۵). شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعۀ الثانیه، بیروت: دار الإحیاء الکتب العربیۀ؛
۲٫ ابن ابی جراده الحلبی، کمال الدّین عمر بن أحمد. (۱۴۲۳ق). ترجمه الإمام الحسین علیه السلام، تحقق محمد طباطبایی، چاپ اول، قم: دلیل ما؛
۳٫ ابن اثیر، عزالدین. (۱۳۸۲). تاریخ کامل. ترجمۀ حسین روحانی. ج ۵، چاپ سوم. تهران: انتشارات اساطیر؛
۴٫ ابن اعثم کوفی، محمد بن علی. (۱۴۱۱). الفتوح، تحقیق علی شیری، چاپ اول، بیروت: دار الضواء؛
۵٫ ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی. (۱۳۷۶). تذکره الخواص، چاپ اول، قم: شریف رضی؛
۶٫ ابن سعد، ابوعبدالله محمد. (۱۴۱۴ق). الطبقات الکبرى – متمم الصحابه – الطبقه الخامسه، چاپ اول، طائف: مکتبه الصدیق؛
۷٫ ابن شعبه حرانی، ابومحمد حسن بن علی. (۱۳۶۳ش). تصحیح علی اکبر غفاری، چاپ دوم، قم: جامعه مدرسین؛
۸٫ ابن شهرآشوب، محمد ین علی. (۱۳۷۹ق). مناقب آل ابیطالب، چاپ اول، قم: انتشارات علامه؛
۹٫ ابن طاوس ، علی بن موسی. (۱۳۷۸). اللهوف فی قتلی الطفوف، ترجمۀ عقیق بخشایشی، چاپ، پنجم، قم: دفتر نشر نوید اسلام؛
۱۰٫ ابن عبد ربه، ابوعمر، شهابالدین احمد بن محمد. (۱۴۰۴ه). العقد الفرید، چاپ اول، بیروت: دار الکتب العلمیه؛
۱۱٫ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم. (۱۴۱۰ق). الإمامه والسیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالضواء؛
۱۲٫ ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر. (۱۴۰۷ق). البدایه والنهایه، چاپ اول، بیروت: دارالفکر؛
۱۳٫ ابن منظور، محمد بن مکرم. (۱۴۰۴ق). مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، دمشق: دارالفکر؛
۱۴٫ ابن منظور، محمد بن مکرم. (۱۴۱۴ق). لسان العرب، چاپ سوم، بیروت: دار صادر؛
۱۵٫ ابومخنف ازدیی، لوط بن یحی. (۱۳۶۷ش). وقعه الطّف، تحقیق شیخ محمدهادی یوسفی غروی، چاپ اول، مؤسسه نشر اسلامی؛
۱۶٫ ابومخنف، لوط بن یحی. (۱۳۸۰). مقتل ابیمخنف، تحقیق یوسفی غروی، ترجمه جواد سلیمانی، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی؛
۱۷٫ بلاذری، احمد بن یحیی. (۱۴۱۷). أنساب الأشراف، چاپ اول، بیروت: دار الفکر؛
۱۸٫ خوارزمی، موفق بن احمد – سماوی، محمد. (۱۳۸۱ش). مقتل الحسین علیه السلام، چاپ دوم، قم: انوار الهدی؛
۱۹٫ خویی، سید ابوالقاسم. (۱۳۷۲ش). معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، چاپ اول، قم: مرکز نشر الثقافهالاسلامیه فی العالم؛
۲۰٫ ذهبی، محمد بن احمد. (۱۴۱۴ق). سیر اعلام النبلاء، اول، بیروت: موسسه الرساله؛
۲۱٫ صفدی، صلاحالدین خلیل بن ایبک. (۱۴۲۰ق) الوافی بالوفیات، بیروت: دار إحیاء التراث؛
۲۲٫ طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۷۶). اعلام الوری باعلام الهدی، چاپ اول، قم: موسسه آل البیت لاحیاء التراث؛
۲۳٫ طبری، محمد بن جریر. (۱۳۸۷ق). تاریخ الطبری ( تاریخ الرسل والملوک، وصله تاریخ الطبری)، چاپ دوم، بیروت: دار التراث؛
۲۴٫ عاملی، سید جعفر مرتضی. (۱۴۲۴). عاشوراء بین الصّلح الحسنی والکید السّفیانی، چاپ اول، بیجا: : المرکز الإسلامی للدّراسات؛
۲۵٫ فتال نیشابوری، محمد بن احمد. (۱۳۸۱). روضه الواعظین، چاپ اول، قم: دلیل ما؛ طبرسی، ۱۳۷۶، ج۱: ۴۵۱؛
۲۶٫ محمدی ریشهری. (۱۳۸۸). دانشنامۀ امام حسین (ع) بر پایۀ قرآن، حدیث و تاریخ، قم: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث؛
۲۷٫ مفید، محمد بن محمد. (۱۴۱۳ق). الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، چاپ اول، قم: کنگره شیخ مفید؛
۲۸٫ مقریزی، تقیالدین. (۱۴۲۰ق). إمتاع الأسماع، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیه؛
انتهای پیام