- خبرگزاری شیعیان افغانستان | Afghanistan – Shia News Agency - https://af.shafaqna.com -

آنچه می‌ماند این است: داستان حق و بینی

شفقناافغانستان-باران بارید و حقیقت آشکار شد. باران حساسیت، مسئولیت و اصرار و تلاش شهروندان برای کشف حقیقت در ماجرای بینی هزاره، در طی دو روز گذشته پیوسته بارید و اکنون حقیقت آشکار و راست از دروغ جدا شده است. کم کم حکایت آن بینی که معیار بهره مندی صاحب خود از حق سیاسی و انسانی بود، به پایان می رسد، اما داستان اهانت به خصوص توهین به هزاره برای کسب قدرت، سر دراز دارد. حقیقتِ آشکار شده اما تلخ و دردناک بود. گرچه عبدالرحمن مرده است، اما، متأسفانه قالب‌واره های تحقیر آمیز و سنت تحقیر هزاره همچنان زنده است. هنوز هستند کسانی که حق هزاره را در ذهن خود با بینی شان اندازه می‌گیرند.
باری، شناعت اعمال مولوی حسام، پردۀ بر قباحت رفتار و سخافت اندیشه امر الله صالح نمی‌افکند و کینه توزی و نفرت پراکنی صالح، عمل مولوی بیگانه با کرامت انسانی را تطهیر نمی‌کند. حساب این دو از هم جداست. هر یک به جای خود. مولوی که نان دین می‌خورد و سخن دین می‌گوید ولی نقص و کمال آدمی را نه در تقوی و ایمان که در اندازۀ بینی شان جستجوی می‌کند، خود اسیر شیطان و محتاج هدایت است. خانه ایمان این مولوی ارزان و بازاری ویران است، اما ایمان امر شخصی و حسابش با خداوند است. پیامد سیاسی اهانت او به بینی هزاره را باید تیم ثبات و همگرایی بدوش بگیرد. این تیم همانگونه که سخنان امر الله صالح را شرم آور خوانده، سخنان سخیف این مولوی بی ثبات تیم ثبات را نیز به صراحت محکوم کند. ورنه هم صداقت شان با مردم و هم صلاحیت اخلاقی شان برای احراز قدرت زیر سوال است. اما امرالله صالح در این ماجرا دست خود را باز کرد. او سرشار از کینه و عقده و نفرت بود و منتظر بود تا فرصت گیر بیارد. گفتار سخیف مولوی مفت بی ثبات، صالح را دچار هیجان کرد. دست از پا نشناخته آنچه را که در ذهن داشت بیرون داد. اندازه گیری حق هزاره با بینی شان، مانند یک دمل چرکین در چاه سیاه وجدان امرالله نهفته بود. برغم اداهای ملی گرایانۀ بسیار، او نتوانست این کینه و نفرت را کتمان کند. از کنترولش خارج شد و فوران کرد. برای لحظاتی نقاب کتمان و فریب وادا و اطوارها کنار رفت و جوهر شخصیت او جاری شد که: «حق هزاره به اندازه بینی اش است». این رنگ قلم نبود، جوهر ذهنیت و تفکر امرالله صالح بود که بر شخصیت او جاری شد. اکنون آن شخصیت از این ذهنیت جدایی ناپذیر است. اینک همه می‌دانیم که در ذهنیت امرالله صالح حق هزاره با بینی اش سنجیده می‌شود. او شاید در سیاست افغانستان، که همیشه کوچک ها در ان بزرگ اند، مرد بزرگ شود، شاید معاون رئیس جمهور شود و بارها در وصف حقوق بشر، و حدت ملی و برابری اقوام در داخل و خارج سخن بگوید، اما عیار شخصیت و انسانیت او همین اندازه‌گیری حق با بینی خواهد بود. او شاید به موفقیت های بسیار برسد، اما فراموش نمی کنیم که برای کسب قدرت به رذالت متوسل شده است. با نقد فزیکی وساختن شنیع ترین دروغ و کثیف ترین تهمت، شعور انسانی خود را به آزمون گذاشت و این نشانۀ حقارت و کوچکی است. امرالله مرد کوچکی بود، اما با این دروغ شنیع به خود شلیک کرد. اکنون از آن مرد کوچک آدمکی بیش نمانده است. برای بسیاری‌ها او مرده است، کالعدم ولاشی است. او حتی لاشه و پوچک ساسی هم نیست، تا سبب زحمت کسی شود یا کسی او را در زباله دان سیاست بپالد و جستجو کند، بلکه لاشی و هیچ است. زیرا وقتی که انسانیت در درون آدمی مرد، قدرت از بیرون تنها نکبت و شوربختی او را افزون می‌کند. این برای امرالله صالح یک اعلان بود. با صدای بلند گفت من اینم. دیگر سر من از لحاظ انسانی حساب نکنید. درست است که از نگون بختی ما آدمکی مثل او برای تصدی معاونت ریاست جمهوری برخاسته است، اما سفلگی و رذالت در سیاست نیز متاع مشمئز کنندۀ است و دیر دوام نمی‌کند. آنکه در آزمون انسانیت ناکام است، در همه کار از جمله در سیاست خوار و زبون خواهد بود. این است داوری ما در بارۀ او. شاهکار او همین اندازه گیری حق با بینی است؛ عقدۀ چرکینی که تا زنده است چون طوق لعنت بر گردنش خواهد بود وبعد از مرگ نیز به میراث ماندگارش بدل خواهد شد. همه چیز این انتخابات فراموش می‌شود، اما داستان بینی پچوق هزاره در کنار «هزاره پست بد مذهب» تا دیرها به یادها خواهد ماند.