شفقنا افغانستان- فیلم هفت و نیم کاری از برادران محمودی روایت دختران افغانی و ایرانی است که یک هفته به مراسم عروسیشان دچار تشویش های فکری ناشی از تابوهای حاکم بر سنت ها و باورهای دو کشور بر زنان شده اند. هر چند سوژه ی پرداخت شده کاملا تکراری است و روایت هایی ازاین دست را درمستندها، داستان ها و برخی از فیلم ها بارها در گذشته شاهد بودیم ولی کارگردان جوان امروزی همچون سایرین فقط به طرح مساله پرداخته و راهکاری برای برون رفت از این معضل در فیلم جز نشان دادن مشکلات؛ کار در خور توجه نکرده است.
به گزارش خبرگزاری شفقنا افغانستان، خانم دکتر بتول سیدحیدری، دانشجوی دکتری و فعال حوزه زنان، در نقد فیلم هفت و نیم گفت: فیلمسازان ایرانی اصولا برای اجرای نقش کارکتر افغانی از بازیگران ایرانی استفاده می کنند با این که برخی فیلمها ازداستان قوی برخوردارند و بازیگر هم تمام تلاش خود را برای ایفای نقش افغانی به کار می برد ولی بازمخاطب نمی تواند ارتباط حسی لازم را با بازیگرایرانی برقرارکند.
اینبار باتوجه به این که کارگردان ازافغانستان است و در سرزمینی قصه ها شکل می گیرد که مهاجر افغانی علاقمند به هنر بازیگری در بین دختران و پسران کم نیستند، بازهم از بازیگران ایرانی برای هنرنمایی درنقش افغانی وروایتی که به سرگذشت قهرمان افغانی می پردازد، استفاده شده که به ارتباط گیری مخاطب لطمه می زند. جا داشت کارگردان زمان بیشتری را صرف می کرد تا استعدادهای حاضر دربین علاقمندان به این هنر را از بین مردم خودش انتخاب می کرد و داستان فیلم را با لهجه و بازی جوانان افغانی که قابل دسترس و مستعد هم هستند، پیش میبرد.
در اپیزود “نیلوفر”بیننده در قصه ای که جذبش شده و از بازی خوب بازیگران ایرانیش لذت می برد ناگهان کلمه (افغان ) که از پشت تلفن مادر قهرمان با لهجه تهرانی می گوید “واسه ما افغان ها زشت است “ساختار فضایی که بیننده در ذهن خودش تا کنون ساخته بود را بر هم میزند، چرا که هیچ سنخیتی بین کارکتر بازیگران ،لحن ،لهجه و دیالوگ ها با -افغانی که مادر قهرمان گفت -همخوانی نمی کند .درحالیکه می توانست برای ایفای هر دو نقش پدر و دختر از بازیگر افغانستانی استفاده کند تا تاثیر و باورپذیریش بر مخاطب بیشتر گردد. حتی ضرورتی نداشت که به زور یک کلمه انهم پشت تلفن، بخواهد راویان داستان فیلم را افغانی بسازد در حالیکه ماجرای مشکل ترنس را می توانست با ایرانی بودن قهرمان هم تمام کند.
اتفاق ناخوشایند و تامل برانگیزی که دراین فیلم می افتد و ذهن بییننده را تا پایان فیلم درگیر می کند ،نشان دادن تصویر سیاه از دختران و مردان افغانی در مقابل تصویر سفید از دختران و مردان ایرانی است .
دختران افغانستانی در هفت ونیم؛ همه شخصیت هایی وابسته،ترسو، منفعل ناآگاه؛ بی دست و پا و در برابرش دختران ایرانی دلسوز،جسور، آگاه ،همدل و یاری رسان به تصویر کشانده شد و مردان افغانی هم ، متعصب سخت گیرو دیکتاتور در برابر مردان ایرانی فیلم که شجاع ،آگاه ،ناجی دختران و خیراندیش بودند.
دراپیزود “شبانه “، هدیه همکار و همراز دخترافغانی است که برای رفع گرفتاری شبانه به دوستش بارها رو زده و وقتی شبانه قصد دارد تجاوزی که به او درکودکی توسط مردان افغانی شده را برای نصیر نامزدش بازگو کند، هدیه تلاش می کند با او همدلی و همراهی کرده و سرسختانه از او حمایت کند.
و یا در داستان “فرشته “، میترای ایرانی عامل رفع گرفتاری دخترافغان می شود او را برای خاله پزشکش معرفی میکند و بانوی پزشک ایرانی هم لطف کرده و عمل ترمیم را با آغوش باز می پذیرد و باز هم در اخرین روایت، دخترک گل فروش ایرانی به جوانکی که عاشق دخترافغانی است اعتراض می کند که چرا در ابراز علاقه اش به شکر دیر اقدام کرده است.
در برابر همدلی دختران ایرانی که برای ترمیم پرده بکارت راحیل تصمیم به جمع اوری پول گرفته اند ، به مردان ایرانی هم نقش حامی وناجی درسناریویی فیلم داده شده است ولی تصویری که دختران افغان ازمردان خود دارند ترسی است که از رهایی وطرد شدن ناشی از افشای رازشان است.
شبانه ازنامزدش می ترسد که اگر ماجرای او برای نصیربرملا شود ترکش خواهد کرد و یا پدرنیلوفر که سالهاست مشکل ژنتیکی دخترجوان دانشجویش را ندیده وآنقدر درگیروگرفتار کارست که سالها همسرش حتی نتوانسته درباره ی ترنس بوددن نیلوفر با او صحبتی کند و تنها فکرپدرشوهردادن نیلوفردانشجواست؛ هرچند بماند که در آن گاوداری هیچ کارگر افغانی دیگر دیده نمی شود درحالیکه ؛ درقصه دیگر پدربی وجدان شکر او را برای باخت قمار معامله می کند وپدرراحیل هم بدون این که نظردخترش را بداند ظرف یک هفته برایش تصمیمم گرفته که با پسرعمویش عقد وعروسی کند وازآن طرف در روایت دیگر ناهید نگران است که اگرصابرنامزد افغانیش از قراردادش با جوان ایرانی باخبرشود او را رها کند.
در برابر این همه تصویرهای منفی ازجوان امروزی وپدران افغانی ، جوانان ایرانی همه با درایت ،با فهم و شعور و فرشته هستند. مردانی که گویا هیچ اطلاع وآگاهی از سختی قوانین ایران برای ارتباط گرفتن وازدواج با دختران اتباع افغانی ندارند عاشق می شوند ، کمک می کنند و ناجی مشکلات دختران افغانی می شوند. در روایت پایانی فیلم نوجوانی که به دخترگل فروش افغانی دل داده و به عشق او هربار به شکر سرمی زده با شنیدن سرگذشت تلخ شکر، چون مرغ سرکنده دست و پا می زند که چه طوردخترک افغانی سیزده ساله را ازچنگال سرور قمارباز دربیاورد. درکنار این نوجوان، مرد ایرانی دیگری برای اینکه دختر افغانی به هدفش آلمان رفتن، برسد، در ازای پولی که دخترک به صورت قسط به او داده، حرف و حدیث مردم و فامیلش را تحمل کرده تا دختر افغانی به خواسته اش برسد -هرچند دراین بخش فیلم گویا کارگردان نمی داند ظرف یکسال نمیشود یک افغانی هم به شکل قانونی به عقد مرد ایرانی درآید، هم ترک تابعیت از افغانستان کند و هم دراین بازه زمانی کوتاه، کارت ملی ،شناسنامه وپاسپورت بگیرد حتی اگر روند کاری به شکل غیرقانونی پیش برود – درجای دیگر فیلم، تازه داماد ایرانی را در داستان” فرشته” داریم که با جنجال و تهدید پزشک، فرشته را از تختی که برای اثبات خودش به عمل ترمیم تن سپرده؛ نجات میدهد و جملات شعارگونه روشنفکرانه برای آرامش دل دختر جوان افغانی سر می دهد که به حرف و حدیث دیگران توجه نکند و از ماجرای امروز آمدنش به مطب چیزی نگوید.
در پایان با توجه به اینکه واقعیات درون جامعه مهاجرافغانستان را نمی توان کتمان و یا نادیده گرفت ولی باید اشاره کرد با توسل به سوژه های تابو و ممنوعه، رسالت امروزی مان را در هر نقش و شغلی که هستیم و در کشورهای میزبان زندگی می کنیم در قبال مردم مان نباید فراموش کرد و تصاویر دخترانمان در جامعه مهاجر را تقلیل به این گونه روایت های سطحی که فقط طرح مساله می کنند وچهره های خسته، درمانده، هیجان زده، بی دست و پا و منفعل به فکر شوهر را به نمایش نگذاریم جا دارد از توانمندی و شخصیت های خستگی ناپذیر دختران امروزی جامعه مهاجرافغانستان که هم برای کمک به اقتصاد خانواده اشان پا به پای مردان کار می کنند و هم درس می خوانند و در صحنه های اجتماعی، علمی وفرهنگی تلاش می کنند، برای بییننده ایرانی قصه هایشان را به تصویر بکشیم.