شفقنا افغانستان- روزنامه هشت صبح در مطلبی به تخریب مکاتب از سوی طالبان پرداخته و گفته که این گروه با مکاتب در سیتز هستند. در این مطلب گفته شده که تقریباً تمام مکتبها در مناطق تحت کنترل طالبان مسدود است.
به گزارش خبرگزاری شفقنا افغاسنتان، این مطلب هشت صبح تحت عنوان «مکتب ستیزی طالبان» منتشر شده و به شرح ذیل است:
به این خبر توجه کنید: «براساس معلومات منابع، ۳۷ مکتب تنها در سه ولسوالی ولایت قندهار به دلیل ادامه درگیریها مسدود شده و به سنگر جنگ نیروهای امنیتی و طالبان بدل شده است.» این نمونه کوچکی از تحفه طالبان برای ولایاتی است که جنگجویان این گروه در آنها حضور دارند. تقریباً تمام مکتبها در مناطق تحت کنترل طالبان مسدود است. مکتبهای دخترانه قادر به ادامه فعالیت در این مناطق نیستند و براساس برداشتهای سختگیرانه طالبان از شریعت، آموزش دختران، به خصوص دختران بزرگسال، جواز شرعی ندارد. مکتبهای پسرانه نیز وضعیت خوبی ندارد. بیشتر این مکتبها یا خیالی است و یا هم در نتیجه جنگ و برخوردهای مسلحانه مسدود شده است.
در صورتی که حدود نیمی از خاک افغانستان تحت کنترل طالبان باشد، تصور کنید در این مناطق هیچ مکتبی به گونه نورمال فعال نیست. بیشتر جوانان این مناطق یا در بدل پول اندک به جنگجویان طالبان تبدیل میشوند و یا هم راه مهاجرت را در پیش میگیرند و برای یافتن لقمه نانی به کشورهای ایران و پاکستان میروند. تحفه طالبان برای این ولایات، بیسوادی، گسترش فقر و تخریب بنیانهای نیروی انسانی است. با چنین روشی از یکسو نیروی جنگی جوان برای طالبان مهیا میشود و از جانب دیگر، آگاهی اجتماعی که بتواند در آینده جلو فعالیتهای این گروه عقبگرا را بگیرد، خلق نمیشود. به همین دلیل است که در مناطق تحت تسلط طالبان، هیچ جریانی که بتواند، رفتارهای این گروه را نقد کند، در برابر سیاستهای ضد حقوق بشری این گروه بایستد و کارکردهای آن را به چالش بکشد، وجود ندارد؛ زیرا آگاهی و دانشی که بنمایه چنین حرکتهایی است، در این مناطق در نطفه خنثا میشود. براساس آمار ارایه شده توسط یونیسف، ۳٫۷ میلیون کودک در سراسر افغانستان از آموزش محروماند و نمیتوانند به مکتب بروند. ۶۰ درصد این کودکان دختر هستند. با گسترش فعالیت طالبان، این آمار بیشتر میشود و تعداد بیشتر کودکان در نتیجه ناامنیها از مکتب و آموزش محروم میشوند.
چرا طالبان از آگاهی میترسند؟
طالبان از سواد، آگاهی و دانش میترسند. آگاهی به معنای مرگ طالبان و طالبانیسم است. به همین دلیل است که آنان در شهرها نفوذ ندارند و نمیتوانند از میان مکتب رفتهها سربازگیری کنند. همه آنانی که از سیاستها و روشهای خشن طالبان آگاهاند، این گروه را سد بزرگی در برابر پیشرفت و توسعه میپندارند. میزان نفرت از طالبان در شهرهای افغانستان بسیار زیاد است. زمانی که شهرهای کندز، غزنی و فراه سقوط کرد، سیلی از ساکنان این شهرها خانههایشان را ترک کردند و به مناطق امن متواری شدند. فرار از طالبان به وضاحت نشان داد که مردم افغانستان دیگر تحمل گروهی را که با تمام مظاهر یک زندهگی مدرن مخالف است، ندارند. آنان میدانستند که با آمدن طالبان همهچیز به شمول سواد و آگاهی نابود میشود و این گروه جز انتقامگیری، مسدود کردن مکتبها، ترور و تخریب کاری دیگری انجام نمیدهد. این نشان میدهد که به هر اندازه آگاهی و سواد در میان مردم بیشتر شود، به همان اندازه میزان نفرت از طالبان نیز گسترش مییابد. در بیست سال گذشته، مکتبها در شهرهای بزرگ بر روی کودکان باز بود و آنانی که در سال ۲۰۰۱ متولد شده، حالا ۲۰ سالهاند و تحمل زندهگی در سایه باورهای سیاه طالبان را ندارند.
نمونههای زیادی وجود دارد که ساکنان مناطق تحت کنترل طالبان خانه و کاشانهشان را رها کردهاند و برای اینکه کودکانشان به مکتب و آموزش دسترسی داشته باشند، به شهرها و یا مناطق بیرون از تسلط طالبان رفتهاند. این نشان میدهد که مردم تشنه آموزشاند و طالبان مانع بزرگی در برابر این خواست مشروع. از سوی دیگر به هر اندازه جامعه آگاه میشود، از مقبولیت طالبان نیز کاسته میشود و مردم میدانند که محروم کردن نسل جوان از مکتب و آموزش جفای بزرگی است. طالبان اما میدانند که هیچ مکتبخواندهای نمیتواند تحت حاکمیت این گروه زندهگی کند.
تسلسل فقر و جهل
در حالی که پس از شکست طالبان در سال ۲۰۰۱ میلیونها کودک توانستند دوباره به مکتب بروند و هیچ محدودیت رسمی در برابر رفتن دختران به مکتب وجود نداشت، اما پس از سال ۲۰۱۴ در نتیجه پیشرویهای طالبان، جنگ، کاهش کمکهای بینالمللی و فقر، حضور کودکان، به خصوص کودکان دختر در مکتبها سیر نزولی داشت. طالبان نه تنها مانع فعالیت مکتبها در مناطق تحت تسلط خودشان شدند، بلکه در مناطق تحت تسلط دولت نیز با تهدید و ارعاب، معلمان و آموزگاران را مجبور به ترک تدریس کردند. سیاست مکتب ستیزی طالبان سبب شد تا چرخه فقر و جهل در مناطق تحت تسلط این گروه دوام کند. جامعهای که سواد در آن قطغن باشد، نمیتواند نیروی انسانی متخصص برای رشد و توسعه تولید کند. کشتن معلمان، آتش زدن مکتبها و مخالفت با فعالیت نهادهای آموزشی سبب شده است تا مردم از سواد و آگاهی محروم شوند. چنین رفتارهایی زمینه هرگونه رشد و توسعه انسانی را در این مناطق محدود کرد. وقتی مکتبها مسدود باشد، چنین نیروی وجود نخواهد داشت. به این ترتیب چرخه باطل فقر و جهل توسط طالبان تکرار شد و نسلی که میتوانست با رفتن به مکتب فردای بهتری داشته باشد، از داشتن سواد و آگاهی محروم شد.