شفقنا افغانستان- در سالهای اخیر اغلب نویسندگان متناسب با ذائقه عوام قلم میزنند. اتفاقی که موجب دور شدن آنها از تولید آثار فاخر شده است.
به گزارش خبرگزاری شفقنا افغانستان، در تاریخ ۲۷ قوس شاهد درگذشت محمد اعظم رهنورد زریاب نویسنده و پژوهشگر نامی کشور بودیم. اما وفات این ادیب بزرگ در جامعه افغانستان آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفت.
حال سوالی که در بسیاری از محافل علمی و فرهنگی مطرح میشود این است که چرا جامعه افغانستانی نسبت به مرگ نخبگان فرهنگی چنین سرد واکنش نشان دادند.
«سیدرضا محمدی» نویسنده و شاعر در این ارتباط به خبرگزاری شفقنا افغانستان اظهار داشت: «محبوبیت استاد زریاب جامعه ادیبان را با او ناسازگار کرده بود و برخی از جایگاه افسانهای آقای زریاب خشنود نبودند».
محمدی در پاسخ به اینکه چرا بزرگان ما در رسانهها درخصوص زندگینامه، خدمات و فعالیتهای او کمتر نوشتهاند، گفت: «بخشی از این موضوع به منش شخصی استاد زریاب بر میگردد. ایشان به نحوی انسان رندی بود. رند البته از نوعی که حافظ میگوید. یعنی آدمی که متخلق به رندی بود و رندی برایش یک شیوه زندگی بود. به همین دلیل بخشی از زندگیاش رازآمیز بود. خودش دوست داشت که همینطور رازآمیز باشد. شیعیان میگفتند شیعه است. اهل سنت میگفتند سنی است. هزاره او را هزاره میدانست و تاجیکها نیز میگفتند تاجیک است. حتی گاهی پشتونها نیز او را از خود میدانستند. آقای زریاب با همه بود و با همه نبود. او طوری میخواست زندگی کند که گنجینه همگانی باشد».
زریاب تکیهگاه فرهنگیان بود
وی افزود: «حدود ۲۰ سالی میشد که آقای زریاب غرب را رها کرده و به افغانستان آمده بود. رنجی که برای حفظ زبان فارسی و حضور در افغانستان متحمل شد عواقب زیادی برای او به همراه داشت. با این حال حضورش در کابل، باعث شد یک لنگر، یک تکیهگاه نه فقط برای فرهنگیان بلکه برای همه جامعه باشد. درواقع به نحوی تبدیل به پناهگاه فرهنگی مردم کابل شده بود و قطب روشنفکری در پایتخت بود. درب خانهاش همیشه به روی همه باز بود. پیشهاش فروتنی بود. به هرکجا دعوت میشد نه نمیگفت. همواره محبوب خاص و عام بود. هم صاحبان قدرت و دولتمردان هم نخبهها و عوام او را دوست داشتند. اما همین محبوبیت استاد زریاب جامعه ادیبان را با او ناسازگار کرده بود و برخی از جایگاه افسانهای آقای زریاب خشنود نبودند».
استاد زریاب برای زبان فارسی مجاهدت کرد
این نویسنده ادامه داد: «موضوع دیگر این است که استاد زریاب برای زبان فارسی مجاهدت کرد. بعضی از کلمات فارسی سره را آنقدر در رسانهها به کار برد که جزو زبان محاورهای مردم افغانستان شد. کلماتی که قبلا کلمات ممنوعه بود و گفتنش جرم محسوب میشد. خبرنگاران بسیاری به دلیل استفاده از کلماتی مانند دانشگاه حتی لت و کوب شده و یا از کار اخراج شده بودند. آقای زریاب نه تنها کلمه دانشگاه بلکه دانشسرا، استان، استانداری و دادستان را رایج ساخت. اما کسانی که نگاه سلطهجویانه آغشته به بلاهت دارند، تصورشان این بود که اینها کلمات ایرانی است و آقای زریاب زبان دری را نابود کرده است. حتی به او گفتند جاسوس ایران است. این موضوعات باعث شد که دشمنان زیادی داشته باشد. یکبار در انتخابات اتحادیه نویسندگان، آقای زریاب بهعنوان رییس انتخاب شد. اما گروههای دیگر تمام قد ایستادند که ما راضی نیستیم استاد زریاب رییس شود. آنها به هیچ قیمتی حاضر نبودند زریاب را تحمل کنند».
عدهای فرهنگیان را غصب میکنند!
محمدی گفت: «نکته مهم دیگر این است که عدهای فرهنگیان را غصب میکنند. این روند بدی است که متاسفانه در افغانستان مرسوم است. یعنی گروهی هستند که کارشان غصب فرهنگیان است. برای مثال من به عنوان رضا محمدی میخواهم شعری بنویسم و یک نفر میگوید چرا چنین چیزی سرودی؟ این افراد به نحوی خود را متولی و صاحب فرهنگیان میدانند. شاید روزی یک بسته سیگار و یا چاکلت برای نویسنده خریده باشند اما توقع دارند نویسنده بندگان آنها باشند. این افراد کلی خاطرات دروغ دارند که به زندگی فلانی کمک کردیم و نجاتش دادیم و … در حالی که استاد زریاب چنین آدمی نبوده است. او همیشه ارباب منشانه زندگی میکرد. معاش خوب داشت و همیشه محترم بود. این افراد اطرافش را محکم میگرفتند و هیچوقت نگذاشتند که کسی خبردار شود که استاد چه زمانی بیمار شد. چه زمانی از دنیا رفت و چه زمانی دفن شد. پیش از دفن نیز شروع کردند به شکایت و هیاهو که ما چنین کردیم و چنان کردیم. متاسفانه چنین کارهایی را با بقیه هم کردهاند. اینها گروهی هستند که از مرگ فرهنگیان برای خود قصه میتراشند».
حواشی بیشتر خریدار دارد
سیدرضا محمدی در ادامه گفت: «متاسفانه در وضعیتهای این چنینی حواشی بیشتر خریدار دارد. برای مثال اگر فرهاد دریا با یک سیاستمدار نان بخورد قصهاش خیلی بیشتر در مطبوعات میپیچد تا اینکه ترانهای جدید ساخته باشد. یک کتاب جدید چاپ کرده باشی، کمتر خبرساز است تا با کدام کسی گلاویز شده باشی. جامعه کتاب نخوان حاشیه را بیشتر میپسندد».
نویسندگان متناسب با ذائقه عوام قلم میزنند
سیدرضا محمدی در ادامه درخصوص تعداد کم آثار فاخر با موضوعیت وحدت ملی و همپذیری جامعه به شفقنا گفت: «ذائقه عوام و ذائقه بازاری طبیعتا در فضای جامعه حاکم شده است. مسئله این است که اگر قرار باشد افلاطون را در یک شهری همه بشناسند، باید به افلاطون شک کرد. شاعر و هنرمند بزرگ هم همینگونه است. کار عمیق و درست مخاطبهای محدودی دارد و امکان ندارد مخاطب زیادی داشته باشد. چون هوش فاخر هوش اندکی است. افراد کمی دارای هوش درجه یک هستند و اگر قرار باشد همه جامعه نخبه باشند، جامعه، جامعه آرمانی است».
محمدی با تاکید بر اینکه یک شعر خوب مثل یک نقاشی خوب است گفت: «شما باید خیلی باهوش باشید که بتوانید با شعر خوب ارتباط بگیرید. این در حالی است که یک شعر کوچه بازاری را هر هوش متوسطی میفهمد چرا که عمقی ندارد. نویسندگان ما به دلیل فضای مجازی حاکم و بهخاطر اینکه بازار را به دست بیاورند ذائقه عوام برایشان مهم است».
در ادبیات مهاجرت کسی سودای نام و نان نداشت
او در پاسخ به این پرسش که چرا ادبیات مهاجرت اینگونه نبود و داستانها و اشعار عمق بیشتری داشتند، گفت: «در ادبیات مهاجرت وضعیت متفاوت بود و افرادی که قلم میزدند، به خاطر رسالت و جنونی که داشتند و رنجی که روحشان تحمل میکردند، مینوشتند. در آن زمان سودای نام و نان نبود و جالب است بدانید که در آن زمان نویسندهها حرمت بیشتری هم داشتند. از طرفی آنقدر فشارها زیاد شده که ادیبان وقت کمتری برای کتاب خواندن، خلوت کردن، فکر کردن و عمیق شدن دارند. ارتباطها نیز یکطرفه شده است. وقتی رابطه دو طرفه وجود نداشته باشد عمقی هم وجود ندارد».
کثرت زبانها نه تنها بد نیست بلکه خوب هم هست
باتوجه به اینکه افغانستان کشوری با دو زبان رسمی است، اما تاکنون در زمینه شناخت زبانها کاری صورت نگرفته است. رییس اتحادیه نویسندگان افغانستان در پاسخ به چرایی این پرسش و نقش حکومت در این باره، گفت: «ما نه فقط دو زبانه بلکه چند زبانه هستیم. حداقل ۱۸ زبان زنده در افغانستان تکلم میشود. اما انصاف نیست که به خاطر کثرت گویندگان یک زبان، آنرا زبان مهمتری بدانیم. فارسی و پشتو گوینده بسیاری دارد. اما زبانهای بسیاری داریم که گویندگان کمتری دارند. کثرت زبانها نه تنها بد نیست بلکه خوب هم هست. اما عملکرد ما عملکرد اشتباهی بوده است. برخی تصور میکردند چون پشتو زبانها صاحب قدرت بودند باید به خط پشتو بنویسند و فارسی ننویسند. با استفاده از زور نه تنها زبان قوی نمیشود بلکه تخریب و تحقیر میشود. حتی ممکن است تاوان ببیند. زبان پشتو از بدرفتاری حاکمان پشتوزبان تاوان دیده است. آنها با بلاهتی که در تبلیغ منفی پشتو به خرج دادند، باعث رویگردانی مردم از این زبان شدند. در حالی که مردم میتوانستند با عشق و علاقه این زبان را بیاموزند. چرا که پشتو بخشی از زبانهای باستانی ماست».
وی افزود: «سیاسی کردن زبان و برخورد ابلهانه یکی از مشکلاتی است که از قدیم در افغانستان وجود داشته است. افرادی مثل سردار داود خان یا سردار هاشم خان که زبان فارسی را ممنوع کرده بودند و گفته بودند همه باید زبان پشتو بیاموزند، خودشان زبان پشتو بلد نبودند. تصور غلطی که وجود داشته این بوده که ما باید ملت-دولت را براساس زبان واحد بسازیم. در حالی که نفس تنوع زبانی و فرهنگی در هیچ جایی هیچ وقت آفت نبوده است».
گامهای موثر در این راستا چیست؟
سید رضا محمدی گفت: «یکی از کارهای موثر ترجمه آثار زبانها است. ما شروع به ترجمه ادبیات، شعر و داستان فولکولر پشتو به فارسی و فارسی به پشتو کردیم. مجموعه زیادی از اشعار فارسی به پشتو ترجمه شده است. برای نویسندگان کورس برگزار کردیم. به منظور آشنایی بیشتر نویسندگان مجالس مشترک برگزار کردیم. چرا که معتقدیم راه گفتوگو میان نویسندگان باید باز باشد. نویسندگان به جای توهین و تحقیر زبان همدیگر باید از هم بیاموزند و به یکدیگر احترام بگذارند. چرا نباید به افغانستان به این دید نگاه کنند که قبله زبانهای مختلف بوده و پایتخت زبانهای مختلف باشد»؟
از دولت ناامید شدهایم!
محمدی در پاسخ به این پرسش که آیا در این اتحادیه اقداماتی درباره مفکوره همپذیری میان نویسندگان با همکاری مسوولان دولتی انجام میشود یا خیر گفت: «واقعیت این است که ما کم کم از دولت ناامید شدهایم. اتحادیه هم سرگذشت پر فراز و نشیب و عجیبی داشت. دفتری که غصب شده بود و زمینی که دوباره از دولت گرفتیم، قرار بود ساخته شود اما هر بار به دلایل مختلف درست نشد. از دولت نمیشود واقعا امید داشت و ما در این فکر بودیم که چطور بتوانیم خودمان نهادها را متحد کرده و باهم کار کنیم. یعنی وظایف را به نهادها بسپاریم. یعنی اگر آقای زریاب به تنهایی توانست برای احیای زبان فارسی بکوشد چرا ما نتوانیم دهها زریاب داشته باشیم و صدها زریاب تکثیر کنیم؟ باید با اعتبار بخشیدن به فرهنگ، حضور و قدرت آنرا بیشتر کنیم. این کار مهمی است که متاسفانه مغفول مانده است».
آخرین مشعل انسانیت در دست خبرنگاران است
محمدی در پایان درخصوص نقش رسانهها در این باره گفت: «وظیفه رسانه مثل وظیفه هر روشنفکر دیگری وفاداری به انسان است. رسانه مشعل انسانیت را در دست دارد. کسی که قرار است انسان را بشناساند و از انسان پاسداری کند. در این میان رسانهها به سایرین خط میدهند. ما احتیاج داریم به خبرنگاران و روزنامهنگاران آگاهی که خودشان به انسان معتقد باشند. خبرنگاران باید بدانند چقدر کارشان باشکوه و باارزش است و در حقیقت فکر کند که آخرین مشعل انسانیت به دست اوست و اگر این مشعل خاموش شود، جهان تاریک خواهد شد».