شفقنا افغانستان – در حدیثی از حضرت امام صادق علیهالسلام نقل شده است که فرمود: رسول خدا «صلى الله علیه وآله» شبی در خانۀ همسرشان امّسلمه بودند. امّسلمه شبانگاه متوجه شد که پیامبر (ص) در بستر نیستند و لذا برخاست و در اطراف خانه به جستجوى حضرت پرداخت، ناگاه دید که پیامبر در گوشهاى از اتاق ایستادهاند و دستهایشان را به طرف آسمان برداشته و گریهکنان به خداوند عرضه میدارند: « اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَدا
خداوندا! خوبىهایى را که ارزانیام داشتهاى هرگز از من باز مگیر، خداوندا! هرگز مرا گرفتار دشمن و حسود قرار مده، خداوندا! مرا در آن بدی که از آن نجاتم دادی بازنگردان، بار خدایا! هرگز مرا به اندازۀ چشم برهمزدنى به خودم وا مگذار!»
امّسلمه برگشت و شروع به گریستن کرد تا جایى که از شنیدن صداى گریه او، رسول خدا (ص) برگشتند و به او فرمودند: اى امّسلمه! چرا گریه مىکنى؟
عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان باد اى رسول خدا! چرا گریه نکنم، در حالیکه شما را -با آن مقامى که نزد خداوند دارید- اینگونه میبینم؟
پیامبر (ص) فرمودند: اى امّسلمه! چه چیز مرا در امان مىدارد؟ خداوند، یونسِ پیامبر را یک چشم برهم زدن به خودش وا گذاشت و در نتیجه، آن شد که شد!
منبع: بحار الأنوار ج 16، ص 217