شفقنا افغانستان_ مهاجر غیرقانونی به آندسته از مهاجرین اطلاق می شود که از راههای قاچاق و غیرقانونی و عمدتا بدلیل فرار از جنگ و ناامنی از مرزها عبور میکنند.
به گزارش خبرگزاری شفقنا افغانستان، این مهاجران طعمههای خوبی برای قاچاقچیان انسان هستند و با پرداخت هزینههای گزاف مجبورند در شرایط بسیار سخت از مرزها عبور کنند.
در بسیاری از موارد، قاچاقچیان در تبانی با همدستان خود به گروگانگیری مهاجران و دریافت چندین برابر هزینه عبور از مرز میپردازند.
داستان رضوان، نوجوان مهاجر افغانستانی که به تازگی از چنگال قاچاقچیان بیرون آمده، تکان دهنده و عبرت آموز است.
ماجرای گروگانگیری رضوان را از زبان کاکایش بشنوید:
برادرزادهام «رضوان»، بعد از ۹ روز اسارت و تحمل بدترین شکنجههای جسمی و روحی، آزاد شد و به آغوش خانواده رسید.
ساعت ۶ و ۲۰ دقیقهی صبح شنبه ۱۳۹۸/۲/۱۴، گوشی ام زنگ خورد. زنگ غیرمعمول و ویرانکننده بود. صدای رضوان بود که میگفت: «کاکای! ما ده گیر اوفتیدوم». پرسیدم، گیر پلیس؟ گفت: «نه». تمام وجودم لرزید. رضوان را با شش نفر دیگر، دزدها/آدمرباها، گروگان گرفته بودند. صدای خشن یک غریبه، صدای رضوان را قطع کرد. گفت: اینها پیش ماست. بعدا زنگ میزنم.
ساعت دوی بعد از ظهر همان شماره تماس گرفت. دوباره رضوان بود. گفت کاکای ما را گروگان گرفتهاند. هفت نفریم. ما را در میان یک جنگل آوردهاند. اگر تا ساعت ۸ فردا فلان مبلغ تومان حواله نکنی، من را میکشند. گوشی را آدم ربا گرفت و همین حرف را با صدای بلند و خشن و با چاشنی فحش و دشنام تکرار کرد. گفتم این مقدار پول خیلی زیاد است. گفت، همین. اگر حواله نکنی، میکشم.
در بهت و حیرت و نگرانی فرو رفتم. باورم نمیشد این داستان حقیقت داشته باشد. انگار کابوس میدیدم؛ ولی حقیقت بود. خبر بین همه فامیلها پخش شد و نگرانی همه جا را فراگرفت. به ادارهی پلیس آگاهی رفتم. داستان را گفتم. پلیس قصد همکاری نداشت. میگفت در مسیر قاچاق از این نوع حادثه، هرروز اتفاق میافتد. اما با اصرار راضی شد و تلفن دزدها را ردیابی کرد. در عینحال، پلیس و دادسرا، نسبتن همکاری خوب داشت.
دزدها رضوان را در شهرستان «جیرفت» استان کرمان برده بودند. آدمرباها هر لحظه زنگ میزدند و رضوان را شکنجه میکردند. تلاش من در سه جبههی پیداکردن پول، گفتوگو با آدمرباها و پیگیری پلیسی و قضایی جریان داشت. از دادسرای قم، نیابت قضایی برای جیرفت گرفتم و پروسهی پیداکردن پول و گفتوگو هم ادامه داشت. پلیس و دادسرا گفتند که بعید است تلاشهایت به جایی برسد؛ چون این حادثه، آدمربایی نیست. کار قاچاق و غیرمجاز است. برادرزادهات به صورت غیرمجاز وارد کشور شده است و در کانال قاچاق، دچار این حادثه شده است. گفتند، خود قاچاقبران باهم تبانی و دستبهیکی میکنند و بعضیها را گروگان میگیرند و بعدن پولها را بین خود تقسیم میکنند. دستهای همهی شان در یک کاسهاند.
از طرف دیگر، وضعیت رضوان بسیار خاص بود. بچهی شانزده ساله و نازک دل که مدام شکنجه میشد. کتکش میزدند. پیگیری قضایی به دلیل طولانیبودن و کندی روند، ممکن بود به قیمت جان رضوان تمام شود و کار به جای باریک بکشد.
گفتوگو با دزدها ادامه پیدا کرد و دیروز نتیجه داد. پول گرفتند و رضوان را آزاد کردند. در جریان حادثه، متوجه شدم که نظر پلیس درست است. برخی از سرشاخهها و سردستهها یا رانندگان آنها در داخل ایران، با تبانی و صحنهسازی، مسافران را به رفقا و همکاران خود تحویل میدهند. با شکنجه و اذیت و آزار پولهای کلانی میگیرند و بین خود تقسیم میکنند. جالب است که رضوان را از همان جایی که گرفته بودند، در همانجا به دست عواملِ آدم اصلی و اولی تحویل دادهبودند!
رضوان دربارهی حادثه میگوید: تازه به شهر «بم» رسیده و دهبیست دقیقهای زیر یک پل نشسته بودیم که یکباره هیاهو و تیراندازی شد. همه فرار کردند. یکی از پشت گردنم گرفت و گفت، پلیس. شش نفر دیگر را هم گرفته بودند. حدود چهار ساعت پیاده در بیابانی راهپیمایی کردیم. بعد با ماشین به یک جنگل منتقل شدیم. آنجا متوجه شدیم که دزداند نه پلیس.
از قرار صحبت رضوان، دزدها، چهار نفر و از قوم بلوچ بودهاند. البته از لهجه و صحبتهای شان نیز پیدا بود. پاهای هر هفت نفر بیچاره را به زنجیر میبندند. نه سقفی و نه دیواری. همیشه در شکنجه و جهنم عذاب؛ روزها شلاق شدید آفتاب و شبها تازیانهی باد و گرد و خاک. تشنگی، گرسنگی، شکنجه و آزار جسمی و روحی برای پول از سوی دزدها. حقِ هفت نفر در در ۲۴ ساعت شبانهروز، دو قرص نانِ کوچکِ کپکزده و یک بطری آب کوچک بوده است تا برای پول نیمهدم باقی بمانند.
داستان رضوان سوالات زیادی برای آدم خلق میکند، چند نفر هم سرنوشت او هر روز و هر ساعت شکنجه میشوند؟
چرا پلیس و نیروهای انتظامی در برابر چنین وقایعی موضع انفعالی دارند و براحتی از کنار آن میگذرند؟
از سوی دیگر گسترش جنگ و ناامنی در افغانستان، بسیاری را به مهاجرت اجباری کشانده و راهی جز گریختن ندارند.
چه باید کرد؟ این سوالی است که سران حکومت افغانستان باید پاسخ قانع کننده ای برای آن داشته باشند.