شفقنا افغانستان- روزنامه ماندگار در شماره امروز- چهارشنبه هشتم میزان- با اشاره به وضعیت این روزهای قندوز می نویسد: شوک سقوط قندوز بهحـدی بزرگ است که شاید ماهها از آن بیرون نشویم. آنچه که نباید اتفاق میافتاد، اتفاق افتاد و هراسافکنان برای نخستینبار پس از چهارده سال موفق به انجامِ وعدهیی شدند که سالها در پیِ تحققِ آن بودند.
سقوط یک شهر آنهم شهر بزرگی چون قندوز که یکی از شهرهای کلیـدی و استراتژیک شمال کشور است، عملاً تغییر جغرافیای جنگ را به نمایش میگذارد. پس از این، دیگر جنگ در جغرافیای مشخصی متمرکز نیست و عملاً از یک ساحه به ساحۀ دیگر انتقال یافته است. هزینۀ این انتقال میتواند بسیار بزرگ و حتا فاجعهبار تخمین شود.
وقتی جغرافیای جنگ تغییر میکند، بدون شک انگیزهها و هدفها نیز از مسیرِ گذشته منحرف میشوند و مسیرهای تازهیی را مییابند. سقوط قندوز به صورت عملی، مسیرهای دیگرِ جنگِ افغانستان را مشخص میسازد. گاهی که سخن از باز شدن دروازههای شمال به روی داعش میرود، این گمانه تقویت میشود که توطیه بزرگتر از آن است که در حال حاضر بتوان آن را درک و تصور کرد.
سقوط قندوز نانوشتههای دیگری را هم تداعی میکند و از جمله اینکه نقش استخباراتِ بیگانه در این جنگ چیست و چه امیدهایی را آنها به چنین جنگی بستهاند. سرراستترین حدسی که میتوان زد این است که پاکستانیها بدون هیچ تردیدی، نقش اساسی و کلیدی میتوانند در این نبرد داشته باشند. حداقل آنها پس از این با دستِ بالاتری میتوانند ادعای «افغانی بودنِ پدیدۀ طالبان» را مطرح کنند.
استخبارات پاکستان از مدتها به اینسو در واکنش به اتهامهای مربوط به حمایت از گروههای هراسافکن، بر «افغانی بودن طالبان و جنگ افغانستان» تأکید داشته و گفته است که این جنگ پیش از آن که ریشههایی در بیرون از این کشور داشته باشد، یک پدیده و بحـرانِ داخلی است. آیا پس از این ادعای «افغانی بودن جنگ» شعار اصلی در گفتوگوهای دیپلماتیک نخواهد بود؟!… بدون شک چنین است و پاکستانیها پس از این میتوانند بر «افغانی بودن» جنگ تأکید ورزند و از آن به سود منافع درازمدتِ خود بهرهبرداری کنند.
سقوط قندوز تنها سقوط یک شهر نیست، سقوط ارزشهای یک نظام بهوسیلۀ گروههای تمامیتخواه و اقتدارطلب نیز میتواند باشد. پیش از این همواره دولتمردان در پاسخ به چنین سوالی که آیا شهرها سقوط خواهند کرد، اطمینان میدادند که هیچ شهری قرار نیست که در معرض سقوط قرار گیرد و یا به دست نیروهای مخالف بیفتد. اما این اطمینان دیگر وجود ندارد و هر آن میتواند شهر دیگری به سرنوشتِ قندوز دچار شود.
سرنوشت قندوز، سرنوشت جمعیِ شهروندانِ کشوری میتواند باشد که به وعدههای دولتمردانِ خود دیگر باور ندارند. قندوز در چهارده سال گذشته به نقطۀ عطفِ خطرناکی در جنگ افغانستان تبدیل شد. قندوز نشان داد که پیمان امنیتی با امریکا نیز نمیتواند جلو بحرانی را که خلق میشود، بگیرد. آیا زمانِ آن فرا رسیده که نسبت به نوع همکاریهای بینالمللی با افغانستان دچار شک و تردید شد؟
وقتی پس از حادثۀ یازده سپتمبر نیروهای ایتلاف جهانی به رهبری امریکا وارد جنگ با طالبان شدند، در ظرف مدتِ کوتاهی این گروه را از تمامی بخشهای افغانستان بیرون راندند، اما امروز چهگونه است که نزدیک به چهارهزار مرد مسلح در اطرافِ یک شهر با موترها و موترسایکلهای خود تجمع میکنند اما هیچ اطلاعی از آنها مخابره نمیشود؟ آیا نیروهای امنیتی از آغاز چنین حملهیی بر یکی از کلانشهرهای افغانستان بیخبر بودهاند؟
سقوط قندوز تصور همهگانی را نسبت به وضعیت کاملاً دگرگون کرد. دیگر باوری برای فردا وجود ندارد. شاید امروز و یا فردا شهرهای دیگری به بهایی کمتر از قنـدوز در اختیار نیروهای طالبان قرار گیرد؛ طالبانی که به باور اکثر دولتمردانِ کشور پس از مرگ ملا عمر دچار اختلافهای درونی شده اند و احتمال میرفت که به زودی در ورطۀ فروپاشی قرار گیرند. اما همین طالبانِ در حال فروپاشی و اضمحلال میتوانند چنان منسجم عمل کنند که در ظرف کمتر از ۱۲ ساعت، کنترول شهری را به دست گیرند. آیا پس از این میتوان از فروپاشی طالبان سخن گفت؟
بدون تردید به میزانی که سقوط قندوز بر دولت افغانستان آسیب جدی وارد کرد، به همان میزان توانایی نیروهای مخالف را به نمایش گذاشت. این مسالۀ کوچکی نیست و نباید آن را نادیده گرفت. اما نگرانی جدیتر و مهمتر هنگامی است که نیروهای طالبان بخواهند این شهر را ترک کنند. گفته میشود که در ظرف ۲۴ ساعت پس از تسخیر قنـدوز، فجایعِ بزرگی در این شهر رقم خورده است و احتمال این نیز وجود دارد که طالبان در زمانِ بیرون شدن از قندوز جنایات بزرگتری را مرتکب شوند. در همین حال، نگرانیهایی هم وجود دارد که قندوز پس از این، به مرکز تنشهای قومی تبدیل شود و شرایط خطرناکتری را چشم به راه باشـد.
انتهای پیام