می فرستادند و هئیت هایی از نمایندگان مردم وارد سامراء می شدند و ضمن فراگیری احکام شرعی، اموال و وجوهات شرعی خود را به امام تسلیم می کردند. بدینسان پیشرفت و گسترش شبکه ی منظم و متشکل شیعیان که از قبل شکل گرفته بود، برای حاکمیت عباسی ها خطر آفرین بود، لذا حضرت امام عسکری (علیه السلام) شدیداً تحت مراقبت دارالخلافه قرار داشت و از آن حضرت خواسته بود که تا همیشه ارتباط خود را با دستگاه خلافت برقرار کند، و در هر دوشنبه و پنج شنبه در دربار حضور یابد، و وضعیت به گونه ای بوده است که مردم نمی توانسته اند بطور مستقیم با امام (علیه السلام) ملاقات نمایند. موقعیت اخلاقی و اجتماعی امام (علیه السلام) در میان مردم و حتی در میان افراد حکومت مشهود بود، و کسی در وقار و عفاف، و زیرکی و بزرگ منشی چون او نبود. و در یوم النویه یعنی روز رفتن امام عسکری (علیه السلام) به دارالخلافه، شور و شعفی در مردم بوجود آمده و خیابان ها مملو از جمعیت که سوار بر مرکب های خود بودند، می شد. وقتی امام (علیه السلام) می آمد همه ی هیاهوها خاموش می گردید، و امام عسکری (علیه السلام) از میان آنان عبور می کرد و به دارالخلافه وارد می گردید. اغلب این افراد می توانستند از شیعیانی باشند که از مناطق مختلف برای دیدار امام (علیه السلام) به سامراء می آمدند. افزایش شیعه و رفت و آمدهای هیئت های نمایندگی مردم، و اموال و دارایی فراوانی که به امامان (علیه السلام) می رسید، موجب می شد که خلفاء
به گزارش شفقنا کتاب حکومت و سیاست در سیره امام حسن عسکری علیه السلام در ادامه مینوسد:نسبت به امامان سخت گیری نمایند و همین موجب شد که ائمه ی معصومین (علیه السلام) به پنهان کاری و کتمان و تقیه دست زنند. سخت گیری ها و فشارها در زمان امام عسکری (علیه السلام) بیشتر شد و امام عسکری (علیه السلام) با مشاهده ی این وضعیت بیشتر امر خود را از دید خلفا و عمال آن می پوشاند، و تقیه را پیشه ی خود قرار داده بود. شدت تقیه و کتمان امور به اندازه ای بود که امام عسکری (علیه السلام) به شیعیان خود دستور داد که وقتی بطرف کاخ خلیفه می رود به آن حضرت اشاره نکنند، سلام نکنند، زیرا تحت تعقیب قرار می گرفتند، و کار به حبس وکشتن شان کشانده می شد. علی ابن جعفر از حلبی در این زمینه نقل می کند که ما در عسکر اجتماع کرده و منتظر امام عسکری (علیه السلام) در روز رفتن به مرکز حکومت بودیم که نوشته ی از امام (علیه السلام) به ما رسید بدین مضمون که کسی بر من سلام نکند، و بر من اشاره نیز نکند، زیرا شما بر خود ایمن نیستید: الا لا یسلمن احد و لا یشیر الی بیده ولایؤمی فانکم لاتومنون علی انفسکم. این سخن امام به خوبی می رساند که حکام برای کنترل روابط امام (علیه السلام) با شیعیان تلاش فراوانی می کردند. البته هم امام و هم شیعیان در فرصت های بسیاری همدیگر را ملاقات می کرده اند و حتی این ارتباطات تحت پوشش بقال و روغن فروش و … صورت می گرفته است. مراقبت نسبت به امام عسکری (علیه السلام) آن چنان شدید بود
که شب هنگام و بی خبرانه به خانه ی امام عسکری (علیه السلام) هجوم می بردند و خانه ی آن حضرت را تفتیش می کردند. چنان که بطحایی علوی پیش موکل سعایت کرده بود که اسلحه و اموال در خانه ی عسکری (علیه السلام) گردآوری شده است. سعید حاجب گوید: شب بسوی خانه ی او شدم و نردبانی پشت خانه گذاشتم و بالای بام آن حضرت بالا رفتم، سپس نردبان را در میان حیاط گذاشتم و فکر می کردم چگونه در این تاریکی وارد خانه ی او شوم که صدایی شنیدم: سعید همانجا باش تا شمعی برایت بیاورم کمی درنگ کردم که شمعی برایم آوردند و با روشنایی آن وارد خانه شدم و جبه ی از پشم و کلاه و سجاده روی حصیر انداخته شده دیدم، و یقین کردم امام (علیه السلام) در آن زمان نماز می خوانده است، پس برایم گفت: اینک خانه و اطاق هایش را ببین و هر چه تفتیش کردم در آن چیزی نیافتم . خلفاء به دستگیری و زندانی کردن امامان اکتفاء نمی کردند، بلکه یاران آن حضرت را نیز دستگیر و زندانی می کردند، در سامراء گروهی از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) را دستگیر کرده بودند که از جمله ی آنان بود: ابوهاشم جعفری، داود ابن قاسم، حسن ابن محمد عقیقی، محمد ابن ابراهیم عمری و غیر ایشان که زیر نظر صالح ابن وصیف قرار داشتند. با ملاحظه ی این وضعیت چاره ای نبود جز این که امامان (علیه السلام) اسرار خود را کتمان نمایند و تقیه پیشه سازند و شیوه ی پنهان کاری را طی نمایند، ابوهاشم
جعفری از داود ابن اسود روایت کند که گفت: مولایم حسن العسکری (علیه السلام) مرا بسوی خود خواند و تخته چوبی را که مانند پایه ی (در) دراز و مدور بود به من داد و گفت : این چوب را برای عثمان ابن سعید عمری که وکیل آن حضرت بود برسان. به راه افتادم و در اثناء راه به یک نفر که استری داشت برخوردم، و استر او مزاحم راه رفتن من شد، و با چوبی که با خود داشتم بلند کردم و استر را با آن زدم، و چوب شق شد و کاغذ نوشته های را در میان شکستگی چوب نگریستم، و بسرعت آن را در میان چوب گذاشتم و چوب را در آستین خود پنهان کردم. اما در برگشت وقتی به نزدیک خانه ی امام (علیه السلام) رسیدم، عیسی خادم مرا استقبال کرد و گفت: مولا می گوید: چرا استر را زدی و چوب را شکاندی ؟ گفتم : نمی دانستم که در داخل آن چیست؟ گفت : چرا کاری بکنی که بعداً به توجیه و عذرخواهی محتاج شوی؟ مبادا دیگر مثل این کار تکرار شود، هرگاه شنیدی کسی مرا دشنام می دهد، راهی را که به رفتن آن مأموریت یافته ای، در پیش گیر و مبادا واکنش نشان بدهی، و یا خود را معرفی نمایی که کیستی، احوالت به من می رسد. وجود یک دستگاه منظم که هم پل ارتباطی باشد بین امام (علیه السلام) و مردم، و هم وجوهات و مالیات از نقاط دور دست جمع آوری شود و بدست امام (علیه السلام) برسد، ضروری و لازم بود. و این دستگاه
با تعیین وکلاء از ناحیه ی ائمه (علیه السلام) ایجاد گردید و با ارتباطی که بین امام و وکلاء بوجود آمد، سعی شد تا راهنمایی های لازم دینی و سیاسی ارائه شود و این حرکتی سابقه دار بود که امام عسکری (علیه السلام) نیز در گسترش این دستگاه و استفاده از آن می کوشید و افرادی با پیشینه ی علمی و ارتباط محکم با امامان پیشین یا با خود آن حضرت برای وکالت گمارده می شدند، و در نامه ی خود به وکلاء توصیه می کرد که نامه ها و مراسلات را از شیطان ها پوشیده نگهدارند و برای دوستانش ارائه دهند.
انتخاب شفقنا از کتاب حکومت و سیاست در سیره امام حسن عسکری علیه السلام