نبرد امریکا و روسیه از دهه ها قبل، افغانستان را قربانی جنگ و کشتار کرد و حال در دوران سلطه کاخ سفید و تلاش مسکو برای ورود به مناسبات در دوران جدید، صلح در میانه خون، ابزار قدرت ها است با یک کشور قربانی.
به گزارش شفقناافغانستان؛ صلح افغانستان که در دوران پسا طالبان، ابزار چانه زنی های سیاسی است از نیروی درهم شکسته طالبان، قدرتی ساخت که هم توان به ناامنی کشاندن و سقوط ولایت های مهم را دارد و هم طرف مشروع صلح در برابر حکومت شده است.
اینکه قوم گرایی قدرت، دلیل اصلی تداوم طالبان است تنها یک جنبه از زوایای وجود تروریسم در کشور می باشد، امریکا که زمینه ظهور داعش در عراق را محیا کرد دهه ها قبل در سرازیر کردن افراط گرایان سراسر جهان به افغانستان برای مقابله با شوروی سابق، هدف به ناامنی کشاندن خاورمیانه از راه گروه تروریستی طالبان را تحقق بخشید و با جنگ و ناامنی همین گروه است که افغانستان را در سیطره دارد.
از جنگ تا صلح این جغرافیای ناآرام که از مجرای تصمیم گیری امریکا می گذرد و بر همین اساس است که نشست های صلح افغانستان خارج از محدوده اعمال قدرت کاخ سفید در کشورهای منطقه ای به سرانجام نمی رسد.
حاشیه های نشست برگزار نشده مسکو که برخی آن را دلیل اختلاف میان غنی و اتمر بیان می کنند از ابتدا با عدم شرکت واشنگتن و افغانستان مواجه شد و نشان می دهد که روسیه راه بس طولانی برای وارد شدن به مناسبات سیاسی کشور در پیش دارد زیرا اگر دهه ها قبل تنها با حمایت امریکا از گروه های جهادی مجبور به خروج از افغانستان شد اکنون امریکا مدیریت هر رخداد در آن را به عهده دارد.
در این میان، گزارش های متفاوتی از جغرافیای تحت حاکمیت و تهدید طالبان ارایه شده است از هفتاد تا تنها سی فیصد اما آنچه بیش از ارقام و آمار رسانه و سازمان های خارجی قابل اتکا می باشد، بی جا شدن میلیونی مردم از مناطق ناامن به ولایت های محدودِ نسبتا امن و حمله و انتحاری های متعدد که دیگر تنها معطوف به فصل گرم نمی شود.
طالبان اگر به هفتاد فیصد جغرافیای کشور حاکمیت نداشته و یا تهدید نباشد به طور حتم توان و ظرفیت حمله و ساقط کردن هر ولایتی را حتی در شمال دارد زیرا، حکومتی که طالب را ذخیره قومی می داند و طرف صلح، تمامی امکانات نظامی و استخباراتی را در اختیار آن قرار داده تا جزایر قدرت غیرپشتون را نابود و خیزش های مردمی را قتل عام کند.
از سقوط قندوز و غزنی گرفته تا انتحاری های به تکرار در پایتخت بدون حمایت های همه جانبه حکومت چگونه امکان وقوع داشت؟ طالب که اکنون قدرتمندتر از هر زمانی در جای جای کشور نفوذ کرده و با قدرت های جهانی و منطقه ای روابط گسترده سیاسی و اقتصادی دارد بهتر از حکومت به اصلاح مشروع غنی در کنترل مناطق عمل کرده و منسجم تر از هر زمانی با نیروهای پراکنده خود اقدام به حمله می کند.
طالبان نه آن نیروی پنهان شده در کوه ها بلکه قدرت مشروع مخالف با نظام حاکم اما هماهنگ با آن می باشد که تا دهه ها بدون خستگی توان براندازی جنگ و کشتار را دارد زیرا امریکا در میانه ناامنی های تروریسم، ماندگار خاوریمانه می باشد و بقای حکومت های قبیله ای کرزی، غنی یا هر رهبر پشتون دیگری وابسته به افراط گری است.
روسیه، شمال را به عنوان منطقه ای حایل میان جنگ و صلح می داند و برای مقابله با انتقال هراس افکنی به کشورهای آسیای میانه در پی ارتباط با رهبران قومی و سیاسی و حتی نیروهای غیررسمی در این منطقه می باشد.
در حالی که نفوذ امریکا بر حکومت و تمامی جنبه های افغانستان چنان گسترده می باشد که هیچ مهره ای غیروابسته به این کشور فرصت رسیدن به رده های بالای قدرت را ندارد زیرا نظام حکومتی که در کنفرانس بن پایه گذاری شد در سیطره دو قومیت غلجانی و درانی می باشد که تحت حمایت این کشور ست.
و برهمین مبنا می باشد که اتمر با وجود کمک های اساسی برای شکل گیری قدرت غنی از دل حکومت وحدت ملی تا زمانی که همراه وی و در جهت اهداف کاخ سفید باشد در قدرت باقی می ماند اما در بروز اختلاف به سادگی حذف می شود.
حضور روسیه قدرتمند در شمال افغانستان که منطقه قدرت رهبران غیرپشتونی است که ارگ با تمامی توان در پی نابودی آنان می باشد می توانست بدل به سکوی پرتاب برای جنرال دوستم و عطا محمد باشد اگر تنها کمی سیاستمداری و دوراندیشی در آنان بود.
روسیه شانسی برای عرض اندام در مناسبات صلح افغانستان در برابر امریکا ندارد مگر آنکه دامنه حمایت خود را در شمال و میان رهبران قومی و سیاسی برای سرمایه گذاری در آینده ای و به چالش کشاندن قدرت امریکا گسترش دهد، هرچند هم اکنون از منطقه مقاومت تنها بلخ باقی مانده و عطا و جنرال دوستم خانه نشین.
شبکه اطلاع رسانی افغانستان
انتهای پیام
www.af.shafaqna.com