شفقناافغانستان-علی هزاره در صفحه فیس بوک خود نگاهی به تازه ترین فیلم نوید محمودی، هفت و نیم انداخته است.
علی هزاره:
توجه: اگر فیلم هفت و نیم را ندیدهاید، پیشنهاد می کنم این متن را نخوانید تا محتوای فیلم برایتان افشا نشود.
هفت و نیم
فیلم هفت و نیم آخرین ساخته نوید محمودی، کارگردان خوب افغانستانی مقیم ایران است. فیلم روایتگر داستان شش زن جوان و یک دختر سیزده ساله را است، که با مشکلات گوناگونی چون از دست دادن پرده بکارت، ازدواج اجباری، ازدواج سوری، دگراندیشی جنسی و ازدواج کودکان روبرو هستند. در انتخاب نام فیلم محمودی مرموز است ، چون فیلم داستان هفت زن را روایت می کند و معلوم نیست چرا نام فیلم هفت و نیم است. (البته من فکر میکنم محمودی با دو نفر حساب کردن نیلوفر که ترانس است و می خواهد مرد باشد و نه زن و نیم نفر حساب کردن شکر که کودک است این حساب را درست از آب در بیاورد و کنایه ایی داشته باشد به قانون شریعت که مردان را مسایل قضایی دوبرابر زنان محسوب می کنند.)
کارگردان سعی کرده شش تن این زنان را در فضای زمانی مشابه تقریبن هفته آخر قبل از ازدواجشان قرار بدهد و در قالب دیالوگ متقابل آنها و یا اطرافیانشان نگرانی و دردهایشان را به بیننده منتقل کند. محمودی در این فیلم از متد پلان سکانس، فیلم را به صورت تئاتر یک پردهایی و در هر پرده یک داستان مستقل استفاده کرده است و توانسته است موفق عمل کند. او با این تدبیر بیننده را جزئی از صحنه شمارده است و با عدم تغییر کادر و حفظ فاصله، به بیننده القا می کند که در صحنه حضور دارد نه اینکه روایت را از دریچه ذهن کس دیگری ببیند و با این روش تلاش کرده تا میزان اطلاعات بیننده از زندگی شخصیتها تنها محدود به آنچیزی باشد که آنها در همان صحنه آنرا بیان می کنند و او احساس می کند که بیننده به اطلاعاتی بیش از این نیاز ندارد. در واقع محمودی به بیننده اجازه میدهد که خود او با توجه به شناخت قبلی خویش و پیشفرضها، درباره شرایط و زندگی شخصیتها حدس بزند. برای محمود شاید اهمیت فراوانی ندارد که گذشته و یا دیگر اجزا زندگی زنان فیلم و یا حتی مردانش چگونهاند و این چگونه را محول به خود بیننده کرده است و شاید برای همین است که با افغانی خواندن بعضی از کارکترها، شرایط حاضر آنها را منوط به پیشداوری هایی کند که در جامعه ایران درباره مهاجرین افغانستانی وجود دارد. محمودی نیاز نداشت که کارکترهای فیلمش افغانی باشند تا به مشکلات شخصیتهایش مشروعیت وجودی ببخشد چون عین همین روایتها در جامعه ایرانی نیز وجود دارند. افغانستانی بودن کارکترها نتوانسته است ادا شود چون معیار نخست هویتی مردم افغانستان لهجه و در قدم دوم به طور حداقلی بعضی شاخصه های آناتومیک چهره است. محمودی می توانست این جبر تعلق جغرافیایی را به طور کامل یا بردارد و یا اجرا کند. شبانه کارکتر داستان نخست، سعی می کند لهجه داشته باشد برعکس فرشته.
از لحاظ ساختاری فیلم شباهت فراوانی به فیلم حوا مریم عایشه، ساخته صحرا کریمی دارد و سعی می کند تمام شخصیتها را در فضایی مشابه که داخل یک موتر است به هم برساند، با این تفاوت که در فیلم حوا مریم عایشه، این فضای مشابه واقعن وحدت مکانی( داخل کلنیک سقط جنین) دارد و در فیلم محمودی داخل موتورهای متفاوت اما با کادرهای یکسان. تنها داستان شکر روایتی متفاوت و غایب بودن اول شخص داستان را داراست که در سکانس نهایی نیز محمودی گویا به قصد احترام به کودک بودن کارکتر، حتی قصد نشان دادن چهره او را ندارد و می خواهد بگوید که نمی تواند حتی تصور کند که کودک سیزده ساله را می شود پای سفره عقد و مقوله ازدواج کشاند.
فیلم از فقر حرکت (اکشن) رنج میبرد و این بیشتر به خاطر روایتگر بودن تمام شخصیتهاست. هرچند فکر می کنم محمود نمی توانست کاری در این زمینه بکند. سینمای اینروزهای ایران سعی فراوانی دارد که دیالوگها جای حرکتها را بگیرند و معمولا کارگردانان با کار بیشتر در زمینه دیالوگ و استفاده بیشتر از عناصر احساسی داستان را به بیننده منتقل کنند و محمودی نیز از این قاعده مستثنی نیست. سینمای دیالوگ محور معمولن هزینه کمتری برای تولید کنندگان دارند چون حرکتها (اکشنها ) را کمتر می کنند.
هر داستان فیلم در یک لوکیشن شروع و به پایان می رسد و فکر می کنم محمودی با استفاده از پلان سکانس، توانسته صرفه جویی بسیار خوبی در هزینه داشته باشد.
به نوید محمودی به خاطر فیلم زیبایش تبریک میگویم.