شفقناافغانستان – بخش نخست نقد دانشنامه هزاره، «نقد محتوایی» بود که پیشتر منتشر شد. ناقد، با بررسی دقیق محتوایی چاپ دوم دانشنامه، به رغم اصلاحاتی که انجام شده، همچنان اغلب مدخل های آن را ضعیف، ناقص، سطحی، شتابزده و همراه با جهت گیری سیاسی دانست. از نظر ناقد، در دانشنامه تلاش شده تا جریان عدالتخواهی غرب کابل به رهبری شهید مزاری «اغیار» و مخالفان آن «خودی-ما» تعریف شود. عارفی در تأیید ادعای خود از چهار تکنیکی نام می برد که در دانشنامه مورد استفاده قرار گرفته است:
«اول: برجستهسازی جنبههای مثبت افراد مخالف رهبر شهید؛ دوم: برجستهسازی نکات منفی افراد وفادار به جریان عدالتخواهی؛ سوم: رفع تأکید از جنبههای منفی مخالفان جریان عدالتخواهی؛ چهارم: رفع تأکید از جنبههای مثبت بزرگان جریان عدالتخواهی.»
بنا بر این، در بخش نقد محتوایی، دانشنامه هزاره به دلیل جهت گیری سیاسی و رویکرد ارزش زدایانه ای که در پیش گرفته است، تصویری وارونه از جامعه هزاره ترسیم کرده است.
یوسف عارفی پژوهشگر و نویسنده منتقد، در بخش دوم گفتگو با شفقنا افغانستان، روش تدوین دانشنامه هزاره را مورد بررسی و نقد علمی قرار داده است. در واقع، از دید وی، ریشه ی مشکلات کنونی دانشنامه به نبود یک روش علمی استاندارد بر می گردد. اگر دانشنامه در تدوین ملتزم و متکی به یک روش علمی استاندارد باشد، همه ی مشکلات کنونی برطرف می شود.
به گفته وی، اعضای دانشنامه هزاره ادعا دارند که در تدوین دانشنامه هزاره از روش مرسوم «مردم نگاری» بهره گرفته و به پیش رفته است. عارفی پس از بررسی های علمی بدین باور است که نگارش دانشنامه به روش «مردم نگاری» ادعایی بیش نیست.
چیستی روش مردم نگاری
عارفی اظهار داشت: شورای علمی دانشنامه سال گذشته در دفاعیاتی که پس از انتشار ویرایش نخست، در برابر انتقادهای معطوف به حذف عناوین و مفاهیم ارزشی داشت، مدعی بود که از روش «مردم نگاری» در تدوین دانشنامه هزاره استفاده میکند.
فارغ از درستی یا نادرستی این ادعا، سزاوار است در ابتدا توضیحاتی درباره «روش مردم نگاری»، اقتضائات و الزامات آن ارائه شود و آن گاه، تطابق و عدم تطابق دانشنامه هزاره با استانداردهای این روش سنجیده شود.
مردم نگاری معادل فارسی (Ethnomethodology)و به معنای روش یا روشهایی است که مردم هر روزه به کار میبرند؛ از اینرو، مطالعه راههایی که مردم از طریق آن، زندگی روزمره خود را برای خود تعریف میکنند و به آن معنا میدهند، «مردم نگاری» نامیدهاند. باید دانست که روش «مردم نگاری»، پرکاربردترین روش در دانشنامههای قومی و فرهنگی است.
بنابراین، مردم نگاری یک راهبرد تحقیقاتی است كه برای یک محقق، امکان بررسی فرهنگ جوامع و گروههای انسانی را در محل زیست آنها فراهم میآورد. این روش، یکی از روشهای تحقیق كیفی است كه محقق از طریق آن به توصیف یا تفسیر ارزشها، رفتارها، عقاید و زبان مشترک یک گروه فرهنگی میپردازد.
در روش مردم نگاری، انسانها در تعاملات اجتماعی و در قالب یک بستر فرهنگی، از دانستنیها یا معرفت فرهنگی برخوردار می شوند. دانستنیهای فرهنگی به عنوان مخزن دانش و معرفت انسان، تعیین کننده دیدگاه وی برای هدایت رفتارها و کنشهای اجتماعی است. از این منظر، فرهنگ از یک سو، مخلوق «کنش معنادار» و از سوی دیگر، هدایتگر و حتی تولید کننده چنین «کنش»ی است.(ایمان ۱۳۹۱, ۳۵)
فرهنگ؛ هسته ی اصلی روش مردم نگاری
به باور وی، مردم نگار، از طریق تعامل با انسانهای مورد مطالعه اش، تحقیق را انجام میدهد. این تعامل، شکلهای مختلفی به خود میگیرد كه از گفتگوها و مصاحبهها تا تجربیات مناسکی و عاطفی مشترک را شامل میشود(غفاری نسب و ایمان ۱۳۹۵) بدین ترتیب، مردم نگاری به علاوه مطالعهی زندگی افراد و گروهها به نوع و الگوهای روابط در یک فرهنگ نیز میپردازد و سعی میكند كه به شناخت و درک زندگی روزمره و تجربههای افراد نائل آید. از این رو، میتوان مردم نگاری را به معنای توصیف مردمان یا فرهنگها و تمركز فرهنگی بر گروهها دانست که برای فهم بهتر پویاییهای اجتماعی و فرهنگی استفاده میشود. توصیف خاستگاه فرهنگی رفتار مردمان، هدف اصلی مردم نگاری به شمار میآید و فرهنگ، هسته اصلی مردم نگاری را شکل میدهد. (همان: ۳۶)
عناصر اساسی فرهنگ
این پژوهشگر تصریح کرد: فرهنگ داراى سه عنصر «شناختى»، «مادى» (فنی) و «قواعد سازمانى» است. جنبه شناختى فرهنگ را «ارزشها، ایدئولوژىها و دانشها» شکل میدهد. چنانکه جنبه مادى (فنى) فرهنگ مشتمل بر «مهارتهاى فنى، هنرها، ابزار، وسایل و اشیاى مادى»است که اعضاى جامعه از آن استفاده مىکنند. اما قواعد سازمانى فرهنگ «مقررات، نظامها و آیینهایى» است که انتظار مىرود اعضاى جامعه و گروههای اجتماعی هنگام فعالیتهاى روزمره از آن پیروى کنند (کوئن ۱۳۷۲, ۷۳)
از منظر جامعهشناختی، «فرهنگ» زیرساخت جامعه و تنها عامل مشترکی است که میتواند افراد و گروههاى متعدد را گردهم آورد و با به دست دادن الگوهای زیست و سازوکارهای روابط اجتماعی میان افراد و گروههای مختلف، موجبات شکلگیری جامعه را فراهم سازد.
ارزش زدایی از فرهنگ با روش مردم نگاری ناسازگار است
این نویسنده منتقد گفت: از میان عناصر سه گانه، عنصر شناختی و ارزشها، بنیان فرهنگ است، به طورى که هر گونه دگرگونى و تحول در آن باعث تغییر سایر بخشهاى فرهنگ مىگردد. از همین رو، جامعهشناسان و اندیشمندان فلسفه علوم اجتماعى، قوام فرهنگ را به ارزشها میدانند و اعتقاد دارند که این ارزشهاى جامعه است که آن جامعه را داراى هویت و قوانین ویژه مىسازد. جنبه مادى و قواعد سازمانى فرهنگ، مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر جنبه شناختى به ویژه ارزشها هستند و این ارزشهاست که به سایر عناصر فرهنگ و رفتارهای عاملان اجتماعی سمت و سو و جهت خاص میبخشد. (مریجی ۱۳۸۲)
با این اوصاف، انتظار از دانشنامههای قومی و فرهنگی به ویژه اگر با روش مردمنگارانه کار شده باشد، بازتاب ارزشهای فرهنگ به عنوان بنیان و قوام فرهنگ، امری بایسته و اجتناب ناپذیر است، نه اینکه به بهانهی دوری از ارزش داوری، از فرهنگ ارزش زدایی شود!
مردم نگاری، روشی مبتنی بر چارچوب مرجع(فرهنگ)
عارفی همچنین بیان کرد: مردم نگاری به مشاهدهی جهان بر اساس چارچوب مرجع افراد میپردازد؛ از این رو، محققان میدانی در صورتی میتوانند به اطلاعات لازم دسترسی پیدا كنند و به فهم پویاییهای فرهنگ مورد مطالعه دست یابند که به گونهای فعال در زندگی افراد و موقعیت مورد مطالعه، مشاركت کنند و صادقانه از منظری تازه (چارچوب مرجع افراد مورد بررسی) به فرهنگ و افراد مورد مطالعه بنگرند، نه بر مبنای آنچه که خود میخواهند.(ایمان و غفاری نسب ۱۳۸۹)
اگر به فرهنگ هزاره بر اساس «چارچوب مرجع مردمان هزاره» نگاه شود، این فرهنگ بر بنیان ارزشهای بنیادینی چون «شهید»، «شهادت»، «دفاع»، «جهاد»، «امام»، «ایمان» و… شکل گرفته است. بازنمایی این فرهنگ بدون این ارزشها و نشانههایی که این ارزشها را بازنمایی و روایت میکنند، اقدام ارزش زدایانه و تهی ساختن فرهنگ هزاره از محتوا و بنیاد خود است، نه روایت عاری از ارزشداوری. چنین چیزی بدترین نوع ارزش داوری است.
به زعم سیاستگذاران دانشنامه هزاره، به کار بردن نشانههایی که در زبان این فرهنگ، بار ارزشی دارد و ارزشهای این فرهنگ را بازتاب میدهد، ارزش داوری است. در حالیکه اگر دانشنامه بخواهد شناخت عینی و واقعگرایانه و به دور از ارزشداوری ارائه دهد و روایت خویش از فرهنگ هزاره را بدون دخالت احساسات شخصی سامان دهد، چارهای جز استفاده از «نشانههای ارزشبار»، ندارد؛ زیرا این نشانهها در این فرهنگ، دقیقا برای بازنمایی الگوها و ارزشهایی به کار میرود که منشأ رفتارهای اجتماعی و جهت دهنده تعاملات روزمره افراد این جامعه است.
هدف مردم نگاری؛ کشف و توصیف علل کنش های اجتماعی
وی بدین باور است که مردم نگار، بر فرهنگ و عناصر درونی آن که در زندگی روز مره مردم جریان دارد، تمرکز میکند. فرهنگ در نزد مردم نگار، سیستم معانی مشترک میان افراد، گروهها، نهادها یا جامعه است. این سیستم معانی، از طریق کنش متقابل و در یک زمینه ی اجتماعی تولید و باز تولید میشود و زمینه یا بستر فرهنگی را شکل میدهد. انسانها در تعاملات اجتماعی و در قالب بستر فرهنگی از دانستنیها یا معرفت فرهنگی برخوردار میشوند. دانستنیهای فرهنگی به عنوان مخزن دانش و معرفت انسان، تعیین کننده دیدگاه وی برای هدایت رفتارها و کنشهای اجتماعی است. تحقیقات مردم نگاری، در صدد کشف و توصیف دیدگاههای مسلط بر کنشهای اجتماعی افراد، گروهها، نهادها و اجتماعات مورد مطالعه خود است. (م. ایمان ۱۳۹۱, ۴۲)
حذف نشانه های ارزش بار، عین ارزش داوری است
وی در ادامه گفت: شها و «نشانههای ارزشبار»، روشنترین بازتاب را در دانشنامههای قومی خواهد داشت؛ چرا که ارزشها همان عامل فرهنگی است که بیشترین تأثیر را بر شکلگیری دیدگاهها، رفتارها و کنشهای افراد میگذارد. حال، اگر دانشنامه در صدد کشف، توصیف و تفسیر دیدگاههای مسلط بر کنشهای اجتماعی افراد باشد، از به کارگیری این نشانهها در فرایند توصیف و تفسیر ناگزیر خواهد بود. در توصیف دیدگاهی که فرهنگ هزاره در تفکیک انواع «قتل» ایجاد میکند، چارهای جز استفاده از نشانه «شهید» نیست. چنین چیزی نه تنها ارزش داوری نیست، بلکه اگر خلاف آن عمل شود، ارزش داوری است.
نشانه های زبانی؛ تبدیل مفهوم به معنا
وی معتقد است که زبان و به کارگیری آن، نقش مهمی در روششناسی مردمنگارانه دارد و ساختمان ایدههای افراد با زبان و استفاده از آن آشکار میشود. نشانههای زبانی در نظام معنایی و بافتی که بهکار میروند، معنی دارند؛ یعنی افراد نشانهها و واژههایی را بهکار میبرند که با شرایط و الگوهای زبانی طرفهای دیگر تعامل، منطبق است. به عبارت دیگر، درک و دریافت ما از جهان به وساطت مفاهیم صورت میپذیرد. مفهومسازی نخستین مرحله شناخت است. در این مرحله، هستیهای موجود در جهان بیرون، به واسطه مفاهیم در ذهن بازنمایی میشوند و برای هر چیز واقعی، یک مفهوم متناظر ساخته میشود.(گل محمدی ۱۳۸۹)
مفاهیم و نظام های مفهومی، ذهنی و منحصر به فرد هستند؛ در حالیکه اقتضای ارتباط و تفهیم و تفاهم در زندگی اجتماعی این است که اعضای جامعه و افراد بتوانند مفاهیم و نظامهای مفهومی متعلق به ذهن خود را به هستی «بیناذهنی»، مشترک یا عینی تبدیل نمایند و از این طریق به دنیای تصاویر ذهنی یکدیگر راه پیدا کنند. آنچه که میتواند چنین نقشی را بازی کند، تبدیل مفهوم به معنا است که در قالب زبان تحقق مییابد. در این چارچوب، هر مفهوم و نظام مفهومی به واسطه «نشانه» بازنمایی میشود و این نشانههاست که به مفاهیم و نظامهای مفهومی، عینیت میدهد و هر نشانه، نمایشگر مفهوم یا نظام مفهومی معین میگردد. این فرایند در قالب نوعی بازنمایی امکان پذیر میشود، یعنی چیزی (نشانه)، چیزی دیگر (مفهوم و نظام مفهومی) را بازمینمایاند. بدین ترتیب، آنچه نادیدنی و ناشنیدنی (مفهوم) است، به واسطه ی نشانه، دیدنی و شنیدنی (معنا) میشود. در این فرایند، اعضای جامعه به نوعی توافق میرسند که «نشانههای معین» را دال بر «مفاهیم معین» بگیرند و با دیدن هر نشانهای، مفهومی در ذهن آنان نقش بندد. بنابراین، معنا همان مفهوم انتقال پذیر است که از مقوله ذهنی به مقوله عینی و بیناذهنی تبدیل شده است و شناخت، محصول تبدیل مفهوم و نظام مفهومی به معنا و نظام معنایی است که در قالب و به واسطه زبان امکان پذیر می شود. (گل محمدی ۱۳۸۹)
همان طور که معنا از طریق بازنمایی به فرهنگ پیوند میخورد؛ بازنمایی، معناسازی از طریق به کارگیری نشانهها و مفاهیم و استفاده از نظام معنایی با هدف انتقال معنا است. (میلز ۱۳۸۵, ۳۳۳) چنانکه نظام معنایی عبارت است از نظام نشانههای قانونمندی که همه آحاد یک فرهنگ به قوانین و عرفهای آن پایبندند. این نظام، مفاهیمی را در فرهنگ به وجود میآورد و اشاعه میدهد که موجب حفظ فرهنگ است. (فیسک ۱۳۸۶)
با این وصف، ارائه شناخت عینی از فرهنگ هزاره بدون به کارگیری نشانههای ارزشبار که در فرهنگ تولید شده است، ممکن نیست. نمیتوان معنای شهید و شهادت را جز با استفاده از این نشانه «بینالاذهانی» ساخت. فرهنگی را با الگوها و چارچوبهای فرهنگ دیگر، نمی توان بازنمایی و روایت کرد و در عین حال، مدعی بود که از روش مردم نگارانه، بهره گرفته است؛ زیرا دانشنامههای قومی به ویژه اگر با روش مردم نگاری کار شود، باید فرهنگ قومی بر اساس «چارچوب مرجع» در همان فرهنگ، روایت و بازنمایی شود، وگرنه، دانشنامه قومی نیست.
به هر حال، استراتژی مردم نگاری، یکی از استراتژیهای روش كیفی و مبتنی بر پارادایم تفسیری است؛ بدین جهت، كاربرد «روشهای اثباتی» از این منظر، در مسائل اجتماعی و فرهنگی قابل قبول نیست؛ زیرا شهرها و سکونتگاههای انسانی، محصول ساخت و ساز انسانی بوده و از هویت فرهنگی منحصربه فردی برخوردار است كه نگاههای «كمّی گرایانه»ی محیط محور و یا پروژه محور نمیتواند به شناخت درست از آنها منجر شود. بنابراین، در اینجا رویکرد فرهنگ مدار به جای بستر مدار، انسان گرا به جای محیط گرا و فرایندی به جای نتیجه گرا مد نظر است.(م. ایمان, نگاهی روش شناسانه بر تدوین برنامههای توسعهی اقتصادی- اجتماعی ۱۳۹۰)
به عبارت دیگر، روششناسی مردم نگارانه معتقد است، واقعیت اجتماعی یک فراگرد سیّال، زنده و در جریان است که فنون کدگذاری و کاربرد مفاهیم کمّی آماری نمیتواند ظرافت و پیچیدگی جهان اجتماعی را به درستی مورد ارزیابی قرار دهد. به نظر آنها محقق باید فعالیتها و رویدادهای اجتماعی در زندگی روزانه را موضوع مستقیم بررسیهای خود انتخاب کند و از طریق آن، هنجارها و ارزشهای حاکم بر جامعه را درک و روایت کند. آنچه که در مطالعه موضوعیت دارد، روابط اجتماعی و ویژگیهای طبیعی جهان اجتماعی است که به طور مستقیم، زمینه عینی بررسیها را تشکیل میدهد. چنین مطالعهای اساسا، با پروژه محور بودن دانشنامه هزاره سازگاری ندارد؛ زیرا در نهادهایی مانند بنیاد دانشنامه هزاره که یک نهاد پروژه محور است، بیشتر تاکید بر تسریع تحویل دستاوردهای پروژه با توجه به محدودیت های زمانی و هزینهای است. در چنین نهادهایی، معمولا دستاوردها با هزینهها سنجیده میشود و توجه چندانی به تخصصها، دقت و عمق علمی کار نیست. هزینه اولویت دارد و تمامی فعالیتها از هزینهها تأثیر میپذیرد؛ به نحوی که رهبری، ساختارها، نظامها، فرآیندها و بسترها همگی دست به دست هم میدهند، تا انجام کار تسریع شود و هزینهها تقلیل یابد؛ واقعیتی که عمق علمی و دقت روشی را در درجه چندم قرار میدهد. حتی اگر کیفیت کار مهم تلقی شود، باز هم ساخت پروژهای، عمق و دقت را متأثر میسازد و در نتیجه، بروز و ظهور انواع نقصها در ساختار، روش و تحلیل یا تفسیر، محتمل، بلکه ناگزیر میشود.
شناخت روایی، متکی به نشانه ها و قواعد نشانه شناختی است
این نویسنده همچنین اظهار داشت: اگر فرهنگ، زیر ساخت زندگی اجتماعی است، زبان ابزار و بازنماینده آن خواهد بود. پس زبان میتواند موجبات فهم زندگی اجتماعی را به عنوان یک «داستان بازشدنی» برای ما فراهم آورد؛ به این معنا که ما برای فهم هویت خویش و اینکه چگونه «ما» شدهایم و به کجا میرویم و… نیازمند یک روایت منسجم از خود و زندگی خود هستیم. در زندگی ما همواره میزانی از «شناخت روایی» وجود دارد. ما اعمال و کنشهای در جریان خود را در قالب روایت قابل فهم میسازیم. این روایت است که میتواند ما را در دستیابی به شناختی صحیح از ماهیت فرهنگ و زندگی اجتماعی، جهان طبیعت و به طور کلی ابعاد پیچیده حیات انسانی آشنا سازد. میتوان با تکیه بر روایت، به تحلیل پدیدههای متفاوت حادث در جامعه پرداخت و ابعاد گوناگون حیات اجتماعی در یک فرهنگ را به تصویر کشید. این کار در چارچوب نشانهها و قواعد نشانهشناختی انجام میشود. در واقع، با ترسیم نظمی نمادین، به فهم زیست جهان خویش بار مییابیم . (روشندل اربطانی, دادجو و نگین تاجی ۱۳۹۳)
بنابراین، زبان با نشانههایش معنا را در دل هر فرهنگ و هر گفتمانی به گونهای متفاوت تولید میکند. همه ما که متعلق به یک فرهنگ یا گفتمان خاص هستیم، وقتی نشانهای را – مانند جهاد، شهادت یا شهید- در بازنمایی از واقعیتی به كار میبریم، همه تقریباً معنایی نزدیک به هم از آن مراد میکنیم و به شكلی نسبتاً مشابه آن را میفهمیم؛ یعنی ما از نظام نشانهای مشابهی استفاده میکنیم که درآن جهاد، شهید و شهادت – همچون نشانه- به وضعیت خاص – جنگ، قتل و مقتول از دیدگاه ما و با فهمی که ما داریم – اشاره میکند. ما کیفیتها و پدیدهها را در شبكههای دلالتی گوناگون ساماندهی و فهم میکنیم. (کالر ۱۳۹۰, ۱۹)این شبکههای دلالتی و ساماندهی نشانهها جهت تفهیم و تفاهم، در دل فرهنگ و با استفاده از سازوکارهای فرهنگ تولید میشود. استفاده از این شبکهها در بازنمایی از معانی و مفاهیم با ارزشداوری بسیار متفاوت است.
اساسا، فرهنگ شبكههای معنایی گوناگون را در زبان ساماندهی میکند تا هم ما که ذیل یک فرهنگ گرد آمدهایم، جهان را تقریباً به گونهای مشابه درک کنیم و هم بتوانیم درک و دریافت خود را به دیگران منتقل کنیم. (بحرینی و حسینی ۱۳۹۷)،از اینرو، نظامهای نشانهای، بازنماینده فرهنگاند. فرهنگ از خلال همین بازنماییهاست که آشكار میشود، به سخن میآید و شناخته میشود.
جمع بندی و نتیجه گیری
۱. اگر سیاستگذاران دانشنامه هزاره در ادعای استفاده از روش مردم نگاری صادق باشند، باید به اقتضائات و الزامات این روش نیز پایبند باشند؛ چرا که مردم نگاری صرفا به مثابه یک روش جمع آوری داده نیست، بلکه بینشی روش شناختی است که درک یک محقق از واقعیت جاری زندگی در یک فرهنگ و یک محل را بازتاب میدهد. مردم نگاری، اسلوبی از ارائه نتایج تحقیق است که میتواند فرهنگ و تنوع قواعد و الگوهای فرهنگی یک حوزه فرهنگی را به گونهای نشان دهد که مخاطب با خواندن آن خود را در درون آن حوزه فرهنگی احساس میکند، به نحوی که نه تنها به درک درست از فرهنگ راه مییابد، بلکه به نوعی احساس همدلانه با مردم و فرهنگشان میرسند. روشن است که چنین چیزی با نادیده گرفتن نشانههای زبانی ممکن نیست.
۲. زبان از مؤلفههای کانونی و ابزار بازنمایی فرهنگ و واسطه شناخت فرهنگ است و هر فرهنگی زبان و تعبیرات خاص خود را دارد. امکان ندارد با دستکاری و دخالت در این زبان و حذف برخی از مفاهیم و نشانههای آن، به ویژه نشانههای ارزشبار، بتوان تصویر درست و عینی از فرهنگ ارائه داد و آن را آن گونه که هست به تصویر کشید؛ زیرا حذف این مفاهیم و نشانهها،حذف نظام معنایی مولد این مفاهیم و نشانهها را به دنبال دارد. بسیار ساده اندیشی است که حذف مفاهیم و نشانههای محوری و دارای بار معنایی خاص را فقط حذف چند نشانه و مفهومی بدانیم که میتوان برایش جایگزین و معادل پیدا کرد؛ زیرا سلسله حذفها هیچگاه به چند نشانه متوقف نمیشود.
۳. مفاهیم و نشانهها در هر فرهنگی، در بستر نظام معنایی خاص همان فرهنگ، تولید میشود تا زمینهی تفهیم و تفاهم در روابط و مناسبات اجتماعی، فراهم شود. در این میان، برخی از نشانهها، به ویژه اگر بازنماینده ارزشی از ارزشهای فرهنگ باشد، به تناسب بار معنایی خود، اهمیت و جایگاه کسب میکند. نشانهها و مفاهیم در واقع بازتابی از نظام معنایی در مرتبه زبان و سطح تفهیم و تفاهم است. حذف این نشانهها، خواسته یا ناخواسته به حذف آن نظام معنایی منتهی میشود. چنین چیزی دستبرد به فرهنگ و تحریف فرهنگ است، نه تصویر فرهنگ، آنگونه که هست و روایت واقعبینانه و بیطرفانه از فرهنگ.
۴. حذف مفاهیم ارزشبار به بهانه دوری از ارزشداوری، چیزی جز «دستکاری موضوع» و دخالت در فرایند تحقیق نیست؛ واقعیتی که در تضاد با «عینیت تحقیق» است و سرانجامی جز انجام تحقیق بر اساس تمایلات شخصی محقق ندارد. بنابراین، نمیتوان به بهانه «عینیت»، مفاهیم و نشانههایی مانند «شهید»، «شهادت»، «جهاد»، «مجاهد» و… را دستکاری و معادل گذاری نمود؛ زیرا به علاوه اینکه «ترادف» و «هممعنایی مطلق» بین واژه ها وجود ندارد (فضیلت ۱۳۸۵) و (امامی ۲۰۱۶)و کلماتی که ما آنها را با هم مترادف میگیریم، در واقع معنایشان نزدیک به هم است و عیناً یکی نیست. (لاینز ۱۳۸۳)؛ این مفاهیم و نشانهها از نظام معنایی خاصی ناشی شده است و بازتاب دهنده آن نظام معنایی است. حذف این مفاهیم با هر نیتی که باشد، موجبات حذف آن نظام معنایی را فراهم میکند. چنین کاری، دستکاری فرهنگ و روایت مخدوش و مغشوش از این نظام فرهنگی است، نه یک کار علمی و مطابق با استانداردهای روشی روز.
منابع:
الف) کتابها
۱. ایمان، محمد تقی(۱۳۹۱)؛«روش تحقیقات کیفی» قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
۲. فضیلت، محمود(۱۳۸۵)؛«معناشناسی و معانی در زبان و ادبیات» کرمانشاه: دانشگاه رازی.
۳. کالر، جاناتان(۱۳۹۰)؛«فردینان دوسوسور»؛ ترجمه کوروش صفوی، تهران: هرمس.
۴. کوئن، بروس(۱۳۷۲)؛«مبانی جامعهشناسی»؛ترجمه غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران: سمت.
۵. لاینز، جان(۱۳۸۳)؛«مقدمهای بر معناشناسی زبان شناختی»؛ ترجمه حسین واله، تهران: گام نو.
۶. میلز، اندرو(۱۳۸۵)؛«در آمدی بر نظریه فرهنگی معاصر»؛ ترجمه جمال محمدی، تهران: ققنوس.
ب) مقالات
۱. امامی، صابر(۲۰۱۶)؛«هممعنایی و چند معنایی در نظام زبان»؛ فصلنامه جامعه شناسی دانشگاه آتاتورک، شماره ۵۶.
۲. ایمان، محمدتقی(۱۳۹۰)؛«نگاهی روش شناسانه بر تدوین برنامههای توسعهی اقتصادی- اجتماعی»؛فصلنامه مطالعات شهری، شماره ۱.
۳. ایمان، محمدتقی و اسفندیار غفاری نسب(۱۳۸۹)؛ «مبانی روش شناختی تحقیق میدانی و چگونگی آن»؛ پژوهش، شماره ۲۹- ۳۰.
۴. بحرینی، شیما و مالک حسینی(۱۳۹۷)؛«زبان به منزلۀ بازنمایی فرهنگ ازدیدگاه استوارت هال با توجه به نظر فردیناند دوسوسور»؛ دوفصلنامه فلسفی شناخت، شماره ۱.
۵. پارسانیا، حمید(۱۳۸۷)؛«بازسازی علم مدرن و بازخوانی علم دینی»؛ راهبرد فرهنگ، شماره ۳.
۶. روشندل اربطانی، طاهر، سحر دادجو و فهیمه نگین تاجی(۱۳۹۳)؛«بازنمایی زندگی روزمره جوانان در شهر تهران(تحلیل فیلمهای نیمه دوم دهه ۸۰)»؛فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران، دوره هفتم، شماره ۳.
۷. غفاری نسب، اسفندیار و محمد تقی ایمان(۱۳۹۵)؛«مردم نگاری شهری روشی برای واکاوی مسائل اجتماعی و فرهنگی شهرها» مطالعات حامعهشناسی شهری، سال ششم، شماره ۱۸.
۸. فیسک، جان(۱۳۸۶)؛«فرهنگ تلویزیون»؛ ترجمه مژگان برومند. ارغنون، شماره ۲۰
۹. فیضی، کامران و آلفرد سر کیسیان(۱۳۸۷)؛«تجزیه و تحلیل معیارهای کیفیت در روشهای تحقیق کیفی»؛ فصلنامه مطالعات جهانگردی،شماره ۸.
۱۰. گل محمدی، احمد(۱۳۸۹)؛«مفهوم، معنا، زبان» فصلنامه پژوهش سیاست، شماره ۲۹.
۱۱. محمد امینی، میثم(۱۳۹۶)؛«اهمیت تمایز ارزشهای معرفتی و غیر معرفتی در شناخت رابطه علم و دانش» فصلنامه روششناسی علوم انسانی، شماره ۹۱.
۱۲. مریجی، شمس الله(۱۳۸۲)؛«علل نادیده گرفتن ارزشها»؛ معرفت فرهنگی و اجتماعی، شماره ۷۲.